🌈به اولین روز سال 1400
🌼و فصل بهـار خوش امديد
🌈اميـدوارم كه
🌼اولین روز سـال
🌈براتون
🌼سرشار از آرامش
🌈و ماه بهار
🌼براتون
🌈پراز موفقيت در كار
🌼و بارش رحمت الهى
🌈هميشه
🌼در زندگيتون جارى باشه
🌼 اولین روز بـهار بر شما مبارک 🌼
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
27.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
انیمیشن سینمایی #بوبو_قهرمان_کوچک
🌈تخیلی،کمدی ،هیجانی،فضایی🌈
( قسمت سوم) فصل دوم
💕
✨💕
╲\╭┓
╭ ✨💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
سینهای خوشمزه🌈🌼
یک سفره با سینهای خود
بالای میز آماده بود
حال و هوای عید داشت
با اینکه خیلی ساده بود
مامان کنار سکهها
ظرف سماقی هم گذاشت
چشمک زد و خندید و گفت
این سفره چیزی کم نداشت!
نزدیک سبزه، سیب بود
سمت چپِ این سیرها
سنجد کنار سرکه بود
خالی شده ظرفش، چرا؟
حالا برو از آن طرف
هم سیب و هم سنجد بیار
این سفره را کم سین نکن
تا لحظهی عید و بهار
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 #دانلود کنید👆
#کلیپ شاد و زیبای سفره هفت سین
تقدیم به شما دُردونه های عزیز 🌈🐝
🐝
🌈🐝
╲\╭┓
╭ 🌈🐝🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اگه_گفتی_این_چیه
این قسمت : هزار پا
👆👆👆
⁉️
🔆⁉️
╲\╭┓
╭ ⁉️🔆 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
3.83M
🌸🐿 آواز بهار 🐿🌸
یکی بود، یکی نبود.
روزهای آخر فصل زمستان بود. خورشید، گرمتر از همیشه، تابید و برفها را آب کرد.
صدای شرشر آب، همه جا پیچید. قورباغه صدای شرشر را شنید و قورقور کرد.
" شرشرشر. قورقورقور...
پرنده، صدا را شنید و جیک جیک کرد.
" شرشرشر، قورقورقور، جیک جیک جیک ...
دارکوب از لانه بیرون آمد.
قورباغه گفت: «این آواز بهار است!»
دارکوب خندید و به تنهی درخت نوک زد: «تق تق تق»
" شرشرشر، قورقورقور، جیک جیک جیک، تق تق تق...
جیرجیرک روی شاخه بود که صداها را شنید و گفت: «وای! آواز بهار است.» و شروع کرد به جیرجیر کردن.
"شرشرشر، قورقورقور، جیک جیک جیک، تق تق تق، جیرجیرجیر...
همه شاد بودند و با آواز بهار میرقصیدند. ناگهان صدایی به گوش رسید.
صدای، خرت خرت خرت.
قورباغه گفت: «صدای کی بود؟»
دارکوب گفت: «صدای چی بود؟»
جیرجیرک گفت: «اینجا نبود!»
پرنده گفت: «بالای درخت بود!»
همین موقع سنجاب، در حالی که خرت و خرت پوست گردو را می جوید از لانه بیرون آمد.
دارکوب گفت: «سنجاب بیدار شد!»
قورباغه گفت: «چون زمستان تمام شد!»
سنجاب خندید و گفت: «آواز بهار را شنیدم، یکهُو از خواب پریدم!»
همه خندیدند و دوباره جنگل پر شد از آواز بهار:
شرشرشر، قورقورقور، جیک جیک جیک، تق تق تق، جیرجیرجیر، خرت خرت خرت، شرشرشر...
╲\╭┓
╭🌸🐿 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1؛کانال دُردونه.mp3
3.9M
#قصه_صوتی
"باب اسفنجی و پاتریک"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
کانال دردونه.mp3
5.34M
🌙⭐️لالایی⭐️🌙
لالايي كن بخواب
خوابت قشنگه
گل مهتاب شبا هزارتا رنگه
يه وقت بيدار نشي از خواب قصه
يه وقت پا نذاري تو شهر غصه
لالايي كن مامان چشمهاش بيداره
مثل هر شب لولو پشت ديواره
ديگه بادبادك تو نخ نداره
نمي رسه به ابر پاره پاره
لالايي كن لالايي كن
مامان تنهات نميزاره
دوست داره دوست داره
ميشينه پاي گهواره
همه چي يكي بودو يكي نبوده
به من چشمات ميگه
دريا حسوده
اگه سنگ بندازي
تو آب دريا
مياد شيطون با ما
به جنگ و دعوا
ديگه ابرا تو رو از من ميگيرن
گلهای باغچمون بي تو ميميرن
لالايي كن لالايي كن
مامان تنهات نميزاره
دوست داره دوست داره
ميشينه پاي گهواره
لالايي كن لالايي كن
مامان تنهات نميزاره
دوست داره دوست داره
ميشينه پاي گهواره
لالايي كن لالايي كن
مامان تنهات نميزاره
دوست داره دوست داره
ميشينه پاي گهواره
#لالایی
⭐️
💜⭐️
⭐️💜⭐️
Join🔜 @childrin1
🌼دوشنبه بهاریتون عـالی
🌈در دومین روز فروردین
🌼از خــدا میخوام
🌈مسیر زندگیتون هموار
🌼آسمون دلتون صاف
🌈شـادی هاتـون زیاد
🌼غم هاتـون کم
🌈و زندگیتون شیرین باشه
🌼روزتـون زیبـا و در پناه خدا
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
32.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
انیمیشن سینمایی #بوبو_قهرمان_کوچک
🌈تخیلی،کمدی ،هیجانی،فضایی🌈
( قسمت چهارم) فصل دوم
💕
✨💕
╲\╭┓
╭ ✨💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
نقاشی داریم چه نقاشی😊😍
🌈نقاشی زرافه با کمک دست 🌈
کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید🙏🌺
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
کاردستی لاک پشت با استفاده شانه تخم مرغ 🐢🐢
🐢
🌈🐢
╲\╭┓
╭ 🌈🐢🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
با کودکمون درست صحبت کنیم
نگین: زود باش، معطل نکن، لباستو بپوش دیرمون شده
بگین: به نظرت با چشمای بسته هم میتونی لباستو بپوشی
نگین: زود باش سوپتو بخور وگرنه ضعیف میمونی ها
بگین: به نظرت داخل کاسه چند تا قاشق سوپ جا میگیره، بیا با هم بشماریم یک، دو ...
نگین: مگه بهت نمیگم موقع رد شدن از خیابون دستمو بگیر
بگین: پسرم، میشه دستمو بگیری و منو از خیابون رد کنی؟
🌼
🌈🌼
╲\╭┓
╭ 🌈🌼🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
" پول توجیبی"
پول توجیبی، مخارج روزانه کودک است نه اهرم فشار علیه او. والدین نبایستی هنگام عصبانیت پول توجیبی کودک را قطع کنند و هنگام خوشحالی بی جهت مقدار آن را زیاد کنند. مقدار پول توجیبی نیز بایستی بر مبنای توان مالی خانواده و نیازهای سنی کودک تعیین شود.
╲\╭┓
╭🌈🌷 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐓چرا همچینی؟ انگار غمگینی!🐓
کاکلی از توی لانه بیرون پرید. نگاهی به اطراف کرد. صدا زد:«قدقد،قدا آقا خروسه رفتی کجا؟ زودی بیا، دیرمیشهها»
آقا خروسه پشت پرچین داشت دانه میچید. صدای کاکلی را که شنید سریع دوید:«کاکلی جونم، مهربونم، چی دیر میشه؟ رفتن به بیشه؟»
کاکلی خندید. خروسه را دید. آرام پرسید:«کی گفت بیشه؟ امروز عیدهها، کو هفت سینِ ما؟»
کاکلی سرش را پایین انداخت. خروسه روی سرش پر کشید:«نباشی غمگین، زودی میچینم، یه سفره هفتسین!» راه افتاد. این طرف رفت، آن طرف رفت. با خودش گفت:«هفتسین چی میخواد؟ یادم نمیاد!»
چشمش به سبزههایی که تازه از خاک بیرون آمده بودند افتاد. کمی سبزه چید و همانجا نشست.
کلاغه قارقارکنان روی درخت نشست:«چرا همچینی؟ انگار غمگینی!»
خروسه کاکل قرمزش را تکان داد:«داره عید میاد، کاکلی جونم هفتسین میخواد»
کلاغه پر زد و رفت. اما زود برگشت. توی پنجههایش یک سیب داشت. سیب قرمز توی هوا چرخ خورد، جلوی پای خروسه افتاد.
چشمان خروسه برق زد:«ممنون از شما، لطفا بازم پیش ما بیا»
کلاغه که رفت، خروسه با خودش گفت:«این شد دوتا، پنجتاش از کجا؟»
هاپو از خواب بیدار شد. خروسه را دید. جلو رفت و گفت:«چرا همچینی؟ انگار غمگینی؟»
خروسه به هاپو نگاه کرد و گفت:«داره عید میاد، کاکلی جونم هفتسین میخواد»
هاپو به سبزه و سیب نگاه کرد و گفت:«اینا شد دوتا، میمونه پنجتا، دنبالم بیا»
خروسه همراه هاپو رفت. هاپو یکدفعه ایستاد. کنار مزرعه یک سبد روی زمین بود. هاپو گفت:«اینم یه سین، بردار و ببین»
خروسه به سبد نگاه کرد و گفت:« شد سه سین حالا، بقیهش از کجا؟»
هاپو سرش را خاراند و گفت:«بیا زود بریم، خیلی کار داریم»
خروسه سیب و سبزه و سبد را کنار هم گذاشت و دنبال هاپو راه افتاد. کنار پلههای کلبه، یک جعبهی ابزار بود. در جعبه باز بود. تکهای سیم از توی جعبه بیرون زده بود. هاپو جستی زد. سیم را برداشت و گفت:«اینم شد چهار، نزدیک شد بهار»
خروسه سیم را با نوکش برداشت و کنار بقیهی سینها گذاشت.
هاپو هاپ هاپ کرد و گفت:«اقا خروسه نخوری غصه، زودی بیا، یه سین هست اینجا»
خروسه کنار هاپو ایستاد. به سمپاش که جلوی هاپو بود نگاه کرد. لنگهپا عقب پرید و گفت:«وای خطرناکه، خیلی ترسناکه!»
هاپو خندید. راه افتاد و رفت. کمی جلو تر صدا زد:«اینم یه سینِ، فقط سنگینِ»
خروسه به سنگ نگاه کرد. هاپو چشمانش را تیز کرد و گفت:«برو سینها رو زودی بیار، روی سنگ بذار»
خروسه سیب، سبزه، سبد و سیم را روی سنگ گذاشت. او حالا پنج تا سین داشت.
کلاغه قارقار کنان برگشت. روی پرچین نشست. توی نوکش یک سوزن برق میزد. سوزن را همانجا گذاشت و گفت:«اینم یه سین، گذاشتم زمین، وقتی زمستون، اومد یه مهمون، جا گذاشت سوزن، مرغه داد به من»
خروسه سوزن را برداشت و روی سنگ گذاشت. سینها را شمرد:«یک سین کمه، تو دلم غمه»
به اطراف نگاه کرد. سطل آب را کمی دورتر دید. به طرفش دوید و گفت:«هفتسینم جور شد، غصه هم دور شد»
سطل را با کمک هاپو کنار سنگ گذاشت. به لانه برگشت. پر کاکلی را گرفت و پیش هفتسین برد. همه کنار هم نشستند تا سال نو تحویل شد.
#قصه_متنی
🐓
🌈🐓
╲\╭┓
╭ 🌈🐓🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1،کانال دُردونه.mp3
3.6M
#قصه_صوتی
"گرگی در لباس میش"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.mp3
1.78M
#لالایی_صوتی
"بپر برو تو رختخواب"
(حمید جبلی)
👆👆👆
🌛
⭐️🌛
🌛⭐️🌛
╲\╭┓
╭ ⭐️🌛 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
کارتون اتل متل یه جنگل
این داستان : پدر و پسر
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی_مناسب_نوروز
کاردستی گل سنبل⭐️🌈
👆👆👆
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸
Join🔜 @childrin1