الـهی⭐️♥️
کبوتر زندگیتون⭐️♥️
تو اولین روز ماه رجب⭐️♥️
براتون خبرهای خوش بیاره⭐️♥️
بهترین ها در این ماه سراسر⭐️♥️
رحمت نصیبتان
سلام شنبه قشنگتون بخیر⭐️♥️
♥️ ∩_∩
(„• ֊ •„)♥️
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
مژده مژده شیعه ها
آمده نور خدا
منبع علم و صفا
امام پنجم ما
شهر و چراغون کنید
بهر امام پنجم
برای عرض تبريک
غنچه ها لب گشودن
فرشته های آسمون
برای دیدن اماممون
همگی صف کشیدند
💚فرا رسیدن ماه رجب و میلاد امام محمد باقر(علیه السلام) رو به شما گلگلي ها تبریک می گوییم.
╲\╭┓
╭✨🌈🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_کودکانه
💜ترانه کودکانه ماه رجب💜
«فرا رسیدن ماه رجب مبارک»
💌 ∩_∩
(„• ֊ •„)💌
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
کارتون خاطره انگیز
«#جزیره_ناشناخته»
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
قسمت« ۱۴ »
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
41.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
«#قصه_کوچولوها»
«با بازی سه بچه میمون قصه گو»
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
قسمت« ۳ »
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
#نکته_تربیتی
🐝#فواید_نقاشی_کشیدن_در_کودکان
1 - نقاشی کشیدن به هماهنگی چشم ها و دست های کودک کمک می کند.
2 - نقاشی کشیدن راهی عالی برای تقویت ماهیچه های دست که در سنین مدرسه و از اول ابتدایی در مهارت نوشتن کودکان نقش مهمی دارد.
3 - هنگام نقاشی هم نیمکره چپ مغز که محل فعالیتهای تحلیلی و منطقی است و هم نیمکره راست که محل فعالیتهای خلاقانه و احساسی است، فعالیت می کند.
4 - هماهنگی و فعالیت دو نیمکره اهمیت زیادی در قدرت حل مسائل پیچیده دارد که نقش مهمی در موفقیتهای افراد بازی می کند.
ادامه دارد....
🐝 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐝
┏━━━∪∪━━━┓
🌼 @childrin1 🌼
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
عزیزانی که درخواست بازی برای کوچولوهای بالای ۶ ماه داده بودن
مناسب کودکان ۶ تا ۱۸ ماه
هدف : تقویت هوش ، مهارتهای حرکتی ، آشنایی با رنگ ، کشف جزییات 😘😍
✔️بفرستین برای مامانایی که کودک ۶+ ماه دارن.
🍊 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍊
┏━━━∪∪━━━┓
🧡 @childrin1 🧡
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
🛩کاردستی هواپیما🛩
👌یه کاردستیِ خوشگل و راحت و کم هزینه 👌
✂️ ∩_∩
(„• ֊ •„)✂️
┏━━━∪∪━━━┓
💚 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
❄️در حیاط❄️
برف ناگهان
بی خبر رسید
دانه دانه برف
از سفر رسید
دانه های برف
بی سر و صدا
ایستگاهشان
شد حیاط ما
تیرگی شب
ناپدید شد
شب نقاب زد
رو سفید شد
❄️ ∩_∩
(„• ֊ •„)❄️
┏━━━∪∪━━━┓
☃️ @childrin1 ☃️
┗━━━━━━━━━┛
❄️آدم برفی سیاه❄️
یک روز سرد زمستانی که برف زیادی آمده بود، بچهکلاغها تصمیم گرفتند برای خودشان یک آدمبرفی درست کنند.
آنها برفها را گلوله کردند و روی هم گذاشتند اما نتوانستند آدم برفی درست کنند. برای همین نزدیک روستا رفتند و یک آدم برفی پیدا کردند که بچهها دیروز آن را درست کرده بودند.
آنها دوست داشتند رنگ آدمبرفیشان سیاه باشد، درست مثل خودشان. برای همین فکر کردند که چطور میتوانند آدمبرفی را سیاه کنند.
یکی از آنها که اسمش زاغی بود، گفت: «بهتر است برویم رنگ سیاه پیدا کنیم و آدمبرفیمان را رنگ کنیم.» یکی دیگر از بچهکلاغها گفت: «بهنظرم اگر یک پارچه سیاه پیدا کنیم و بیندازیم رویش خوب است.»
بچهکلاغ سومی گفت: «چقدر تو باهوشی. آنوقت که دیگر نمیشود ببینیمش. تازه توی این برف و سرما از کجا رنگ و پارچه پیدا کنیم؟! مگر یادتان رفته است که مامان گفت نباید از لانه دور شویم؟»
آنها نمیدانستند که چطور رنگ آدمبرفی را سیاه کنند تا اینکه دوباره زاغی گفت: «فکری بهنظرم رسیده بچهها. میدانم حالا چه کار کنیم، اما راهحل من، یک کم درد دارد.
اگر هر کدام از ما فقط چند تا از پرهایمان را بِکَنیم و بچسبانیم روی آدمبرفی قشنگمان، واقعا رنگش سیاه میشود. دردسر گشتن و پیداکردن رنگ و پارچه سیاه از خانه آدمهای روستا را هم ندارد.
همه قارقار خندیدند. بعد هم هر کدام از بچهکلاغها چندتا پر از خودشان را کَندند و زدند به آدمبرفی. روی تپهی برفی کنار جنگل کاج یک آدمبرفی کلاغی واقعا جالب و زیبا بود.
حالا آدمبرفی مثل کلاغها پرهای سیاه داشت. بچهکلاغها از اینکه توانسته بودند یک آدمبرفی با پرهای سیاه درست کنند خیلی خوشحال بودند و شروع کردند به چرخیدن و پریدن دور آدمبرفی.
یکدفعه باد سردی وزید و بچهکلاغها شروع کردند به لرزیدن. آنها که خیلی سردشان شده بود، دویدند و رفتند توی لانه و زیر بال مادرشان خوابیدند.
آدمبرفی هم گرفت خوابید و خواب دید که مثل بچهکلاغها دارد پرواز میکند. کمکم غروب شد و همهی اهالی جنگل به خواب خوشی فرو رفتند.
🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸
┏━━━∪∪━━━┓
☃️ @childrin1 ☃️
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_6048711423456971251.mp3
3.54M
#قصه_صوتی
"بعضی شوخی ها اصلا خنده دار نیستن"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
کانال دُردونه._326715147139680090.mp3
5.42M
#لالایی_صوتی
"بپر برو تو رختخواب"
(حمید جبلی)
👆👆👆
🌛
⭐️🌛
🌛⭐️🌛
╲\╭┓
╭ ⭐️🌛 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍂 🌿 🍂 🌿 🌿 🍂
🌿 🍂 🍃 🍎 🍂 🍎
🍂 🍎 🍂 🌿
🌿 🍎 🍎
🍎
یکشنبه 24دی ماهتون عالی🍂🍎
امـروزتـان پـر از موفقیت 🍂🍎
و پـراز اتـفاقـات زیـبـا 🍂🍎
بـراتــون روزی
پـراز لطف خـــداونــد🍂🍎
دلی آرام زندگی گرم🍂🍎
و یک دنیـا
سـلامتی آرزومندم🍂🍎
🍎 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍎
┏━━━∪∪━━━┓
🍂 @childrin1 🍂
┗━━━━━━━━━┛
41.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
«#قصه_کوچولوها»
«با بازی سه بچه میمون قصه گو»
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
قسمت« ۴ »
🎞 ∩_∩
(„• ֊ •„)📺
┏━━━∪∪━━━┓
📺 @childrin1 🎞
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
عزیزانی که درخواست بازی برای کوچولوهای بالای ۶ ماه داده بودن
مناسب کودکان ۶ تا ۱۸ ماه
هدف : تقویت هوش ، مهارتهای حرکتی ، آشنایی با رنگ ، کشف جزییات 😘😍
✔️بفرستین برای مامانایی که کودک ۶+ ماه دارن.
🍊 ∩_∩
(„• ֊ •„)🍊
┏━━━∪∪━━━┓
🧡 @childrin1 🧡
┗━━━━━━━━━┛
🎲🏵دارکوب نوک قرمز🏵🎲
یک روز غروب یاسمن رفت پشت پنجره اتاقش و پنجره را باز کرد. یک دارکوب قرمز را دید که روی تنه درخت توی حیاط نشسته بود. او منقار بلندش را تق تق تق تق تق به تنه درخت میکوبید.
یاسمن به دارکوب گفت: «پس تویی که هر روز من را از خواب بیدار میکنی؟»
دارکوب گفت: «آره. من باید نوکم را تند و تند به تنه درخت بکوبم. وقتی گرسنه هستم با منقارم تنه درخت را سوراخ میکنم، بعد با زبان بلندم که نوک چسبانکی دارد، کرمها را از توی سوراخ درخت بیرون میکشم و میخورم.»
یاسمن و دارکوب با هم دوست شدند. هوا کم کم تاریک شد.
یاسمن به دارکوب شب به خیر گفت و رفت خوابید.
دارکوب هم روی شاخه درخت خوابید.
دارکوب آن شب یک خواب عجیب دید. صبح که شد و همه بیدار شدند، رفت پشت پنجره و به یاسمن گفت: «من دیشب یک خواب دیدم.» یاسمن گفت: «چه خوابی دیدی؟»
دارکوب گفت: «من توی خوابم دیدم بچه کرمها داشتند گریه میکردند و میگفتند تو رو خدا ما را نخور. ما تازه به دنیا آمده ایم. دوست داریم زنده بمانیم تا همه جای جنگل را ببینیم.»
یاسمن گفت: «خب کرمها را نخور.» دارکوب گفت: «اگر من کرم نخورم، گرسنه میمانم.»
یاسمن گفت: «پس باید دنبال غذای دیگری برای تو بگردیم.»
آنها توی جنگل با هم قدم زدند تا برای دارکوب غذا پیدا کنند. توی راه سنجاب را دیدند که با دندانهای تیزش فندق میشکست. یاسمن به دارکوب گفت: «تو میتوانی فندق بخوری؟» دارکوب گفت: «من که دندان ندارم.»
آنها کمی جلوتر رفتند و به رودخانه رسیدند، چند لک لک توی آب شنا میکردند و ماهی میخوردند. یاسمن به دارکوب گفت: «تو میتوانی ماهی بخوری؟»
دارکوب گفت: «منقار من خیلی کوچک است، نمیتوانم ماهی بخورم.»
هوا کم کم تاریک شد. یاسمن و دارکوب به خانه برگشتند. دارکوب رفت روی درخت نشست و یاسمن رفت توی آشپزخانه. مادر یاسمن ماکارونی خوشمزه ای پخته بود. یاسمن بشقاب غذایش را با خودش آورد توی اتاقش. دارکوب را صدا زد و گفت: «زود باش بیا پشت پنجره. میخواهم برایت کمی غذا بریزم.» او کمی ماکارونی ریخت پشت پنجره تا دارکوب هم غذا بخورد. آنها با هم ماکارونی را خوردند و خندیدند.
#قصه
🏵
🎲🏵
🏵🎲🏵
╲\╭┓
╭🎲🏵 🆑 @childrin1
┗╯\╲