eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
143 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸الهـی 🌸که امروزتون 🌸پـر از 🌸شـادی و 🌸آرامش باشه ╲\╭┓ ╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎖🏆 ورزش 🏆🎖 یه روز دیگه شروع شده باز بچه ها بیاین، ای گلهای ناز بازم دوباره، وقتِ ورزشه  یک و دو و سه مثل همیشه بشین و پاشو دستها به جلو  عقب نمونی زود باش بدو ورزش بکنی شاداب میمونی                    مریض نمی شی خواب نمی مونی #شعر 🏆 ╲\╭┓ ╭ 🏆🎖 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسول اکرم (ص): برای کودک هیچ شیری بهتر از شیر مادرش نیست. الهی! همه مادرها تنشون سالم باشه تا هیچ بچه ای از نعمت نوشیدن شیر مادر بی بهره نباشه. هفته ملی تغذیه با شیر مادر گرامی باد. join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استیکر سلاااااام
15.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" سایمون در سرزمین گچ های نقاشی" این داستان(سایمون و نقاشی های نیمه تمام) 👆👆👆 🎨 🎲🎨 🎨🎲🎨 ╲\╭┓ ╭ 🎲🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🐞وقتی زهرا کوچولو گم شده بود🐞🍃 (قسمت دوم) آن خانم دستی بر سر زهرا کشید و گفت: :چه اسم قشنگی اسم من هم معصومه هست. - چه قدر اسمتون قشنگه. آن دو دست در دست هم در باغ قدم زدند و بازی کردند واز لحظات باهم بودن لذت بردند. زهرابا عروسکش کنار جویبار رفت و توی آب به عکس خودش وعروسکش نگاه کرد. معصومه خانم کنارش نشست و پرسید: دلتنگ مادرت هستی عزیزم؟ -شما از کجا می دونید؟ آن خانم دستش رااز شانه زهرابرداشت و گفت:چون من همه اتفاق هایی که برات افتاد رو دیدم؛ می خوای برگردی پیش مادرت؟ -خیلی دوست دارم اما چطوری؟  خانم از جای خود برخاست وهم زمان زهرا هم بلند شد، دستی به صورت زهرا کشید، او را بوسیدوگفت: فقط پروانه رو دنبال کن تا بتونی مادرت رو پیدا کنی. زهرا خواست حرفی بزند که نوری شدید جلوی چشمانش تابید و او را بیدار کرد. از جا برخاست وسرش را بالا گرفت ؛ روبه روی ضریح خوابیده بود که ناگهان یاد حرف های خانم معصومهافتاد. داشت فکر می کرد چه اتفاقی افتاده که پروانه ای جلویش ظاهر شد وبه دنبال آن رفت. همین طور که دنبال پروانه رفت مادرش را دید ! مادر نگران و پریشان گریه می کرد. به سمت مادر رفت و گفت : مامانی من اینجام گریه نکن. مادر سرش را بالا آورد و با تعجب به زهرا نگاه کرد.  سپس او را در آغوش  گرفت و لپ های زهرا را بوسید و گفت: تاحالا کجابودی عزیزکم چه طوری برگشتی؟ -مامانی ببخشید. دیگه ازتون دور نمی شم اگه  معصومه خانم نبود من نمی تونستم پیداتون کنم. مادر باتعجب پرسید :معصومه دیگه کیه؟ زهرا ماجرای خوابی که دیده بود را تعریف کرد ومادر به او گفت :اون خانم زیبا حضرت معصومه (س) بودند که الان تو حرمشون هستیم.  و دست هایش را بالا آورد و گفت: متشکرم حضرت معصومه ...متشکرم. در همین حین پدرو برادر زهرا پیش آن ها آمدند واز دیدن زهرا خوشحال شدند. آن وقت همگی گوشه ای از حرم رفتند و نماز شکر به جا آوردند .  زهرا تصمیم گرفت که دیگر هیچ وقت از پدر و مادرش جدا نشود. عروسکش نازنین رامحکم بغل گرفت و دوباره اطراف مادر شروع کرد به دویدن. صدای مادر را شنید که گفت: زهرا جان گم نشی همین اطراف بازی کن. همین طور که نفس نفس می زد و می خندید گفت:چشم مامانی دور نمی شم حضرت معصومه مراقبمه . پایان. ╲\╭┓ ╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا