🐭همه چیز ممکنه🐭
«قسمت دوم»
موش موشک گفت :” جنگیدن هیچ نتیجه ای نداره،با هم صحبت کنید و یک راه حل پیدا کنین”
گربه ی ناقلا گفت :” موش موشک ما میدونیم که تو میخوای به ما کلک بزنی و از دستمون فرار کنی، اما ما اجازه نمیدیدم که این اتفاق بیفته”
موش موشک جواب داد :” من سعی نمی کنم شما رو فریب بدم و گولتون بزنم،من فقط نمیخوام که شما با همدیگه بجنگید و دعوا کنین”
گرگ خاکستری پرسید :” واقعا ؟ اونوقت چه جوری مشکل ما رو حل میکنی؟”
موش موشک پیشنهاد داد :” چرا با سکه شیر یا خط نمیندازین و تصمیم گیری نمیکنین؟”
گرگ خاکستری موافقت کرد و گفت که این فکر و ایده ی خوبیه، گربه ی ناقلا هم گفت :” بیاین این کار رو انجام بدیم”
گرگ خاکستری گفت :” من شیررو انتخاب می کنم”
گربه ی ناقلا هم گفت :” منم خط رو انتخاب میکنم”
بعد در همین موقع موش موشک پرسید:” اونوقت اگر نه شیر بیاد نه خط چی؟”
گربه ی ناقلا و گرگ خاکستری با تعجب به همدیگه نگاهی کردن و در حالی که گیج شده بودن پرسیدن:” منظورت چیه؟”
موش موشک دوباره پرسید:” اگر سکه ای که برای شیر یا خط میندازیم عمود روی زمین قراربگیره و نه شیر رو نشون بده و نه خط رو اونوقت باید چی کار کنیم؟ ”
اونا پرسیدن:” چطور یه همچین چیزی ممکنه؟”
موش موشک پرسید:” بیاین اینطوری فکر کنیم که ممکنه همچین چیزی اتفاق بیفته.اونقوت باید چی کار کنیم؟”
گرگ خاکستری و گربه ی ناقلا به شوخی و تمسخر گفتن:” اونوقت ما به تو اجازه میدیم که بری
بعد موش موشک گفت :” پس بیاین به ساحل رودخونه بریم و یک سکه بندازیم”
گربه ی ناقلا پرسید :” چرا نمیتونیم همین جا این کار رو انجام بدیم؟”
موش موشک توضیح داد :” اگر ما سکه رو همین جا بندازیم ممکنه سکه ی من توی رودخونه بیفته و من هم سکه ی دیگه ای ندارم تا بتونیم دوباره پرتابش کنیم”
گربه ی ناقلا گفت :” پس حالا که اینطوره بیاین به ساحل رودخونه بریم”
بله بچه ها اینطوری شد که هر سه تاشون از پل پایین اومدن و به کنار ر ودخونه
رفتن.
وقتی به کنار رودخونه رسیدن موش موشک گفت :” من سکه رو به هوا می ندازم، اگر شیر باشه گرگ خاکستری برنده ست و اگر خط باشه گربه ی ناقلا می بره”
موش موشک این رو گفت و سکه رو به هوا پرتاب کرد.
در همین موقع گرگ خاکستری دوید تا ببینه شیر اومده یا خط.گربه ی ناقلا که دید گرگ خاکستری داره به سمت سکه می دوه فریاد زد:” صبر کن! من به تو اعتماد ندارم،تو ممکنه سکه رو یچرخونی تا خودت برنده بشی”
گربه ی ناقلا این رو گفت و بعد دست موش موشک رو رها کرد و به دنبال گرگ خاکستری دوید.وقتی اون دوتا سکه رو پیدا کردن دیدن که به خاطر اینکه خاک مرطوب و نرم بوده سکه به طور عمود روی ماسه ها قرار گرفته و نه از شیر خبری هست و نه از خط.
گرگ خاکستری گفت :”موش موشک راست می گفت ، حق با اون بود ، همه چیز ممکنه”
گربه ی ناقلا به علامت موافقت سرش رو تکون داد.
در همین موقع ناگهان گرگ خاکستری فریاد زد:” نگاه کن ، موش موشک داره فرار میکنه”
گربه ی ناقلا گفت :” بذار بره،اگر ما اونو بگیریم دوباره باید بحث کنیم که چه کسی سیب رو برداره و چه کسی موش موشک رو به دست بیاره ”
گرگ خاکستری گفت :” حق با تو ا”
بعد هر دو نا امید و ناراحت به خونه هاشون برگشتن.
پایان
🐭 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دردونه،.،.mp3
3.36M
#قصه_صوتی
" کبوتر و عنکبوت "
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1.mp3
10.02M
#لالایی_صوتی
با صدای "علی زند وکیلی"
👆👆👆
💚
✨💚
💚✨💚
╲\╭┓
╭ ✨💚 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌺 🌺 🌺
🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🍃
چهارشنبه 25 مرداد ماهتون عالی🌸🍃
امروزتـون
پـراز لبخـند و پر از بهترینها 🌺🍃
امیدوارم
عـشق صفای زندگی تـان🌸🍃
شادی و لبخند تقدیرتان🌺🍃
مـهربـانی راه و رسمتـان🌸🍃
و لطف خدا همراهتان باشد🌺🍃
چهارشنبه تــون زیـبـا و گـلبــاران 🌸🍃
🍃🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🍃🌺@childrin1 🌺🍃
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
♤مثل نامه♤
(بنی آدم اعضای یکدیگرند)
💚فرزندان خود را با داستان ها و ضرب المثل های ایرانی آشنا نماییم.
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
28.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_باب_اسفنجی
این قسمت (چام فاسد و مانده پلانکتون)
👆👆👆
🏵
🎗🏵
🏵🎗🏵
╲\╭┓
╭🎗🏵🆑 @childrin1
┗╯\╲
#تزیین_غذای_کودک
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🥳بازی هیجانی
🤓دقت توجه و تمرکز
🤩هیجان و هدف
🦵تقویت حرکات درشت
👀هماهنگی چشمها
💭 ∩_∩
(„• ֊ •„)💭
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
1_5044317494332882971_5958516955622146494.mp3
2.56M
#قصه_صوتی
" سطل زباله مورچه جان"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🌼
🐜🌼
🌼🐜🌼
🐜🌼🐜🌼
🌼🐜🌼🐜🌼
Join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه_5767238602819896811.mp3
7.04M
#لالایی_صوتی
با صدای (پگاه رضوی)
✨ ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 ✨
┗━━━━━━━━━┛
آخر هفته تون زیبـا 🌸🌼
روزتون پر عشق و امـید🌸🌼
الهـی کـه آخـر هـفتـه تـون 🌸🌼
پر از برکت شـادی و آرامـش🌸🌼
و دل خـوش بـاشــه ♡ ......🌸🌼
پنج شنبه تون پر از بهترینها🌸🌼
🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸
┏━━━∪∪━━━┓
🌼 @childrin1 🌼
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
«ناسور» قسمت: ششم
«ناسور نام یک انیمیشن ایرانی از نبرد کربلا میباشد که به کارگردانی عبدالله دالوند که در ایران تولید شدهاست و انیمیشن برگزیده جشنواره نجف است.این انیمیشن در سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر نامزد بهترین انیمیشن بوده است.»
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_آموزشی
⏰آموزش ساعت🕰
ساخت ساعت⏰ برای یادگیری بچه ها
که زودتر خوندن ساعتو یاد بگیرن⏰
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آشپزی
🍭🍭طرز تهیه شکلات پاستیلی زیبا و جذاب
عالی برای مهمونی بچه ها😋
مامانا یاد بگیرید واسه کوچولوهاتون درست کنید.😍
🍬 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍭
┏━━━∪∪━━━┓
🍭 @childrin1 🍬
┗━━━━━━━━━┛
#تزیین_غذای_کودک
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🐜🍯دوستی حشرات🍯🐜
مورچه های زرد در لانه شان زندانی شده بودند. چندمورچه ی وحشی، ملکه و تخمهای مورچه های زرد را به گروگان گرفته بودند و بقیه را مجبور کرده بودند که هر روز مقدار زیادی از ذخیره زمستانی خود را برای پذیرایی از مورچه های وحشی از انبارها خارج کنند.
بیچاره مورچه های زرد بخاطر جان ملکه و تخمها نه می توانستند از لانه خارج شوند و با دوستانشان در مناطق دیگر ارتباط برقرار کنند و نه خودشان زورشان به مورچه های وحشی می رسید.
تازه! ذخیره انبارها هم رو به پایان بود. «وای اگر غذاهای داخل انبار تمام شود، مورچه های وحشی چه می کنند؟ گروگانها را می خورند؟» این چیزی بود که زنبورهای زرد هر روز در موردش صحبت می کردند. یک شب تعدادی از مورچه های سرباز و کارگر و پرستار مخفیانه جلسه ای در انبار تشکیل دادند. چند مورچه هم بیرون انبار مراقب بودند که وحشی ها از جلسه مخفی بویی نبرند. بعد از مدتی همه از جلسه بیرون آمدند و خیلی عادی پراکنده شدند.
همان شب مورچه های زرد طبق نقشه ای که کشیده بودند دست به کار شدند. چند مورچه ی نگهبان، جلوی در ورودی پایین تر از تونل، به صف شده و نگهبانی را شروع کردند. چند مورچه کارگر وارد تونل شدند و شروع کردند به درست کردن راهرویی که اول کمی به طرف جلو و بعد به طرف بالا و سطح زمین کشیده می شد.
چند شب کار مورچه ها طول کشید ولی بالاخره موفق شدند و توانستند روی سطح زمین و در هوای تازه نفس بکشند. آنها به فرار فکر نمی کردند. در فکر نجات مورچه های اسیر بودند پس طبق نقشه قبلی ده مورچه در اطراف پراکنده شدند تا پروانه ها و کفشدوزک ها را پیدا کنند و با کمک آنها بتوانند به بقیه مورچه ها خبر دهند.
دو مورچه هم سوراخی را که در زمین کنده بودند پوشاندند و برای نگهبانی از آن، زیر بوته های اطراف پنهان شدند. بقیه مورچه ها در لانه ی زیرزمینی در انتظار کمک دوستانشان ماندند. بالاخره در اوایل سومین شب، از مورچه های روی زمین علامت رسید که باید چیزی را به داخل حمل کنند. مورچه ها فکری کردند، در یک طرف لانه دعوا و مرافه راه انداختند تا حواس مورچه های وحشی پرت شود و در طرف دیگر تعدادی از آنها به صف شده و مشغول کار شدند. آنها باید کیسه های کوچکی را که زنبورهای همسایه برایشان فرستاده بودند به داخل انبار می بردند.
عجب عطری داشت. بوی عسل دهان مورچه ها را آب می انداخت ولی هیچ کس به فکر چشیدن نبود. همه می دانستند این عسل خوردنی نیست. کار به سرعت تمام شد. به مورچه های آن طرف لانه علامت داده شد تا دعوا را تمام کنند. چند نفر زخمی شده بودند ولی همه راضی به نظر می آمدند.
مورچه های وحشی که از تماشای دعوای مورچه های زرد لذت برده بودند دستور دادند چیزی برای خوردن برایشان بیاورند تا تمام تفریحشان کامل شود.مورچه های زرد بلافاصله در کیسه های عسل را باز کردند و آنها را بین تمام مورچه های وحشی از نگهبان ها گرفته تا رییس پخش کردند. بوی عسل تمام لانه ها را پر کرده بود.
بقیه مورچه های وحشی هم که در گوشه و کنار مانده بودند به دنبال بوی عسل آمدند و سهمی از آن برای خود برداشتند و خوردند. نیم ساعت بعد همه مورچه های وحشی مسموم شده با آن هیکل های بزرگ، تلو تلو خوران از این طرف به آن طرف می رفتند. ناگهان تعداد بسیار زیادی سرباز از نژادهای مختلف مورچه ها به داخل لانه هجوم آوردند. سقف و دیوارهای بالای لانه خراب شد و جنگ سختی بین مورچه های وحشی گیج و منگ و بقیه مورچه ها در گرفت. همه ی مورچه ها در تمام نقاط لانه شجاعانه در این جنگ شرکت کردند تا بالاخره توانستند مورچه های وحشی را شکست دهند و گروگانها را آزاد کنند.
صبح روز بعد، کفشدوزک ها، پروانه ها و زنبورها بدن های مورچه های وحشی را که مورچه های زرد بیرون آورده بودند برداشته و به طرف رودخانه پرواز کردند و همه آنها را در آب رودخانه انداختند. بالاخره حشرات با کمک هم توانستند از شر مزاحمهای وحشی خلاص شوند و جشن پیروزی سر دهند. مورچه های زرد با علاقه و اشتیاق فراوان قسمت های خراب شده لانه را دوباره ساختند و از آن به بعد در کنار بقیه دوستانشان در صلح و صفا زندگی کردند.
#قصه
🌿
🐜🌿
🌿🐜🌿
Join🔜 @childrin1