🍃 🍃 🌱 🌱 🌱 🍃 🌱
🌱 🌱 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🌸 🌱 🌱 🌸
🌱 🌸 🌸
🌸
یکشنبه 20 خرداد ماهتون عالی🌸🍃
امـروزتـون پـر از مـوفـقـیـت
لحظاتتون سرشاراز آرامـش 🌸🍃
دلـتـون از مـحـبـت لبــریـز
تنتون از سلامتی سرشـار 🌸🍃
زندگیتون ازبرکت جاری🌸🍃
روزتــــون قـشنگــــــــ
ودرپناه خدای خوبیها🌸🍃
🌸 ∩_∩
(◕ᴥ◕)🌸
┏━━━∪∪━━━┓
🍃 @childrin1 🍃
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«خاله ریزه»
قسمت : ۵۹
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«خاله ریزه»
قسمت : ۶۰ (قسمت آخر)
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_5828020915568378079.mp3
549.8K
💜💚خرید 💚💜
امروز با مامانیم
رفتیم سه تایی خرید
دیدیم ما یک عالمه
هم کیف، هم کفش جدید
توی مغازه من شدم
بی حوصله خیلی زیاد
خواستم بازی کنم
یک کار جالب، کار شاد
ای کاش می شد پله ها
می رفت سمت آسمان
یک سرسره این گوشه بود
من لیز می خوردم از آن
#شعر
👆👆👆
💜
💚💜
💜💚💜
Join🔜 @childrin1
#نکته_تربیتی
شاه کلیدهای رفتار با #کودک_لجباز
😂بخندونيم!
وقتی كه بچهها میخندن، هم فکرشون مشغوله هم دفاعشون میشکنه.
خاطرات دوران كودكیمون رو تعريف كنيم!
بهترين روش برای سر گرم كردن فرزندمون در مواقع ضروری داستان گفتنه. حتی اگر داستان ساختگی باشه.
🎵 آهنگين صحبت كنيم!
میتونيم زمان آواز خوندن، يك يا دو كلمه رو اشتباه تلفظ كنيم. با اين كار حواس فرزندمون پرت میشه و کارهایی مثل لباس پوشیدن یا مسواک زدن انجام میشه.
📣تغيير صدا بديم!
با تغيير دادن صدامون برای كودكان داستانهای جالب تعريف كنيم مثل صحبت كردن پيرزن بیدندان، صحبت كردن با لهجههای مختلف، حرف زدن بچهگانه و يا هر تقليد صدايی كه میتونيم انجام بدیم.
🤐به فرزندمون راز بگيم!
من میخوام يك راز خيلی مهم رو به تو بگم. میخوای جالب و شيرين رو در گوشش بگيم؛ بعد میتونیم اونو همراه کنیم.
💜روی نكات مثبت تاكيد بيشتری كنيم!
تعريف و تمجيد كردن از يک مدل قديمی ترفند خوبیه، بگيم هر وقت كه سرت رو با شامپو میشوری، موهات خیلی براق و زيبا میشه، بوی خوبی هم میده.
🌻 ∩_∩
(◕ᴥ◕)🌻
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
«اگه میخوای فرزندت نترسه و انجامش بده این قصه رو واسش بخون»
در یک رودخانه پر آب ماهی کوچولویی زندگی می کرد. اسم این ماهی کوچولو " کوشا " بود کوشا در کنار خانواده و همه دوستانش زندگی می کرد. او همیشه تلاش میکرد تا کارهای جدید را امتحان کند چون خیلی تلاش میکرد اسم او را " "کوشا" گذاشته بودند. یک روز پدر کوشا همه ماهیها را دور هم جمع کرد. او میخواست حرف مهمی به آنها بزند.
وقتی همه ماهی ها دور هم جمع شدند پدر کوشا گفت: " دوستان ما تا الان خیلی کار کردیم و زحمت کشیدیم بهتره دسته جمعی مسافرت کنیم. آنجا پایین آن آبشار خیلی با صفاست. میتونیم از این به بعد اونجا زندگی کنیم همه ماهیها از شنیدن این حرف خوشحال شدند. یکی از ماهیها گفت گفتی پایین آبشار؟ اما این آبشار خیلی بلنده خطرناکه ماهیها وقتی فهمیدند که آبشار بسیار بلنده، ترسیدند. یکی گفت اگه از اون بالا بیفتیم و به جای آب روی سنگها بیفتیم چی؟ آسیب میبینیم. خطرناکه!". دوباره بقیه ماهی ها با شنیدن این حرف ترسیدند.
ماهیها به راه افتادند همه آنها نزدیک آبشار شدند. کوشا پایین را نگاه کرد خیلی جای قشنگی بود پایین آبشار کنار رودخانه، یک برکه هم بود کوشا به پدرش گفت: من میترسم اما انجامش میدم بابا الان میام وسط آبشار و اجازه میدم آب رودخانه منو با خودش ببره.. پدر موافقت کرد و کوشا با اینکه میترسید اما انجامش داد. او رفت و رفت تا به پایین آبشار رسید خیلی خوشحال بود. کار بزرگی کرده بود. از آن پایین به دوستانش نگاه کرد و داد زد:" یالله، بیاید دیگه. خیلی خوبه اینجا!".
ماهی ها که خیلی میترسیدند تصمیم گرفتند همه دستهای هم را بگیرند و باهم به پایین بپرند یکی از ماهی ها داد زد و به کوشا گفت: عزیزم برو اونور تا ما همه با هم بپریم پایین.". کوشا که خیلی ذوق زده بود، گفت: " باااشه پس من میرم اینور که برکه داره. شاید بتونم برکه رو بهتر ببینم و بعد کنار رودخانه نزدیک بر که رفت کمی بعد همه ماهیها با هم پایین پریدند وقتی به آبی که پایین آبشار بود برخورد کردند آب زیادی به بیرون رودخانه ریخت و کوشا هم داخل برکه پرتاب شد.
آب برکه زیاد تمیز نبود کوشا میخواست فورا وارد رودخانه شود، اما فاصله رودخانه تا برکه زیاد بود کوشا خیلی ترسیده بود. او نمی دانست چکار کند کوشا اصلا از آن برکه خوشش نیامد. چون از دوستان و خانواده اش دور بود و آب برکه مثل آب رودخانه تمییز نبود او دور برکه میچرخید و داد میزد تا یک نفر صدایش را بشنود و به او کمک کند. اما انگار هیچ کس صدای او را نمی شنید کوشا هیچ کسی را نداشت و باید تصمیم می گرفت. او دلش میخواست جای بهتری باشد جایی که خانواده اش هم آنجا هستند برای همین به خودش گفت درسته ترسناکه هر کی هم جای من بود خیلی میترسید اما اونقدر شجاع هستم که تسلیم نشم من انجامش میدم. سپس پر قدرت از برکه به سمت رودخانه پرید اما به رودخانه نرسید وسط راه در خشکی افتاد. ولی باز هم تسلیم نشد کوشا خیلی ترسیده بود. اما دوباره تلاش کرد تا بالاخره خودش را به رودخانه رساند چشم همه ماهی ها از تعجب گرد شده بود کوشا به آنها گفت درسته ترس داشت اما من انقدر قوی و شجاع هستم که انجامش دادم. تسلیم نشدم.
پایان...
🐭 ∩_∩
. (◍•ᴗ•◍) 🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🌻 @childrin1 🌻
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1...کانال دردونه.mp3
11.7M
#قصه_صوتی
"یک تیکه از ماه گمشده"
موضوع( هلال ماه)
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
1.84M
#ترانه_صوتی
جان مار (جان مادر)
مازندرانی
👆👆👆
❤️
⭐️❤️
╲\╭┓
╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍃 🍃 🍃 🍃 1403/3/21
🍃 🍃 🍃 🌸
🍃 🍃 🌸
🍃 🍃
🍃 🌸
🍃
🍃
🌸
روز قشنگ بهاریتون بخیروخوشی🌸🍃
امـروزتـون پـر از مـوفـقیـت🌸🍃
و نگـاه خــدا هـر لحـظه🌸🍃
همراهتون باشه
آرزو میکنم امروز طلوع🌸🍃
شـادی خوشبختی و
روزی فراوان باشه براتون🌸🍃
#دوشنبه_تــون_شــاد_و_زیـبـا 🌸🍃
🍃 ∩_∩
(✷‿✷) 🍃
┏━━━ ∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
29.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«سفرهای علمی»
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
👌دست ورزی
🧠قوه توجه وتمرکز
👀هماهنگی چشم ودست
👐تقویت عضلات ظریف دست
یادگیری مهارت دستورزی در کودکان یکی از مهمترین آموزشهایی است که بر رشد کودک تأثیر بسزایی دارد. (◠‿◕)
🌻 ∩_∩
(◕ᴥ◕)🌻
┏━━━∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
«قصه رعایت نوبت کودکان»
روزی روزگاری در پارکی سرسبز و زیبا در حاشیه ی شهر، وسایل بازی بود که میان بچه ها بسیار محبوب بود این وسایل با رنگهای روشن و دل انگیز نه تنها جایی برای بازی کودکان بود، بلکه مکانی برای خنده ها و شادیهای آنها نیز محسوب میشد. اما یک مشکل کوچک وجود داشت از تاب فقط یکی بود و همین امر باعث میشد که بچه ها بر سر نوبت
دعوا کنند. تا اینکه یک روز آنها تصمیم گرفتند که قوانینی برای رعایت نوبت تعیین کنند. بچه ها با همکاری یکدیگر، یک لیست نوبت بندی درست کردند و قرار شد هر کس نام خود را در لیست ثبت کند به ترتیب لیست ، یکنفر سوار تاب می شد و نفر بعدی زمان بازی او را اندازه گیری می کرد. هر کودک می توانست پنج دقیقه با تاب بازی کند و بعد نوبت نفر بعدی می رسید .یک روز کودکی که تازه به محله آمده بود برای اولین بار بر تاب نشست. او با خنده و شادی به آسمان پرید و با هر بار تاب خوردن قهقهه اش در هوا پیچید زمانی که پنج دقیقه اش به پایان رسید بچه ها به او گفتند که نوبت نفر بعدی است. اما کودک ، که هرگز تابی به این خوبی ندیده بود نخواست پیاده شود. بچه ها نگران شدند و با هم فکر کردند که چگونه میتوانند به آن کودک کمک کنند.
یکی از بچه ها جلو رفت و به او گفت: می دانم که تاب بازی کردن خیلی لذت بخش است، اما ما همه دوست داریم نوبتمان برسد. اگر تو هم مثل ما صبر کنی دوباره نوبتت می رسد و میتوانی باز هم بازی کنی کودک کمی فکر کرد و بعد گفت: نه ، من پیاده نمیشوم ، خیلی داره بهم خوش میگذره ، میخوام حالا حالا ها سوار تاب باشی بچه ها از اینکه او قوانین را نپذیرفته ناراحت شدند و انقدر صبر کردند تا بالاخره او پیاده شد. یک روز دیگر، وقتی کودک دوباره نوبتش رسید باز هم نخواست پیاده شود. این بار هم ، با وجود تمام خواهشها و توضیحات بچه ها، او بر تاب ماند و نمیخواست جای خود را به دیگران بدهد. بچه ها ابتدا سعی کردند با صبر و حوصله با او رفتار کنند اما وقتی دیدند که کودک هیچ توجهی به آنها ندارد تصمیم گرفتند به گوشه ی دیگر پارک بروند و با وسایل دیگر بازی کنند کودک ، که حالا تنها در تاب نشسته بود به فکر فرو رفت. او دید که بچه ها دور شده اند و احساس تنهایی کرد. او فهمید که بازی کردن تنها بدون دوستان هیچ لذتی ندارد. بالاخره از تاب پیاده شد و به دنبال بچه ها رفت. او از آنها عذرخواهی کرد و قول داد که دیگر همیشه نوبت خود را رعایت کند. بچه ها که دیدند کودک واقعاً پشیمان است، او رابخشیدند و دوباره همه با هم به سمت تاب برگشتند. از آن روز به بعد، کودک نه تنها یکی از بهترین دوستان بچه ها شد، بلکه یکی از مهربان ترین و محترم ترین بچه ها در پارک نیز شناخته شد.۰
پایان...
🐭 ∩_∩
. (◍•ᴗ•◍) 🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🌻 @childrin1 🌻
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_5897968911864825415.mp3
6.12M
#قصه_صوتی
"گنجشک فراموشکار"
با صدای (خاله بهار)
👆👆👆
🐏
🐏🐏
🐏🐏🐏
join🔜 @childrin1
@childrin1دُردونه..mp3
2.47M
#لالایی
لحاف ابری💚⭐️
شب تو آسمون ماه هم خوابیده
لحافی از ابر رویش ڪشیده
از توی جنگل از اون پایینا
صدایی میآد صدایی تنها
ماه مهربون دستش میگیره
یه چتر ابری تا پایین میره
لالا لالایی، تق و تق و تاق
دارڪوبه بخواب بی نور چراغ
لالا لالایی، جیڪ و جیڪ و جیڪ
باید بخوابی گنجشڪ ڪوچیڪ
لالا لالایی گردوی غلتون
وقت خوابته سنجاب شیطون
لالا لالایی لالایی لالا
بچه ها شده وقته خواب حالا
رو بالش نرم لحاف رنگی
همه ببینید خوابهای شیرین
لالا لالایی لالالایی
لالالایی لالالایی
قور و قور و قور صدا آشناست
از توی برڪه قورباغه آنجاست
برگ نیلوفر جای خوابشه
بالش نداره هی بیدار میشه
ماه مهربون دلش می سوزه
از یڪ تیڪه ایر بالش میسوزه
بچه قورباغه آروم می خوابه
باز تو آسمون مهتاب می تابه
لالا لالایی لالایی لالا
بچه ها شده وقته خواب حالا
💚 ∩_∩
(„• ֊ •„)💚
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 ⭐️
┗━━━━━━━━━┛
🍃 🍃 🌱 🌱 🌱 🍃 🌱
🌱 🌱 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🌸 🌱 🌱 🌸
🌱 🌸 🌸
🌸
1403/3/22
سه شنبه 22 خرداد ماهتون بخیر🌸🍃
هـمراه آرامـشی وصف نشـدنی 🌸🍃
و لحـظه لحـظه زنـدگـی تـان🌸🍃
ممـلو از عــشـق و مـحـبـت🌸🍃
آرزو می کنم امـروزتـون🌸🍃
زیباتر از هر روز باشه🌸🍃
سه شنبه تون عالی🌸🍃
🍃 ∩_∩
(✷‿✷) 🍃
┏━━━ ∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛