eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
13.6هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
6.1هزار ویدیو
138 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚مناسب برای افزایش دقت و تمرڪز،تقویت توالی دیداری،آموزش اعداد، رنگ ها و..... ✨ ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ 💚 @childrin1 ✨ ┗━━━━━━━━━┛
اگه میخوای فرزندت آرایش نکنه این قصه رو واسش بخون در یک روستای خوش آب و هوا بره کوچولویی زندگی می کرد. اسم این بره کوچولو "سو" بود سو بره کوچولوی بامزه و خوشگلی بود. او مثل همه بره های دیگر روستا خیلی زیبا بود. اما سو بسیار بازیگوش و کنجکاو بود. او همیشه دوست داشت زیباتر به نظر برسد برای همین همیشه فکر میکرد که چطور میتواند این کار را انجام دهد. یک روز سو در حال قدم زدن بود دوستان سو مشغول بازی بودند که یکی از آنها سو را دید از دور داد زد و گفت: "سو! بیا اینجا بیا پیش ما بیا توام با ما بازی کن!". اما گوشهای سو هیچ صدایی را نمی شنید سو غرق در فکرهای خودش بود. او بسیار زیبا بود اما باز هم به فکر این بود که زیباتر به نظر برسد. همینطور که سو قدم میزد چشمانش به چیزی افتاد که برق زد. سو یک سطل رنگ دید او به یاد حرف پدرش افتاد که می گفت:" اگه دوس داری نقاشیتو قشنگترش کنی باید خوب اونو رنگ آمیزی کنی!". در ذهنش جرقه ای خورد و با خودش گفت: آها! فهمیدم. اگه بخوام زیباتر از الانم باشم باید از رنگها کمک بگیرم!". و بعد، سرش را داخل سطل رنگ کرد و بعد خودش را در آینه روی دیوار دید و سعی کرد تا با دستهایش رنگهای مختلف را به صورتش بزند. او از دیدن خودش خیلی خوشحال شد سو فکر میکرد شبیه یک موجود زیباتر شده است. حالا گوشهای سو صداها را میشنید صدای آرام باد خنک و آواز گوش نواز گنجشکان را میشنید سو به سمت خانه برمی گشت که یکی از دوستانش او را از پشت دید فریاد زد بره ناقلا توام بیا اینجا بیا پیش ما بیا همه با هم بازی کنیم این بار سو صداها را می شنید او فکر میکرد زیباتر شده است برای همین با خوشحالی برگشت و به سمت دوستانش دوید اما همینکه به آنها نزدیک شد،آنها خیلی ترسیدند و بعد همه پا به فرار گذاشتند. سو خیلی ناراحت شد داد زد و گفت منم سو. کجا رفتین؟". و بعد بچه ها آرام و آرام و با کمی ترس برگشتند یکی از بچه ها گفت: از کجا بدونیم راست میگی؟! تو شبیه گرگا شدی شاید گرگی!". سو خندید و صورتش را با آب حوض شست و بعد بچه ها فهمیدند که او همان سوی زیبا بوده است همه برگشتند و همه با هم شروع کردند به بازی وقتی بازی تمام شد یکی از بچه ها گفت تو چرا صورتتو رنگی کردی؟ تو که زیبایی!". سو گفت: " میخوام زیباتر باشم و بعد به سمت خانه رفت. دوباره فردا سو بیدار شد و از مادرش اجازه گرفت تا بیرون برود دنبال یک سطل رنگ دیگر بود او نمیتوانست زیبایی خودش را ببیند برای همین میخواست با رنگ خودش را زیبا کند. او خودش را یک نقاشی میدید که زیبا نیست و برای زیبا شدن به رنگهای مختلف نیاز دارد. او عاشق رنگ ببرها بود میخواست خودش را مثل آنها خوشگل کند او رفت و رفت تا سطل رنگی را پیدا کرد. دوباره صورتش را داخل سطل رنگ کرد و خودش را رنگ آمیزی کرد .دوباره با خوشحالی سمت دوستانش دوید اما دوستانش فکر کردند او یک بچه ببر زیباست که لباس بره پوشیده برای همین دوباره پا به فرار گذاشتند. سو از اینکه دوستانش او را نمیشناختند و فرار می کردند خیلی ناراحت شد فورا صورتش را شست و به دوستانش گفت: " بیاین اینجا. منم سو!". دوباره بچه ها سو را دیدند و برگشتند. یکی از بچه ها گفت: " ما نقاشی نیستیم که بخوایم با رنگ خودمونو قشنگ کنیم. ما رو نگاه کن. همه ما بچه ها خیلی قشنگیم نیازی به رنگ آمیزی نداریم!". و بعد همه شروع به بازی کردند و سو هم قول داد که دیگر خودش را شبیه یک نقاشی نبیند که نیاز به رنگ دارد. پایان.. 🟢 ∩_∩ („• ֊ •„)🟢 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐞 @childrin1 🐞 ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"کتاب شیدا" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
با صدای (پگاه رضوی) ✨ ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ 💚 @childrin1 ✨ ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"آنچه خواهیم ساخت" با صدای (پگاه رضوی) 💜 ∩_∩ („• ֊ •„)💜 ┏━━━∪∪━━━┓ 🌻 @childrin1 🌻 ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
"گل نرگس" 👆👆👆 🌺 ✨🌺 🌺✨🌺 ╲\╭┓ ╭ 🌺✨ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
" رنگ رنگین کمان" (با صدای پگاه رضوی) 🎲 ❤️🎲 ╲\╭┓ ╭ ❤️🎲 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
با صدای( محمد نوری) 💚 ∩_∩ („• ֊ •„)💚 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 ⭐️ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃    🍃     🌱    🌱     🌱    🍃    🌱 🌱    🌱     🍃    🌸     🍃    🌸    🍃 🍃    🌸     🌱              🌱            🌸 🌱              🌸              🌸            🌸                                                         1403/3/6               ســ😊✋ـــلام یکشنبه 6 خرداد ماهتون عالی 🌸🍃 امـیدوارم در این روز زیـبـا 🌸🍃 کلبه دلتـون گـرم چراغ امـیـدتون روشـن🌸🍃 وجودتون سلامت غـم ازاحوالتون دور🌸🍃 ودعای خیرهمراه زنـدگی تون باشـه 🌸🍃 روزتون سرشار از خیروبرکت الهی🌸🍃 🍃🌸   ∩_∩        („• ֊ •„)🌸🍃    ┏━━━∪∪━━━┓ 🍃🌸@childrin1 🌸🍃    ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
23.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۳۷ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
20.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۳۸ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
" عنکبوت بی تار" با صدای (خاله شادی) 💗 ∩_∩ („• ֊ •„)💗 ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 🌙 ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
جان مار (جان مادر) مازندرانی 👆👆👆 ❤️ ⭐️❤️ ╲\╭┓ ╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃    🍃     🌱    🌱     🌱    🍃    🌱 🌱    🌱     🍃    🌸     🍃    🌸    🍃 🍃    🌸     🌱              🌱            🌸 🌱              🌸              🌸            🌸              1403/3/7       دوشنبه 7 خرداد ماهتون عـالـی 🌸🍃 لحظه هاتون سرشارازآرامش🌸🍃 امـروز از خـــدا میخـواهم🌸🍃 هـر آنچه بـهترین هـست 🌸🍃 برایتان رقم بزند روزی فـراوان دلی خـوش🌸🍃 و موفـقیـت هـای پی در پی 🌸🍃 الهی امروزتون سرشار از بـهترین ها🌸🍃 🍃🌸   ∩_∩        („• ֊ •„)🌸🍃    ┏━━━∪∪━━━┓ 🍃  @childrin1 🍃    ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
19.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۳۹ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
37.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم نگاه زیبای شما 😍 «خاله ریزه» قسمت : ۴۰ ☘ ∩_∩ („• ֊ •„)🐚 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐚 @childrin1 ☘ ┗━━━━━━━━━┛
‍ 💜قصه برای مستقل شدن کودکان💜 سلام بچه ها ، من بانسی هستم. امروز بهترین روز زندگی من است چون جایزه ی زرنگترین و شادترین گربه ی مدرسه را گرفتم . اگر میخواهید بدونید چطور پس با من همراه باشید ...... ماجرا از جایی شروع شد که برای خط کشی کردن دفترم ، دنبال یک خط کش میگشتم. هر چه مادرم را صدا زدم جواب نداد چون برای خرید بیرون رفته بود . اولش ناراحت شدم چون عادت داشتم همه ی کارهایم را مادرم انجام دهد ولی آن روز وقت نداشتم منتظر مادرم باشم برای اینکه با دوستانم قرار بازی گذاشته بودیم. بنابراین تصمیم گرفتم خودم خط کشم را پیدا کنم. به سراغ کشوی میز رفتم . خدای من ! انگار یک طوفان از کشو عبور کرده بود . شروع کردم به مرتب کردن کشو . هر وسیله را سر جای خودش گذاشتم . کاغذهای استفاده شده را در سطل مخصوص زباله های خشک انداختم. مدادها و خودکارها را در جای خودشان گذاشتم و مدادرنگی ها را در جعبه ، تا بالاخره خط کشم پیدا شد . وقتی کارم تمام شد و به کشوی مرتب شده نگاه کردم ، یک حس خوب و نشاط آوری بهم دست داد . احساس کردم الان قدرت بیشتری برای درس خواندن و انجام تکالیفم دارم این حس به قدری قوی بود که آن روز در همه ی بازیها دوستانم را بردم . چند روز بعد تصمیم گرفتم دوباره امتحان کنم و یک کاری را انجام بدهم . یک روز صبح که مادرم وارد اتاق شد تا تخت خوابم را مرتب کند فکری به ذهنم رسید سریع گفتم : مادر جون ! لطفا اجازه بدهید خودم تختم را مرتب کنم. مادرم لبخندی زد و از اتاق بیرون رفت. بالش ها را بالای تخت گذاشتم و ملافه ها را صاف کردم. درست است که کارم مثل مادرم نبود ولی هر چه بود خودم انجام داده بودم و می دانستم که با تمرین میتوانم بهتر و بهتر انجامش دهم. درست مثل یاد گرفتن الفبا و مشق نوشتن . بعد از اینکه تخت مرتب شد ، دوباره انرژی تازه ای پیدا کردم ، سرحال شدم و آن روز در مدرسه با تمرکز و دقت زیادی توانستم به درسها گوش بدهم و با بچه ها بازی کنم . این احساسهای خوبی که میگرفتم باعث شد ، هر روز کارهایم را خودم انجام دهم و سعی کنم هر روز یک کار جدید هر چند کوچک را امتحان کنم. مثلا صبحانه ی ساده ای درست کنم یا برای زنگ تفریح خودم و دوستانم لقمه بگیرم ، لباسهایم را تا کنم ، موهایم را شانه بزنم و هر روز یک مدل جدید را امتحان کنم . انجام این کارها علاوه بر احساس خوب و شادی که در من بوجود آورد باعث شد که روز به روز در درسهایم موفق بشوم و بتوانم به بچه های دیگر هم کمک کنم و تازه بازی های جدیدی را هم پیشنهاد بدهم . من تمام این کارها را برای حال خوب خودم انجام دادم ولی پدر و مادرم و معلم و مدیر مدرسه متوجه ی تغییرات من شده بودند و امروز سر صف اسمم را صدا زدند و هدیه ی زرنگترین و شادترین گربه ی مدرسه را به من دادند. بچه ها شما هم میتوانید مثل من باشید ، فقط کافی است تصمیم بگیرید و با انجام یک کار کوچک شروع کنید ، مثل من که با مرتب کردن کشوی میزم شروع کردم . پس هر روز یک قدم کوچک به سمت شادی . پایان... 🌻       ∩_∩        („• ֊ •„)🌻    ┏━━━∪∪━━━┓    💜 @childrin1 💜    ┗━━━━━━━━━┛
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💈قرقره ی مادر بزرگ💈 با صدای ماندگار (مریم نشیبا) 👆👆👆 🐞 🍃🐞 ╲\╭┓ ╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲