«با این قصه فرزندت یاد میگیره خجالت کشیدن خوب نیست».
در شهری کوچک و خاکستری به نام شهر خجالت زده اهالی زیادی کنار هم زندگی میکردند. در این شهر همه مردم خجالت بسیاری داشتند و همواره سعی می کردند از توجه دیگران فرار کنند خجالت به گونه ای در این شهر حاکم شده بود که خیابانها تنها با رنگهای خاکستری و سفید تزئین شده بودند. هیچ رنگی جرات نمی کردظاهرشودوشهروندان در سایه خجالت خود زندگی می کردند. بچه ها در سکوت به مدرسه میرفتند و سر کلاس درس هرگز سوالی نمی پرسیدند یا اگر معلم هم از آنها سوال می پرسید سوال را میدانستند دستشان را بلند نمی کردند تا جواب سوال را بدهند همینطور وقتی در محیطی که برایشان آشنا نبود قرار می گرفتند کمتر صحبت میکردند و تمام تلاششان را میکردند تا توجه کسی را به خود جلب نکنند روزی از روزها باد شدیدی شروع به وزیدن کرد و زنبوری را از شهر دیگری همراه خود به شهر خاکستری آورد زنبور وقتی به شهر خاکستری رسید از تعجب خشکش زده بود او با خودش گفت خدای من اینجا دیگه کجاست چرا انقدر سوت و کوره چرا هیچ رنگ اینجا وجود نداره آدم ها چقدر ساکت و مصنوعی هستند این خیلی عجیبه شاید به کمک احتیاج داشته باشند بهتره برم ببینم چه خبره زنبور به سمت مدرسه حرکت کرد اون از لای پنجره ای که باز بود وارد یکی از کلاسهای درس شد معلم روبروی شاگردها ایستاده بود و از خجالت سرش را پایین انداخته بود. بچه ها هم در سکوت سرشون را پایین انداخته بودند و به کتاب خیره شده بودند. زنبور تو دلش گفت واقعا اینجا چه خبره اینا از خودشون خجالت میکشند یا از همدیگر معلم چرا انقدر ساکت و آرومه انگار گرد خجالت پاشیدن توی این شهر... همه با خجالت خودشون درگیرن زنگ تفریح به صدا درآمد بچه ها آروم و بی صدا وسایلشون رو برداشتند و رفتن توی حیاط مدرسه قسمت دستشویی انتهای حیاط بچه ها پشت سر هم توی صف ایستاده بودند تا یکی یکی به دستشویی بروند یکی از بچه ها به اسم امیر عباس اول صف ایستاده بود ولی بچه های دیگر از انتهای صف می اومدند و به دستشویی می رفتند امیر عباس هم خجالت میکشید که بهشون بگه نوبت من هست و اونا نباید حقش رو ضایع کنند زنبور که از دور داشت به امیر عباس نگاه می کرد با سرعت به طرف او رفت و زیر گوشش گفت با صدای بلند بگو نوبت منه من خیلی وقته که اینجا ایستادم امیر عباس سرش را به طرف زنبور برگرداند و با چهره متعجب گفت تو تو داری با من حرف می زنی؟! زنبور گفت: فعلاً اینو ولش کن بعداً برات توضیح میدم الان کاری رو که ازت می خوام انجام بده امیر عباس گفت آخه نمیتونم روم نمیشه زنبور جواب داد هیچ کاری نداره به خودت اعتماد کن تو از پسش بر میای امیر عباس با صدای خیلی آرومی گفت من خیلی وقته اینجا ایستادم نوبت منه زنبور گفت: الان دقیقاً به کی داری اینو میگی اصلاً خودت صدای خودت رو میشنوی امیر عباس گفت به خدا نمیتونم آخه اونا از دست من ناراحت می شوند.
زنبور جواب داد الان با این وضعیتی که اینجا ایستاده ای تا چند دقیقه دیگر سیل راه می افتم و خرابکاری به بار میاری متوجه منظورم که هستی؟!! اون وقت اونطوری دیگه از خجالت فکر کنم بری توی زمین مدرسه و برای همیشه اونجا پنهان بمانی امیر عباس گفت خب به کی باید بگم؟ زنبور گفت به همینی که داره میاد و میخواد بره وارد دستشویی بشه امیر عباس صورتش رو به سمت همکلاسیش که میخواست وارد دستشویی بشه برگرداند و گفت من خیلی وقته که اینجا ایستادم نوبت منه که برم دستشویی ناگهان با گفتن این جمله پرچمی که بالای ساختمان مدرسه بود به رنگ آبی درآمد..
ادامه دارد...
🐝 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐝
┏━━━∪∪━━━┓
🌼 @childrin1 🌼
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1...کانال دردونه.mp3
5.71M
#قصه_صوتی
"فندق و نارگیل"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_لالایی
"قصر مروارید"
(سواحل جنوب)
👆👆👆
💜
✨💜
💜✨💜
╲\╭┓
╭ ✨💜 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍃 🍃 🌱 🌱 🌱 🍃 🌱
🌱 🌱 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🌸 🌱 🌱 🌸
🌱 🌸 🌸
🌸
۱۴۰۳/۲/۱۸
سه شنبه ۱۸ اردیبهشت ماهتون عـالـی 🌸🍃
آرامش باارزشترین حس دنیاست🌸🍃
براتون یه دنیـا آرامـش .........
یه دنیـا تندرستی و یک عـالمه🌸🍃
خوشبختی وبرکت آرزومندم
امروزتون سرشاراز بهترینها🌸🍃
🍃🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🍃 @childrin1 🍃
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«خاله ریزه»
قسمت :۱۵
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«خاله ریزه»
قسمت :۱۶
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نقاشی
آموزش نقاشی طبیعت😉
🏡کلبه جنگلی🏡
🎨 ∩_∩
(„• ֊ •„)🎨
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
💎گنج خلیج فارس💎
توی خلیج فارس گنجیست
یک گنج پنهان و درخشان
غواص هستم در خیالم
در آبهای گرمِ ایران
باید حواسم جمع باشد
اینجا و آنجا را ببینم
در بین مرجانها بگردم
دنبالِ گنجِ نازنینم
آن وقت، یک سوغاتی خوب
میآورم با خود به ساحل
بیرون میآیم از تَهِ آب
با چند مروارید خوشگل
💎 ∩_∩
(„• ֊ •„)💎
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
«قصه برای کنترل خشم»
💜قسمت دوم💜
(تکنیکی بی نظیر برای کنترل خشم - نه تنها برای کودکان دلبندتان بلکه برای شما پدر و مادرهای عزیز با این قصه به سفری شگفت انگیز بروید و یاد بگیرید چگونه خشم را به محبت تبدیل کنید).
بچه ها معلم ها به پرچم خیره شده بودند و نمی دانستند که چه اتفاقی دارد میافتد پرچمی که همیشه بی رنگ و خاکستری بوده حالا به رنگ آبی درآمده و یک رنگ جدید وارد شهر شده در همین حین امیر عباس با صدای بلند گفت اگر احساستون و نظرتون رو با صدای بلند اعلام کنید این اتفاق می افتد باور کنید من همین الان امتحانش کردم خواهش میکنم شما هم امتحان کنید اگر حرف یا نظری دارید اون رو اعلام کنید با همدیگه گفتمان کنید حرف بزنید دوستان حرف بزنید با صدای بلند و با احترام با یکدیگر صحبت کنید این یک معجزه است...
شهر ما به زودی به یک شهر رنگارنگ تبدیل خواهد شد بهتون قول میدهم دست به دست یکدیگر بدهیم و از پوسته خجالتی که دور خودمون درست کرده ایم بیرون بیاییم و رنگی بشویم امیر عباس رفت سمت پسر بچه ای که همیشه بقیه بچه ها خوراکی اش را می گرفتند و گفت: سینا ازت خواهش میکنم که دیگر اجازه ندهی کسی خوراکیت را ازت بگیرد. سینا با صدای خیلی آرومی گفت خیلی دلم میخواهد این کار را انجام بدهم ولی نمیتوانم خجالت میکشم امیر عباس گفت: منم مثل تو بودم و اولش خیلی برام سخت بود اما چندبار زیر لب گفتم و تمرین کردم تا بالاخره توانستم از پسش بر بیایم سینا گفت خوب الان باید چه کار کنیم؟ امیر عباس ادامه داد: من همین الان دیدم که اون پسر آمد و خوراکیت را گرفت لطفاً برو و بهش بگو که خوراکیت را بهت برگرداند و خودت یک مقدار از خوراکیات را تقسیم کن و بهش بده اینطوری هم اون از دستت ناراحت نمیشود هم خودت گرسنه نمی مانی سینا آروم آروم به سمت پسر بچه حرکت کرد. امیر عباس از پشت سر داد میزد محکم قدم بردار تو میتونی پسر.. سینا به پسر بچه رسید و آروم بهش گفت: لطفاً ... لطفا
«خوراکیم را بهم پس بده چون خودم گرسنه هستم بهتره که اون رو با هم تقسیم کنیم ».
در همین حین رنگ جدید به شهر اضافه شد؛ درختان شهر سبز شد بچه ها و معلم ها که توی حیاط شاهد همه اتفاقها بودند متوجه شدند که هر کدام از آنها باید به صدای درونی خودشان که سال هاست گوشه سینه شان پنهان شده گوش کنند تا هر کدام بتوانند رنگ جدیدی را به شهر وارد کنند. سینا آنقدر خوشحال شده بود که با سرعت دور حیاط میدوید و به بچه ها با صدای بلند میگفت هرگز برای گرفتن حقتون نباید خجالت بکشید شجاع باشید و با صدای بلند و البته با احترام حرف بزنید و نگران هیچ چیزی نباشید زنبور با صدای بلند فریاد زد امیر عباس دستشویی..!!
از آن روز به بعد بچه ها به همه اهالی شهر یاد دادند که چطور از پیله خجالت خودشان در بیایند و به راحتی با یکدیگر گفتگو کنند و از هیچ چیزی خجالت نکشند به این ترتیب شهر خاکستری با کمک اهالی شهر به شهری پر از رنگ های زیبا تبدیل شد بعدها اسم آن شهر را شهر رنگین کمان گذاشتند.
پایان...
🐸 ∩_∩
(„• ֊ •„)☘
┏━━━∪∪━━━┓
☘ @childrin1 🐸
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_6048523991084173055.mp3
1.98M
#قصه_صوتی
"آلوچه ای که میخواست سفر بره"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
1.84M
#ترانه_صوتی
جان مار (جان مادر)
مازندرانی
👆👆👆
❤️
⭐️❤️
╲\╭┓
╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1.کانال دُردونه_5927137095628884065.mp3
6.77M
#قصه_شب
🌸روسری پشمی گلدار🌸
با صدای ماندگار (مریم نشیبا)
موضوع: محبّت و بخشش
👆👆👆
🐞
🍃🐞
╲\╭┓
╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه؛_6025820330101048364.mp3
2.28M
⭐️💜لالایی خراسانی (گل فیروزه)💜⭐️
لالایی چرخ نخ تابی
به آوازش تو می خوابی
لالا لایی گل غوزه
سفید و سبز و عنابی
لالا سیب و انار من
لالایی زعفران من
بخند ای دونه مروارید
که لبخندت جهان من
برو لولوی صحرایی
بازم شب شد تو اینجایی
نیایی پیش فرزندم
که سهم توست توتنهایی
لالا لالا، لالاش میاد
چشام بر در، باباش میاد
بازم با یک بغل پنبه
صدای کفش پاش میاد
لالالالا به مشهد شی
به پای تخت حضرت شی
اگر بازم عنایت شه
به ماه این زیارت شی
لالالالا گلم لالا
که وقت خوابته حالا
ببین تو آسمون شب
گل مهتاب اومد بالا
#لالایی
╲\╭┓
╭ ♥️🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌺 🌸 🌸 ۱۴۰۳/۲/۲۰
🌱 🌸 🌱 🌺 🌱
🌱
پنج شنبه بهارتون زیبـا🌸🍃
لحظه هاتون مثل گلها🌺🍃
بـاطـراوت و پـر از
عطر خـوش زنـدگی 🌸🍃
خنده هاتون همیشگی
شـادیهاتـون مانـدگـار 🌺🍃
باآرزوی بهترینها برای شما🌸🍃
آخر هفته ی خـوبی داشته باشیـد 🌺🍃
🍃🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🍃🌺@childrin1 🌺🍃
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«خاله ریزه»
قسمت :۱۷
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«خاله ریزه»
قسمت :۱۸
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1❤️کانال دردونه❤️.mp3
7.64M
# ترانه_صوتی
"دخترم"
👆👆👆
💜
🦋💜
💜🌼💜
╲\╭┓
╭🦋💜 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر که داشته باشی ...😍❤️
دختر که داشته باشی
زندگی خیلی زیباس
تو خونَتون همیشه
میاد بوی گُلِ یاس
وقتی تو خونه باشه
خونه به رنگِ دَریاس
با بودَنِش همیشه
بهار تو خونهٔ ماس
دِلسوزِ مثلِ مادر
عزیزِ قلبِ باباس
سنگِ صبورِ خونه
دشمنِ درد و غَمهاس
صبورِ مثلِ زینب (س)
بخشنده مثلِ زهراس (س)
حِجابِشو دوست داره
خانومِ خوشگل و خاص
باهاش تو مهربون باش
صِداش بِزَن با احساس
یه وقت دِلِش نَگیره
نِگین سُرخ و الماس
خواهر واسه برادر
عزیزترین تو دُنیاس
این عشق و مهربونی
داره نِمونه ای خاص :
حضرتِ معصومه که
عشقِ امامِ رضاس (ع)
خلاصه که عزیزم
دختر گُلی بی هَمتاس
خوبی و مهربونیش
فراتر از این حرفاس
فقط همین که دُنیا
بِدونِ او بی مَعناس
و اینکه این زندگی
با بودَنِش پابرجاس
شاعر : علیرضا قاسمی
🐝 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐝
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛