eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.4هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
146 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖤🌈ای امید غنچه ها (درباره امام خمینی رحمه الله علیه) من تورا ندیده ام باغبان پیر ما صبر کن نرو نرو ای امید غنچه ها بی تو خشک می شود چشمه های آسمان بی تو خنده می رود از لب ستارگان لحظه ای درنگ کن من تورا ندیده ام ای امید زندگی باغبان پیر ما سالروز رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی (ره) تسلیت باد. 🖤 🌈🖤 ╲\╭┓ ╭ 🌈🖤🆑 @childrin1 ┗╯\╲
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قسمت: وسایل شخصی 🖤در این مجموعه با هدف آشنایی کودکان با امام خمینی (ره) رفتار ایشان با بچه ها به زبانی ساده و کودکانه به تصویر کشیده شده 💕 🖤💕 ╲\╭┓ ╭ 🖤💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این داستان (دکتر که ترس نداره) 👆👆👆 💊 💉💊 ╲\╭┓ ╭ 💊💉🆑 @childrin1 ┗╯\╲
نقاشی کودکان در دنیای واقعی😘😁 💕 🎨💕 ╲\╭┓ ╭ 🎨💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
آموزش اشکال هندسی🔺🔹◽️ هر شکل را در جای مناسبش قرار بده😘 با ما همراه باشید😘 💕 🔺💕 ╲\╭┓ ╭ 🔶💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
🧩🚧 اخم خیابان 🚧🧩 از شیشه‌ی ماشینی افتاد یک بطری نوشابه الآن یک بچه‌ی خندان و بی‌فکر انداخت آن را در خیابان   ماشین آن‌ها رفت اما دیدم خیابان اخم کرده آن بطری نوشابه انگار پیشانی‌اش را زخم کرده   آن بطری نوشابه قل خورد آمد کنار پای من زود سطل زباله خالی و خواب جایی همان نزدیک‌ها بود ╲\╭┓ ╭ 🧩🚧🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ ☁️🚎 ابر دُرسا 🚎☁️ آن روز، تمام آسمان ابری بود. دُرسا مشغول بازی بود. ابر کوچولویی پایین آمد و گفت: «خانم‌کوچولو با من دوست می‌شوی؟» دُرسا به دور و برش نگاه کرد. جز یک ابر سیاه کسی آن‌جا نبود. جلوتر رفت و پرسید: «تو چیزی گفتی؟» ابرکوچولو خندید و گفت: «بله، گفتم با من دوست می‌شوی؟» دُرسا خوش‌حال شد و گفت: «معلوم است که دوست می‌شوم. چند لحظه صبر کن تا برگردم.» آن وقت رفت و از خانه‌ی‌شان با یک قرقره‌ی قرمز برگشت و آن را دور ابر سیاه گره زد. بعد ابرسیاه را محکم بغل کرد و آن را داخل خانه‌ی‌شان برد. مادر دُرسا پرسید: «عزیزم این ابر را از کجا آوردی؟» دُرسا با شادی گفت: «با این ابر زیبا تازه آشنا شدم و قرار است آن را فردا برای مادربزرگ هدیه ببرم.» بعد نخ ابرش را به میله‌ی تختش گره زد و خودش مشغول جمع کردن وسایل فردا شد. ابر سیاه گفت: «چه سفر هیجان‌انگیزی!» آن وقت هر دو با هم خندیدند. فردا صبح دُرسا و مادرش سوار اتوبوس شدند. دُرسا با هیجان نخ قرمز ابرش را کشید و ابر سیاه با حرکت اتوبوس با آن‌ها آمد. آن‌ها رفتند و رفتند. وقتی به تهران رسیدند اتفاق عجیبی افتاد! ناگهان نخ ابر دُرسا پاره شد و ابر سیاه میان دودهای تهران گم شد! دُرسا خیلی ناراحت شد و بلند داد زد: «ابر سیاهم کجا رفتی؟ برگرد.» اما جوابی نشنید. دُرسا از دوری ابرش بغض کرد. مادر گفت: «نگران نباش! باید موضوع را با مادربزرگ در میان بگذاریم.» وقتی آن‌ها به خانه‌ی مادربزرگ رسیدند، دُرسا همه‌ی ماجرا را برای مادربزرگ تعریف کرد. مادر بزرگ گفت: «این‌که غصه ندارد. باید دنبال ابرت برویم.» آن‌ها از خانه بیرون آمدند. دُرسا گفت: «برای پیدا کردن ابر سیاه بهتر است به بلندترین ساختمان شهر برویم.» مادربزرگ گفت: «بلندترین ساختمان شهر برج میلاد است.» و تندی خودشان را به آن‌جا رساندند. دُرسا از آن بالا داد زد: «ابر سیاه کوچولویم، ابر قشنگم، بیا پیشم! کجایی؟» ابر سیاه این‌بار صدای دُرسا را شنید و خواست به سمت صدا برود؛ اما میان دودهای سیاه اسیر شده بود و هر چه تلاش کرد نشد که نشد. ابر سیاه غرشی کرد و شروع کرد به گریه کردن، آن وقت با اشک‌های ابرکوچولو باران زیبایی شروع به باریدن کرد. ╲\╭┓ ╭🚎☁️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1...کانال دُردونه.mp3
3.91M
"حسنی و بزغاله گرسنه" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
1_538589295.mp3
4.67M
"گل نرگس" 👆👆👆 🌺 ✨🌺 🌺✨🌺 ╲\╭┓ ╭ 🌺✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲