eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
13.5هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
138 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه میخوای فرزندت همیشه حقیقت ماجرا رو بگه این قصه رو واسش بخون در یک روستای قشنگ و سرسبز پسری به اسم علی زندگی میکرد. علی هر روز صبح با ناراحتی بیرون میرفت و با دوستانش بازی میکرد. حتی وقتی به خانه برمیگشت هم ناراحت بود. علی همیشه فکر میکرد که هیچکس نمیتواند به او کمک کند. برای همین همیشه ناراحت بود. یک روز که خیلی ناراحت بود فورا به سمت خانه دوید وسط راه که رسید پایش به سنگی خورد و افتاد. علی به زمین خورد و تیله از دستش افتاد در همین بین کلاغ بازیگوش فورا تیله را برداشت و پرواز کرد او پرواز کرد و تیله را داخل خانه موشی انداخت. علی آن تیله را خیلی دوست داشت برای همین میخواست آن را پیدا کند دوید و دوید تا به خروس رسید. به خروس گفت: " شما دیدی کلاغه تیله منو برداشت؟ کجا برد؟ میخوام پیداش کنم. خروس که کلاغه را دیده بود واقعیت ماجرا را نگفت. او گفت: " آره کلاغه تیله شما رو برداشت. بعد پرواز کرد و رفت سمت لونه سنجاب . . علی از خروس تشکر کرد و با عجله پیش سنجاب رفت. وقتی سنجاب را دید گفت: شما دیدی کلاغه تیله منو برداشت؟ خروسه گفت آوردش اینجا چکارش کرد؟ میخوام پیداش کنم.. سنجاب که کلاغ و تیله را دیده بود حقیقت ماجرا را به علی نگفت. سنجاب گفت آره دیدم کلاغه تیله رو برداشت. بعد تیله رو اورد اینجا ولی بعدش برداشت و رفت کنار اون درخته. علی از سنجاب تشکر کرد و سمت آن درخت رفت. وقتی به آن درخت رسید سگ گله را دید به سگ گله گفت:" شما دیدی کلاغه تیله منو برداشت؟ سنجاب گفت آوردش اینجا کجاست؟ میخوام پیداش کنم سگ گفت: " آره دیدم. آوردش اینجا ولی بعدش تیله رو برداشت و رفت پیش الاغه علی از سگ نگهبان تشکر کرد و پیش الاغ رفت. الاغ هم مثل همه حيوانات دیده بود که کلاغه تیله را داخل خانه موشی انداخت. اما به علی دروغ گفت. کم کم داشت شب میشد و علی نتوانست تیله را پیدا کند. او خیلی ناراحت بود چون تیله اش را خیلی دوست داشت. علی با ناراحتی و ناامیدی داشت به سمت خانه میرفت که موشی داد زد و گفت: علی تیله شما توی لونه من بود. کلاغه آوردش اینجا همه حیوانات دیده بودن اما واقعیت ماجرا را به شما نگفتن.". علی با خوشحالی تیله را از موشی گرفت و از او تشکر کرد. وقتی شب شد علی با خودش فکر کرد و گفت: " اگه همون اول خروسه بهم حقیقت ماجرا رو گفته بود، همونجا تیله قشنگمو پیدا میکردم و انقدر ناراحت نبودم. سپس با صدای بلند گفت: " آها فهمیدم چرا نمیتونم مشکلاتمو حل کنم و همیشه ناراحتم. چون هیچوقت حقیقت ماجرا و اتفاقاتی که برام میفته رو به مامان بابام نمیگم از آن روز به بعد، علی همیشه حقیقت را میگفت و همیشه خوشحال بود که میتواند مشکلاتش را حل کند. پایان... 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌼 @childrin1 🌼 ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شهر پرنده ها" موضوع( پاکیزگی) با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"جوجو اومده پیشش کن" 👆👆👆 🐥 💚🐥 🐥💚🐥 💚🐥💚🐥 🐥💚🐥💚🐥 Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸              🌸             🌸    1403/2/27 🌱    🌸     🌱    🌸    🌱          🌱             🌱       پنج شنبه بهاریتون عـالـی🌸🍃 عصرتون پر از مهربانی 🌸🍃 الهی که آخر هفته تـون پـر از 🌸🍃 برکت ،شادی و آرامش 🌸🍃 و دل خـوش باشـه بـا آرزوی بـهترین هـا بـرای شمـا 🌸🍃 🍃🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌸🍃 ┏━━━∪∪━━━┓ 🍃 @childrin1 🍃 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۲۷ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت :۲۸ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آموزش ساخت گیف» مناسب کادو برای جشن ها ی کوچولو ها 🍬🍬 🍬 🌈🍬 ╲\╭┓ ╭ 🌈🍬🆑 @childrin1 ┗╯\╲
اگه میخوای فرزندت زرنگ باشه و گول نخوره از دوستاش این قصه رو واسش بخون روزی روزگاری در یک ده کوچک خروس کوچکی زندگی میکرد اسم این خروس کم سن و سال، "رابی" بود. رابی با بیشتر حیوانات آن ده دوست بود. او پسر پرانرژی بود که خیلی دوست داشت به بقیه کمک کند برای همین هر روز و هر لحظه تمرین میکرد تا به بهترین شکل قوقولی قوقو کند او میخواست به مردم کمک کند سرصبح بیدار شوند. یک روز را بی روی دیواری نشسته بود او به فکر فرو رفته بود. انگار کمی ناراحت بود در این هنگام دوستانش او را دیدند و بعد نزدیکش شدند آنها پایین دیوار ایستاده بودند. یکی از بچه ها گفت رابی به نظر ناراحتی آره؟" را بی سرش را تکان داد و گفت: آره! کاش میتونستم منم مثل کبوترا پرواز کنم. یکی از بچه ها گفت: خب اینکه ناراحتی نداره عزیزم تو هم میتونی پرواز کنی فقط کافیه چشماتو ببندی نترسی و از اون بالا بپری وقتی پریدی باید تندتند پر بزنی تا پرواز کنی. رابی چشمانش برق زد او حرف دوستانش را باور کرد برای همین اصلا با خودش فکر نکرد که راست میگویند یا دروغ فورا چشمانش را بست و از بالای دیوار پرید او تندتند پرهایش را تکان میداد تا پرواز کند اما نتوانست و محکم به زمین خورد. او روی زمین افتاد و پاهایش را محکم گرفته بود چون خیلی درد می کرد. رابی به دوستانش نگاه میکرد تا به او کمک کنند. اما بعضی از آنها به او می خندیدند. چند روز گذشت تا حال رابی بهتر شد. او دوباره بیرون آمد و پیش دوستانش رفت آنها با هم گرگم به هوا بازی می کردند. در این هنگام سگ مهربان با کیسه کوچکی که در دهان داشت آمد. سگ مهربان کیسه را کنار در گذاشت و داخل کلبه اش رفت. یکی از بچه ها به رابی نگاه کرد و گفت را بی اون کیسه کوچیک رو میبینی؟ اگه دوست داری به بقیه کمک کنی اون رو بردار و ببر خونه کدخدا اون کیسه مال اونه اما چون پیر شده نمیتونه بیاد ببردش!". رابی که خیلی دوست داشت به بقیه کمک کند، خیلی خوشحال شد. دوباره چشمانش برق زد. او باز هم بدون اینکه فکر کند، حرف او را قبول کرد با سرعت دوید و کیسه را برداشت و به سمت خانه کدخدا دوید. سگ مهربان بیرون آمد تا کیسه را بردارد اما کیسه را ندید. او داخل کیسه برای بچه ها غذا گذاشته بود یکی از دوستان رابی گفت: " کیسه شما رو رابی برداشت و به سمت خانه کدخدا رفت. بعد همه زدند زیر خنده. سگ مهربان فورا دوید تا به رابی رسید به او گفت چیکار میکنی عزیزم؟". رابی گفت: " کیسه کدخدای پیر رو میبرم سگ مهربان گفت:" این کیسه منه را بی خیلی ناراحت شد و جواب داد: " یعنی دوستام الکی گفتن و گولم زدن؟ سگ مهربان گفت: " آره. اما ایرادی نداره تو دوستاتو خیلی باور داری واسه همین هرچی میگن رو فورا قبول میکنی اما پسرم باید یکم فکر کنی اگه حرفشون درست بود و خودتم اون کارو دوست داشتی بعد انجام بدی را بی گفت: آره از این به بعد فک میکنم." و بعد کیسه را به سگ مهربان داد و از او عذرخواهی کرد. آن شب رابی و همه حیوانات به طویله رفتند تا استراحت کنند. وقتی همه حیوانات خوابشان برد دوست رابی پیش او آمد و گفت : " پاشو قوقولی قوو کن که صبح شده!". رابی که دوست داشت به بقیه کمک کند فورا بلند شد تا قوقولی قوقو کند اما یادش آمد که نباید بدون فکر کاری کند او یادش آمد که اگر فکر نکند گول میخورد برای همین از پنجره بیرون را نگاه کرد. هوا هنوز تاریک بود هنوز صبح نشده بود او قوقولی قوقو نکرد و به دوستش گفت منو نمیتونید گول بزنید چون فکر میکنم!". و بعد سر جایش رفت و با خیال راحت استراحت کرد. پایان... 🟡 ∩_∩ („• ֊ •„)🟡 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐔 @childrin1 🐔 ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"شهر دیدنی" موضوع (سفر به شیراز و آشنایی با فرهنگ کهن ایرانی) با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"گل زیره" 👆👆👆 ⭐️ 💜⭐️ ⭐️💜⭐️ 💜⭐️💜⭐️ join🔜 @childrin1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚هیس ساکت💚 با صدای (خاله شادی) 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 🌙 ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙⭐️لالایی⭐️🌙 لالايي كن بخواب خوابت قشنگه گل مهتاب شبا هزارتا رنگه يه وقت بيدار نشي از خواب قصه يه وقت پا نذاري تو شهر غصه لالايي كن مامان چشمهاش بيداره مثل هر شب لولو پشت ديواره ديگه بادبادك تو نخ نداره نمي رسه به ابر پاره پاره لالايي كن لالايي كن مامان تنهات نميزاره دوست داره دوست داره ميشينه پاي گهواره همه چي يكي بودو يكي نبوده به من چشمات ميگه دريا حسوده اگه سنگ بندازي تو آب دريا مياد شيطون با ما به جنگ و دعوا ديگه ابرا تو رو از من ميگيرن گلهای باغچمون بي تو ميميرن لالايي كن لالايي كن مامان تنهات نميزاره دوست داره دوست داره ميشينه پاي گهواره لالايي كن لالايي كن مامان تنهات نميزاره دوست داره دوست داره ميشينه پاي گهواره لالايي كن لالايي كن مامان تنهات نميزاره دوست داره دوست داره ميشينه پاي گهواره ⭐️ 💜⭐️ ⭐️💜⭐️ Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 🍃     🍃     🌱     🌱     🌱    🍃    🌱 🌱     🌱      🍃     🌺     🍃    🌸    🍃 🍃     🌸     🌱               🌱             🌺 🌱               🌸               🌸           🌺                                                          1403/2/29         صبح زیـبـاتون با طراوت🌺🍃 سرآغاز هفته تون شـاد🌸🍃 و پـراز اتفاقات ناب🌺🍃 امیدوارم روز خوب ،ایام خوب🌸🍃 وموفقیتها و شرایط عالی در این هفته نصیبتـون باد 🌺🍃 بـا آرزوی شنبه ای زیـبـا و پـر انـرژی 🌸🍃        🍃🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌸🍃 ┏━━━∪∪━━━┓ 🍃🌺@childrin1 🌺🍃 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت :۲۹ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت :۳۰ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی های هواشناسی با اعداد 😯😍 قراره کلی نقاشیهای قشنگ براتون بزاریم با ما همراه باشید.😘 🎨 ∩_∩ („• ֊ •„)🎨 ┏━━━∪∪━━━┓ 🟢 @childrin1 🟢 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚مناسب برای افزایش دقت و تمرڪز،تقویت توالی دیداری،آموزش اعداد و..... ✨ ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ 💚 @childrin1 ✨ ┗━━━━━━━━━┛