eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐مسواک💐 🟢 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ ♡ @childrin1 ♡ ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آموزش نام حیوانات » 🐸 ∩_∩ („• ֊ •„)🐰 ┏━━━∪∪━━━┓ 🐯 @childrin1 🐝 ┗━━━━━━━━━┛
«با این قصه دیگه فرزندت تو اتاق خودش میخوابه» یکی بود يكي نبود. خانم و آقای کانگورو با دو پسرشان به نام هاي اسكيبي و اسپيدي در جنگلي زندگي میکردند. پسرهای خانم کانگورو در داخل کیسه اش بودند و با مادرشان به هر طرف مي رفتند و غذا هایی که مادرشان پیدا می کرد را می خوردند. روزها می گذشت و بچه کانگوروها بزرگ و بزرگ تر می شدند، کیسه خانم کانگورو براي هر دوی آنها خيلي تنگ شده بود. آنها هر روز با هم دعوا می کردند و هر کدام جاي بيشتري مي خواستند. خانم کانگورو به آنها می گفت که دیگر به اندازه کافی بزرگ شدند تا روي پاي خود بایستند اما آنها قبول نمیکردند و می گفتند ما دوست داریم همیشه در کیسه تو باشیم. هرچه بچه کانگوروها بزرگتر می شدند وزنشان هم بیشتر میشد و راه رفتن و پریدن برای خانم کانگورو سخت تر میشد. روزي از روزها خانم کانگورو دیگر نتوانست راه برود و کمرش به شدت درد گرفت. آقا کانگورو جغد دانا را صدا کرد تا خانم کانگورو را معاینه کند. وقتي جغد دانا دید بچه ها هنوز هم در کیسه مادرشان هستند، تعجب کرد و گفت تا زمانی که اینها در داخل کیسه هستند خانم کانگورو نمي تواند راه برود چون کمرش آسیب دیده و نمیتواند وزن زیاد را تحمل کند. بچه ها خیلی ناراحت بودند که باعث این اتفاق شدند ولی باز هم از کیسه بیرون نیامدند. یک روز صبح که آقا کانگورو سر کار رفت بچه ها گرسنه شدند و از مادرشان خواستند که به دنبال غذا بروند، اما مادرشان نتوانست از جایش بلند شود. نزدیک عصر بود و از بابا کانگورو هم خبري نبود. بچه ها که دیگر نمی توانستند گرسنگی را تحمل کنند آرام آرام از کیسه بیرون آمدند و به دنبال غذا رفتند. خانم کانگورو که خوابش برده بود با بوی خوبی که به مشامش رسید از خواب بیدار شد. او چیزی را که مي ديد باور نمی کرد. بچه ها غذای خيلي خوشمزه اي درست کرده بودند. آقا کانگورو هم از راه رسید و مانند خانم کانگورو هم تعجب کرد و هم خوشحال شد. خانم کانگورو که حالا بار سنگینی در کیسه اش نبود از جا بلند شد و چهار تايي شروع به خوردن غذا کردند. بعد از شام بابا کانگورو خبر خوبی را به آنها داد. بابا کانگورو تصمیم داشت حالا که بچه ها بزرگ شدند و از کیسه بیرون آمدند برایشان اتاق مجزایی درست کند و يك تخت دو طبقه قشنگ هم با چوب برایشان بسازد. بچه ها از شنیدن این خبر کلی ذوق کردند. فردای آن روز آقا کانگورو مشغول شد و يك اتاق خواب جداگانه برای کانگوروها ساخت و داخلش تخت دو طبقه زیبایی هم قرار داد. کانگوروها از آن شب به بعد در اتاق خودشان و روی تخت قشنگشان می خوابیدند و خانم کانگورو هم کمر دردش خوب شد و چهار تايي با خوبی و خوشی زندگی می کردند. 🟣 ∩_∩ ‌ ‌(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁩. 🟣 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_5837083472656599464.mp3
12M
"نوک بادومی" موضوع( هدیه دادن) با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
8734291387.mp3
2.7M
"گل زیره" 👆👆👆 ⭐️ 💜⭐️ ⭐️💜⭐️ 💜⭐️💜⭐️ join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکشنبه 27 خرداد ماهتون عـالی🌺🍃 روز عرفه مـبـارکـــــــــ🌸🍃 خـدایا دراین روز معنوی🌺🍃 به حرمت عطرخـوش کعبه🌸🍃 ن خــیـر و بـرکـت ســلامـتـی و  🌺🍃 خـوشبخـتی را نصـیب ه‍ـمه بـگـردان 🌸🍃 🍃🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌸🍃 ┏━━━∪∪━━━┓ 🍃🌺@childrin1 🌺🍃 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام عزیزای دل شکوفه های سرشار از مهربونی ظهرتون بخیر☀️ امروز روز عرفه است. روز دعا و نیایش.🤲 بیایید اولین دعامون باشه ظهور امام مهربون ❣اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج ❣ ✋دست هامون رو به نشانه ادب و احترام قرار بدیم روی قلبمون و بگیم: ✨السّلامُ عَلَیک یا صاحِبَ الزمان ✨ ✨سلام بر شما ای صاحب و آقای زمان✨ ╲\╭┓ ╭ ⭐️🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓ مامان، بابا، بچه‌ها از کجا میان؟👀👶🏻 ❗️یکی از بزرگ‌ترین نگرانی‌های والدین، پاسخ به این سؤال است😃 آن‌ها اغلب در مواجهه با چنین سؤالی، دست و پای خود را گم می‌کنند🤔 داستان‌های عجیب و غریب می‌سازند، و یا با انحراف از موضوع، از پاسخ دادن شانه خالی می‌کنند و گاهی با نگرانی از خود می‌پرسند علت کنجکاوی کودک آن‌ها چیست. 👈 آن‌ها اغلب آن‌قدر صحبت درباره این موضوع را به تعویق می‌اندازند که فرزندشان از منبع دیگری کنجکاوی خود را ارضا می‌کند.‼️ 💡هرگاه کودکی این سؤال پرسید، ابتدا از او بپرسید: 👈" چی فکر می‌کنی؟"👉 پاسخ او به این سؤال، هم علت کنجکاوی او و هم میزان رشدیافتگی تصورات او را روشن می‌سازد و به این ترتیب به والدین کمک می‌کند که بدانند تا چه اندازه باید در این خصوص به آن‌ها توضیح بدهند.😉 ╲\╭┓ ╭💕⭐️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ_آموزشی 🕋 معرفی روز عرفه به کودکان🕋 کانال دردونه رو به دوستان خود معرفی کنید.😘 ✨ ∩_∩ („• ֊ •„)✨ ┏━━━∪∪━━━┓ 🕋@childrin1 🕋 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ «اگه میخوای فرزندت در کارهای خونه کمک کنه این قصه رو واسش بخون» روزی روزگاری در یک جنگل قشنگ سمور مهربانی زندگی می کرد. اسم این سمور مهربان کارول" بود. کارول عاشق همه موجودات بود. عاشق ،درختها عاشق حیوانات عاشق پرنده ها عاشق آب عاشق پدر و مادرش کارول همیشه سعی میکرد تا این عشقی که در قلبش نفس میکشید را قایم .نکند او روزی چندین بار به پدر و مادرش می گفت "دوستت دارم". یک روز کارول کنار رودخانه دراز کشیده بود چشمش به یک سمور پیر افتاد. سمور پیر قصد داشت برای خانه اش چوب ببرد. چون قسمتی از خانه اش خراب شده بود سمور پیر نزدیک رودخانه شد و تنه درختی را دید میخواست آن را بردارد، اما زورش به آن نمی رسید. کارول که عاشق همه بود داد زد " صبر کنید لطفا. من به شما کمک میکنم و بعد پیش سمور پیر رفت. کارول سلام کرد و گفت: چطور میتونم کمکتون کنم؟". سمور پیر جواب سلام کارول را داد و بعد گفت میخوام این تنه درختو تا خونم ببرم. کارول که عاشق همه بود، فورا تنه درخت را برداشت و تا خانه سمور پیر برد. سمور پیر از او تشکر کرد و کارول در راه برگشت قناری زیبا را دید که خیلی هراسان بود و گریه میکرد. کارول که عاشق همه بود میخواست به قناری زیبا کمک کند. کارول گفت: " سلام . خیلی ترسیدی چطور میتونم کمکت کنم؟ قناری زیبا گفت: " من مامانمو گم کردم نمیدونم کجاست و بعد با صدای بلند گریه کرد. کارول گفت: " خب میدونم ناراحتی بهت حق میدم. بیا باهم بگردیم و مامانتو پیدا کنیم قناری زیبای کوچولو کمی آرام شد و با کارول گشتند تا بالاخره مادرش را پیدا کردند قناری زیبا و مادرش از کارول تشکر کردند و سمور با خوشحالی به سمت رودخانه برگشت کارول از اینکه به بقیه کمک کرده بود خیلی خوشحال بود و بعد از مدتی به خانه رفت وقتی کارول به خانه رسید مادرش را دید که ناراحت است. او عاشق همه بود و بیشتر از همه عاشق مادرش او میخواست مادرش را خوشحال کند برای همین بغل مادرش رفت و گفت: من خیلی عاشقتم مامان خیلی دوست دارم. مادر وقتی عشق پسرش را دید حالش بهتر شد اما انگار خیلی خسته بود. کارول به مادرش نگاه میکرد و با خودش می گفت : " چطوری میتونم نشون بدم که عاشق مامانم هستم؟ تا اینکه صدای فریاد بلندی از بیرون آمد که میگفت : " کمممممک! کارول که عاشق همه بود فورا از مادرش جدا شد و بیرون رفت او دید که یک بچه سنجاب بامزه در رودخانه افتاده و دست و پا میزند. کارول با سرعت در رودخانه شیرجه زد و بچه سنجاب بامزه را نجات داد. بچه سنجاب از کارول تشکر کرد سپس خودش را تکان داد تا خشک شود. بعد کنار کارول نشست به کارول نگاه کرد و گفت: " مرسی که بهم کمک کردی اما به نظرم ناراحتی چیزی اذیتت کرده؟ دوس داری بهم بگی؟". کارول با چشمهایی که از غم خیس شده بودگفت من عاشق همه هستم. مامانمم بیشتر از همه دوسش دارم اما انگار نمیتونم عشقمو بهش بگم نمیدونم چطوری بهش بگم عاشقتم!". بچه سنجاب بامزه گفت: تو این کارو خیلی خوب بلدی دیدی چطور بهم کمک کردی و نجاتم دادی؟ من اونجا فهمیدم که خیلی دوسم داری!". کارول که هنوز ناراحت بود یک دستش را زیر چانه اش گذاشت و گفت:" تازه من به سمور پیرم کمک کردم و تنه درختو براش بردم حتی به قناری زیبا کمک کردم مامانشو پیدا کنه. بچه سنجاب بامزه گفت: " خب تو که خیلی خوب بلدی به بقیه نشون بدی برات مهم هستن و تو خیلی دوسشون داری برو به مامانتم کمک کن اینطوری میتونی بهش واقعا نشون بدی که چقدر عاشقشی!". کارول از اینکه توانسته بود راهی پیدا کند خیلی خوشحال بود. فورا خانه رفت و شروع کرد به جمع و جور کردن خانه او لباسها را داخل کمد گذاشت اسباب بازی هایش را جمع کرد و حتی برای مادرش چای ریخت مادر که میدید چقدر کارول دوستش دارد از ته دلش خوشحال شد. او خیلی خسته بود اما کارول به او کمک کرد تا حالش بهتر شود. کارول از دیدن خوشحالی مادرش شاد شد و او را بغل کرد و گفت: من خیلی عاشقتم مامان درسته که با زبونم میگم عاشقتم اما دوست دارم با کمک کردن بهت هم نشون بدم که چقدر عاشقتم. پایان.... 🐭        ∩_∩        . (⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠) 🐭    ┏━━━∪∪━━━┓    🌻 @childrin1 🌻    ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_5805164074576643588.mp3
5.82M
"گیس طلا" ♡ قسمت اول ♡ با صدای (پگاه رضوی) 👆👆👆 🌻 💚🌻 🌻💚🌻 ╲\╭┓ ╭💚🌻 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
کانال دردونه.. .. .. .mp3
4.16M
داداش من خوابیده 💜 ∩_∩ („• ֊ •„)⭐️ ┏━━━∪∪━━━┓ ⭐️ @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_5807415874390328799.mp3
6.03M
"گیس طلا" ♡ قسمت دوم ♡ با صدای (پگاه رضوی) 👆👆👆 🌻 💚🌻 🌻💚🌻 ╲\╭┓ ╭💚🌻 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
4_308275972069654710_326715147139679450.mp3
3.2M
"گنجشک لالا" 👆👆👆 ⭐️ 🌓⭐️ ⭐️🌓⭐️ 🌓⭐️🌓⭐️ ⭐️🌓⭐️🌓⭐️ Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا