💕🌸قصه ی عمو نوروز 🌸💕
(قسمت اول)
ننه سرما داشت روزهای آخر ماندنش را میگذراند. دیگر نفسهایش سردی نداشت. برفهایی را که با خودش آورده بود، کمکم با گرمای خاله خورشید داشتند آب میشدند.
او باید جایش را به عمو نوروز میداد. عمو نوروز هم توی راه بود داشت میرسید. او تازه رسیده بود به پشت کوهی که آن طرف، سینه دشت قد علم کرده بود و منتظر بود که ننه سرما خودش را جمع و جور کند تا او با شادمانی و خوشحالی جایش را بگیرد و برای همه شور و نشاط و شادی را به ارمغان بیاورد … این چند روز هم گذشت و ننه سرما رخت و لباسش را جمع و جور و از اهالی خداحافظی کرد و رفت. ننه سرما که رفت عمو نوروز پایش را گذاشت به آبادی. او با خودش گل و سبزه و بهار داشت و آن را به اهالی و مردم سر راهش هدیه میداد و همین طور که میرفت پشت سرش گل و سبزه و چمن سبز میشد و رشد میکرد. عمو نوروز یکی یکی در خانهها را میزد و به آنها بهار و گل و سبزه و چمن هدیه میکرد…
و همین طور که میرفت به خانهای رسید. با شادمانی در خانه را به صدا درآورد و منتظر ماند تا کسی با شادمانی و خوشحالی در را به رویش باز کند و او بهار و گل و سبزه را به او هدیه بدهد. عمو نوروز دوباره در زد، ولی جوابی نشنید و کسی در را به رویش باز نکرد. خانه ساکت و آرام بود عمو نوروز دوباره در زد و این بار محکمتر صدا زد: «منم … منم عمو نوروز برایتان بهار آوردهام … بهار …»
پیرزنی آهسته در را باز کرد.
عمو نوروز با خوشحالی سلام کرد. بلند گفت: «سلام خاله پیرزن کجایی چرا در را باز نمیکنی. نکنه خواب ماندهای. مگر بهار را نمیخواهی مگر گل و سبزه و چمن را نمیخواهی … مگر شادی و شادابی را نمیخواهی … من همه این روزها را برای تو هدیه آوردهام. خاله پیرزن همین طور که غمگین عمونوروز را نگاه میکرد با ناراحتی گفت: «کدام عید … کدام نوروز … من عید و نوروزم کجا بود … بهار و گل و سبزه و چمنم کجا بود. وقتی که من هیچی ندارم که عیدی بدهم به نوههایم و باید شرمندهشان شوم دیگر عیدم کجا بود … نوروز من کجا بود.»
عمو نوروز از حرفها و درد دلهای خاله پیرزن ناراحت شد. ولی ناراحتیاش زود گذشت و با خنده بلندی گفت: «خاله پیرزن اینکه ناراحتی ندارد من الان کاری میکنم که تو هم عید و نوروز داشته باشی و دست کرد توی بقچه بزرگش و یک کیسه پر از نخود و کشمش و گردو و پسته و فندق درآورد و چند سکه هم گذاشت کف دست پیرزن. خاله پیرزن که باورش نمیشد حسابی خوشحال شد و از ته دل خنده شادمانهای کرد و از عمو نوروز خیلی تشکر کرد و با خوشحالی گفت: «آفرین بر تو عمو نوروز … من هم بهار خواهم داشت … بهاری سبز و پر از گل و چمن … خیلی ممنون … خیلی ممنون … تو من را روسفید کردی.»
عمو نوروز هم با خوشحالی بهار را به خاله پیرزن هدیه داد و راه افتاد تا به خانههای دیگر سر بزند. او رفت و رفت تا به خانه دیگری رسید در زد و شادمان منتظر ماند تا در را به رویش باز کنند. ولی کسی نیامد عمو نوروز دوباره در زد ولی باز هم کسی نیامد و باز هم محکمتر زد و این بار زنی با ناراحتی و سر و رویی آشفته در را به روی عمو نوروز باز کرد. عمو نوروز با خوشحالی بلند سلام کرد. اما زن جوابش را به سردی داد. عمو نوروز گفت: «منم … منم عمو نوروز برایتان بهار آوردم. گل آوردهام … سبزه و چمن آوردهام …»
اما زن از ناراحتی چیزی نگفت. عمو نوروز یک مرتبه خندهاش را خورد و خوشحالیاش تمام شد. با ناراحتی گفت: «چی شده خواهر … چرا ناراحتی … چرا نمیخندی. مگه تو بهار نمیخواهی؛ مگر گل و سبزه و چمن نمیخواهی …»
زن با ناراحتی گفت: «کدام بهار … کدام نوروز … کدام گل و سبزه و چمن … من پنج تا بچه کوچک و قد و نیم قد دارم. هیچ کدامشان هم رخت و لباس عید ندارند من هم که پول ندارم برایشان رخت و لباس نو بخرم. حالا هم ماندهام که چه کار کنم. از کجا برایشان لباس تهیه کنم. آنها ناراحت و غمگین هستند. عمو نوروز کمی ناراحت شد ولی باز با خوشحالی خندهای کرد و گفت: «خواهر من اینکه ناراحتی ندارد من الان به بچههایت لباسهای قشنگ و رنگارنگی میدهم لباسهایی به قشنگی بهار …» و دست کرد توی بقچهاش و چند لباس کوچک و بزرگ و رنگارنگ، درآورد و داد به زن. زن این طور که دید یک مرتبه گل از گلش شکفت باورش نمیشد فکر کرد خواب میبیند با خودش گفت: «وای خدای من … چه لباسهای قشنگی … خدایا شکرت لباس بچههام نو شد … عمو نوروز خیلی ممنون … خیلی ممنون. تو بهار را به خانه ما آوردی. ما از تو ممنونیم.» عمو نوروز بهار را به زن و بچههایش هدیه کرد و راه افتاد تا به خانه دیگری سر بزند و بهار را هم به آنها هدیه بدهد.
ادامه دارد...
╲\╭┓
╭ 🌸💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌸💕 عمو نوروز 💕🌸
(قسمت دوم)
او همین طور رفت و رفت تا به خانه دیگری رسید. در زد و منتظر ماند تا کسی با شادی در را به رویش باز کند و او بهار را به او هدیه بدهد.
ولی اینطور نشد، دوباره در زد این بار پیر
مردی در را به رویش باز کرد. عمو نوروز خندهای کرد و بلند گفت: «سلام بابا بزرگ، سلام … من عمو نوروزم.
برایتان بهار آوردهام. بهار و گل و سبزه و چمن را از من تحویل بگیرید …»
ولی پیرمرد با ناراحتی گفت: «کدام بهار … کدام گل و سبزه و چمن … ما که بهاری نداریم اول سالی باید محتاج دیگران باشیم …»
عمو نوروز با ناراحتی گفت: «چطور مگر؟!»
پیرمرد گفت: «ما یک گاو داریم که از طریق این حیوان روزگارمان میگذرد الان این گاو مریض افتاده گوشه طویله. ما که با این حال بهار نداریم.»
عمو نوروز پیرمرد را دلداری داد و گفت: «طویله را به من نشان بده.» پیرمرد عمو نوروز را به طویله برد. عمو نوروز دستی به سر و گوش گاو کشید و بعد از توی بقچهاش علفی سبز و تر و تازه درآورد و به او داد. گاو علف را که خورد یک مرتبه بلند شد و ما بلندی کشید و سرحال و قبراق شد و همین طور شادمانه ما میکشید. پیرمرد باورش نمیشد با شادمانی خندهای کرد و عمو نوروز را در آغوش گرفت و او را بوسید و با خوشحالی از او تشکر کرد و گفت: «خیلی ممنون عمو نوروز تو بهار را به من هدیه کردی … با این گاو عزیزم … خیلی ممنون …»
عمو نوروز خوشحال بهار را به پیرمرد و خانوادهاش و گاو شیردهشان – که حالا سلامتیاش را به دست آورده بود – هدیه کرد و راه افتاد تا به دیگر خانهها هم سر بزند و بهار را به آنها برساند او رفت و رفت و رفت تا به خانه دیگری رسید و در زد و مثل هر بار انتظار داشت در را شادمانه به رویش باز کنند. عمو نوروز در زد و گفت: «منم عمو نوروز برایتان عید و بهار را هدیه آوردهام. بهاری پر از گل و سبزه و چمن.» و خوشحال خندید.
ولی این بار هم پسری با ناراحتی در را به رویش باز کرد.
عمو نوروز خندان سلام کرد و گفت: «سلام پسرم من عمو نوروزم برایتان بهار را هدیه آوردهام … بهار را از من بگیرید. بهاری با گل و سبزه و چمن» و یک دسته گل سرخ را گرفت طرف پسرک. اما پسرک گلها را نگرفت و با ناراحتی گفت: «دلتان خوش است ها عمو نوروز! کدام بهار … کدام سبزه. ما خیلی وقت است که بهار نداریم. من مادر و خواهر و برادرهایم. عمو نوروز خندهاش را خورد و با ناراحتی گفت: «چرا مگر چی شده.»
پسر گفت: «مدتی است که پدرمان به سفر رفته و هنوز برنگشته ما همه از حال و روزش خبر نداریم و نمیدانیم کجاست. اصلا نمیدانیم زنده است یا مرده. اینطور میشود بهار داشت. ما دلمان برای پدرمان یک ذره شده. بی او بهاری نخواهیم داشت .
عمو نوروز از ناراحتی ساکت مانده بود و نمیدانست چه کار باید بکند. کمی فکر کرد و بعد با خوشحالی گفت: «اینکه مشکلی نیست. من الان میروم و پدرتان را پیدا میکنم و میآورم اینجا. هر کجا که باشد پیدایش میکنم و سلامت میآورمش خانه. تو فقط نشانههایش را به من بده.»
پسرک نشانههای پدرش را به عمو نوروز داد. عمو نوروز باد بهاری را صدا زد. باد بهاری فورا خودش را به عمو نوروز رساند. عمو نوروز سوار بر باد بهاری شد و پرواز کرد و رفت به آن دورها.
رفت و رفت و رفت و گشت و گشت و گشت تا پدر آن پسرک را پیدا کرد و سوار بر باد بهار برگشتند. پسرک و مادر و خواهر و برادرهایش همگی خوشحال شدند و شادمان دور پدر را گرفتند و سر و صورتش را غرق بوسه کردند. آنها شادمان بهار و گل و سبزه را از عمو نوروز هدیه گرفتند و عمو نوروز خوشحال و خندان راه افتاد تا به خانهای دیگر سر بزند و بهار و گل و سبزه و چمن و شادی را به خانهای دیگر هدیه کند.
#قصه
👆👆👆
🌸
💕🌸
🌸💕🌸
╲\╭┓
╭ 🌸💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
🌳🌼کاردستی زیبای سه بعدی پرنده روی شاخه درخت 🌳🐦
با ما همراه باشید 😘
🐦
🌳🐦
╲\╭┓
╭ 🌳🐦🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قصه_صوتی
"باد بادک"
(با صدای پگاه رضوی)
👆👆👆
💚
🔅💚
💚🔅💚
╲\╭┓
╭🔅💚 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(3).mp3
9.29M
#لالایی_صوتی
"گل زنبق"
با صدای (پگاه رضوی)
جدید*
♡تقدیم به همه ی کسانی که برای آرامش و امنیت کودکان تلاش میکنند.♡
❤️
✨❤️
❤️✨❤️
╲\╭┓
╭ ✨❤️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
﷽
سلام سلام
به سه شنبه
وچهارشنبه سوری خوش آمدی
صبحت بخیر وشادی
روزت پربار ولحظاتت شیرین
تو مسیر رسیدن بهار ،
شاخه های خشکیده دلتو تو آتیش امروز بسوزون تا گرم شه دل مهربونت
╲\╭┓
╭🌸 🌿 🆑 @childrin1
┗╯\╲
4_5926824499319144463.mp3
7.76M
الهی به امید تو،
نه به امید خلق روزگار..
✨چهارشنبه سوری مبارک✨
⚪️🔮⚪️🔮
Join🔜 @childrin1
هدایت شده از دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
32.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
انیمیشن سینمایی #بوبو_قهرمان_کوچک
🌈تخیلی،کمدی ،هیجانی،فضایی🌈
( قسمت دوم)
💕
✨💕
╲\╭┓
╭ ✨💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
✅فقط يكبار امتحان كنيد!
وقتی از فرزندتان عصبانی هستيد، در همان حال حرفهايتان را روی كاغذ بنويسيد. داد زدنتان را با بزرگ نوشتن كلمات نشان دهيد.با مداد سياه خشمتان را خط خطی كنيد.
زمانيكه آرام شديد به كاغذ نگاه كنيد.
آيا حاضريد چنين تاثيری بر روی فرزندتان بگذاريد؟
آيا رفتارهای كودكانه آنها ارزش چنين عصبانیتی را دارد؟
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
،@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.91M
#ترانه_صوتی
"چهارشنبه سوری"
👆👆👆
🔥
💥🔥
╲\╭┓
╭ 🔥💥 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه.MP3
4.04M
#ترانه_صوتی
"چهارشنبه سوری"
(عمو امیر)
👆👆👆
🔥
💥🔥
╲\╭┓
╭ 🔥💥 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1،کانال دُردونه.mp3
1.92M
#ترانه_صوتی
"چهارشنبه سوری"
(عمو فرشید)
👆👆👆
🔥
💥🔥
╲\╭┓
╭ 🔥💥 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_شاد_کودکانه
چهارشنبه سوری
👆👆👆
🎊
🎉🎊
🎊🎉🎊
╲\╭┓
╭🎉🎊 🆑 @childrin1
┗╯\╲
4_5803252122640188536.mp3
7.54M
💥🔥چهارشنبه سوری🔥💥
امشب همه از ته دل
می خندیم و دست می زنیم
فشفشه روشن می کنیم
از روی آتیش می پریم
وای که چقدر دیدنیه
این رسم زیبا و قشنگ
بعضی ها کوزه می شکنن
قاشق زنی دلنگ دلنگ
قاشق زنی دلنگ دلنگ
بخند، برقص و شادی کن
تا میتونی همینجوری
بیا بخور یه کم از این
آجیل چهارشنبه سوری
امسال داره تموم میشه
چند روز دیگه نوروز
غمها رو بنداز تو آتیش
شادی بیاد غم بسوزه
شادی بیاد غم بسوزه
بیا بچرخون تو هوا
فشفشه های رنگی رو
یه وقت نمونی تو خونه
شب به این قشنگی رو
اینجا آتیش اونجا آتیش
می چسبه تو هوای سرد
سرخه مثل گل انار
کنارشون یه کمی زرد
کنارشون یه کمی زرد
زردی من از تو سرخی تو از من
زردی من از تو سرخی تو از من
مثل یه شعر قشنگ
بخونش بی کم وبیش
میاد تکرارش بکن
بپر از روی اتیش
آرزو کن سال نو
واسه همه قشنگ باشه
برکت و شادی وعشق
روی زمین دونه بپاشه
روی زمین دونه بپاشه
سبز بشه آرزوها
همه چیز جور جور بشه
گل بیفته لپاتون
زردی دور دور بشه
زردی دور دور بشه
#شعر
╲\╭┓
╭ 🔥💥 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
"کاردستی مناسب چهارشنبه سوری"
👆👆👆
🔥
✨🔥
🔥✨🔥
Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
کاردستی ماهی قرمز عید 🐟🐠🐟
برای دیدن کاردستی های بیشتر با ما همراه باشید😘
💕
🐠💕
╲\╭┓
╭ 🐟💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
بچه ها زبر و زرنگ
تو کارا مثل پلنگ
وقتی نوروز می رسید
کینه و غم نمی دید
به جای دلخوری ها
صد سبد خنده می چید
Join🔜 @childrin1
خنده ها دروغ نبود
شادیها با بوق نبود
بخش اورژانس اونا
این همه شلوغ نبود
بازیها خطر نداشت
شوخی، چشم تر نداشت
تفریحا مُضر نبود
شیطونی اثر نداشت
Join🔜 @childrin1
کسی دستاش نمی سوخت
شادیشو نمی فروخت
هیچ کسی شب های عید
چشم به اورژانس نمی دوخت
کسی با آتیش و دود
کوچه ها رو نمی بست
موشک و ترقه ها
دلها رو نمی شکست
Join🔜 @childrin1