eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
@childrin1🧿کانال دردونه.mp3
6.03M
"گیس طلا" ♡ قسمت آخر ♡ با صدای (پگاه رضوی) 👆👆👆 🌻 💚🌻 🌻💚🌻 ╲\╭┓ ╭💚🌻 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه...mp3
3.61M
"جوجو اومده پیشش کن" 👆👆👆 🐥 💚🐥 🐥💚🐥 💚🐥💚🐥 🐥💚🐥💚🐥 Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱    🌿     🌱    🌿     🌿    🌱 🌿    🌱     🍃    🍏     🍃    🍏 🍃    🍏     🌿              🌿 🌿              🍏             🍏 🍏 1403/3/30             آخرین چهارشنبه بهاریتون عالی🍏🍃 صبـح زیبـاتـون بـا طـراوت امروزتون سرشـار از آرامـش🍏🍃 الهـی نگـاه پـر مـهر خـــدا🍏🍃 هـمـراه لحـظه‌هــاتـون 🍏🍃 روزتـون سـرشـار از 🍏🍃 خیرو برکت الهی🍏🍃 🍃 ∩_∩ ‌ ‌(⁠✷⁠‿⁠✷⁠)⁩ 🍃 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 🍏 @childrin1 🍏 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ «قصه اهمیت راستگویی» زیر آسمان نیلی ، در جنگلی سرسبز و قشنگ ، دو بچه راسو به اسم یین و یانگ با هم دوست بودند . آنها تمام تعطیلات را با هم گذرانده بودند و حالا که مدرسه ها باز شده بود . وقت کمتری برای بازی با همدیگر داشتند . مدتی بود که پدر بین مریض شده بود و او علاوه بر درس خواندن باید کارهای پدر را هم انجام میداد. بنابراین کمتر از گذشته فرصت بازی با یانگ را پیدا می کرد . یکروز که بین مشغول هیزم شکستن بود ، یانگ نفس نفس زنان خودش را به بین رساند و گفت : س..ش... سلام من شنیده ام که... که... یک جعبه ی گنج در جنگل پنهان شده است . بین که چشمانش از تعجب گرد شده بود ، گفت : گنج ؟؟ کجا ؟؟ یانگ گفت : جنگل بالا ، همان قسمت که درختان خیلی خیلی بلند دارد. زیر یکی از درختهاست . آن شب بین با رویای پیدا کردن جعبه ی گنج به خوبی رفت . او فکر میکرد وقتی گنج را پیدا کند ، میتواند پدرش را درمان کند و چون پولدار میشوند دیگر لازم نیست خانواده اش سخت کار کنند. روز بعد و روزهای بعد یین و یانگ صبح تا عصر به جنگل بالا می رفتند . بین زیر درختها را میکند و میگشت ولی یانگ مشغول بازیگوشی و قایم موشک بود. هر چه بین گشت ، جعبه ی گنجی پیدا نکرد ؛ و وقتی به یانگ می گفت ، او میگفت شاید جای دیگری را باید بگردند . این ماجرا ده روز تکرار شد و هر بار یانگ داستان جدیدی سر هم میکرد و بین را به دنبال گنج می کشاند. بین دیگر خسته و ناتوان شده بود و اعتمادش به یانگ را از دست داده بود. صبح روز یازدهم وقتی یانگ به سراغ بین آمد که به دنبال جعبه ی گنج بروند . مادر بین گفت که او همین چند دقیقه پیش به مدرسه رفته است . یانگ دوید تا به دوستش رسید. او را صدا زد . خواست داستان جدیدی درباره ی جعبه ی گنج بگوید که بین گفت : یانگ ، من دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم . در این مدت تو به من دروغ گفتی و حالا من نمیدانم اصلا تو کی به من راست گفته ای و کی دروغ . یانگ که توقع چنین حرفهایی را نداشت سرش را پایین انداخت ، همان لحظه او احساس تنهایی و پشیمانی کرد . بین ادامه داد: من نمیدانم چرا با من صادق نبودی؟ تو حتی یک لحظه به من فکر نکردی . من هر شب رویای پیدا کردن جعبه ی گنج و درمان پدرم به خواب می رفتم و بیدار میشدم. یانگ فهمید که رفتارش باعث شده بهترین دوستش را از دست بدهد. شب ، هنگام شام یانگ که میلی به غذا خوردن نداشت شب به خیر گفت و به اتاقش رفت . چند لحظه بعد مادرش وارد اتاق شد . آنها مدتی با هم صحبت کردند و یانگ تمام ماجرا را برای مادرش تعریف کرد . مادر گفت: تو حتما برای این رفتارت دلیلی داشتی . یانگ گفت : من فقط میخواستم بین بیشتر با من بازی کند . از وقتی مدرسه ها باز شده و پدرش مریض شده است او دیگر به من توجه نمی کند. مادر ادامه داد : عزیزم ، درکت میکنم ، تو خیلی دوست داشتی بین مثل قبل با تو بازی کند ، شما همیشه دوستان خیلی خوبی برای هم بودید ، میخواهم به تو بگویم جعبه ی گنج واقعی پر است از دوستان خوب و کلید آن صداقت است. یانگ پرسید صداقت یعنی چه ؟ مادر گفت: صداقت یعنی راستگویی و آن بذر کوچکی است که باعث میشود درخت دوستی رشد کند و دروغگویی برعکس باعث خشک شدن این درخت میشود صداقت مثل خورشید است که باعث رشد گیاهان میشود ولی دروغگویی مثل ابر تیره جلوی خورشید صداقت را میگیرد و نمیگذارد نور به گیاهان برسد تا آنها رشد کنند . یانگ که حالا معنی صداقت و راستگویی و اهمیت آن را در رابطه ی دوستی و اعتماد دوستان به هم فهمیده بود تصمیم گرفت نگذارد درخت دوستی خودش و بین خشک بشود . صبح روز بعد زودتر از خواب بیدار شد تا به دنبال بین برود و در طول راه مدرسه با او صحبت کند. آنها در میان جاده ی بلوط سبز به هم رسیدند. یانگ شجاعانه جلو رفت و برای بین همه چیز را تعریف کرد. او گفت که گنجی وجود نداشته و او فقط میخواسته با بین بازی کند و مثل قبل با هم وقت بگذرانند . او گفت ، فهمیده است که با ارزش ترین گنج ، صداقت و اعتماد بین آنهاست. بین لبخندی زد و گفت : از تو می خواهم همیشه به من راست بگویی ، حتی اگر سخت باشد چرا که حقیقت باعث میشود قلبهای ما به هم نزدکتر شوند. حالا بیا به مدرسه برویم که خیلی از درسها عقب افتاده ایم و باید جبران کنیم. راستی از این به بعد میتوانیم مثل قبل با هم بازی کنیم چون حال پدرم خیلی بهتر شده است و دیگر میتواند کار کند . یین و یانگ دست در دست هم به سمت مدرسه رفتند . پایان... 🟣 ∩_∩ ‌ ‌(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁩. 🟣 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
@childtin1کانال دُردونه.mp3
3.19M
"غنچه و شبنم و خورشید" با صدای (پگاه رضوی) 👇🏻👇🏻👇🏻 💜 ⭐️💜 💜⭐️💜 ⭐️💜⭐️💜 💜⭐️💜⭐️💜 join🔜 @childrin1
@chldrin1دُردونه.mp3
2.9M
"لالایی به زبان ترک" (Uyu melekYuzlum) 👆👆👆 💚 🌈💚 💚🌈💚 Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸             🌸             🌸    1403/3/31 🌱    🌼     🌱    🌼    🌱          🌱             🌱       به آخرین روز فصل بهار خوش آمدید🌸🍃 امروزتـون سرشـار از بـهتـرین ها🌼🍃 الهی حال دلتون بهاری باشه🌸🍃 و امروزتان مملو از عشق🌼🍃 و پر از گـلهای مـهربانی🌸🍃 و شکوفه لبخند بر روی🌼🍃 لبهـاتـون هویدا بـاشـه 🌸🍃 آخر هفته تون شـاد و زیبـا🌼🍃 🌼 ∩_∩ ‌ ‌(⁠✷⁠‿⁠✷⁠)⁩ 🍃 ┏━━━ ∪∪━━━┓ 🌸 @childrin1 🌼 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
28.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت : یازدهم 🐻 🌳🐻 🐻🌳🐻 ╲\╭┓ ╭ 🌳🐻 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
28.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت : دوازدهم 🐻 🌳🐻 🐻🌳🐻 ╲\╭┓ ╭ 🌳🐻 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
«قصه برای اعتماد به نفس» روزی روزگاری پای یک کوه بلند ، تک درختی در یک دشت بزرگ و سرسبز قرار داشت. روی یکی از شاخه های این درخت پرنده ای زیبا و خوش آواز با بالهایی به رنگ رنگین کمان زندگی می کرد. او روزها شاهد پرواز عقابی بود که در بالای کوه لانه داشت. عقاب از بالای کوه به پرواز در میامد و در فاصله ی زیادی از سطح زمین پرواز میکرد. او هر روز بر بالای دشت میچرخید تا شکاری پیدا کند و بعد آن را با چنگالهایش میگرفت و به لانه اش بر میگشت . پرنده ی زیبا آرزو داشت بتواند مثل عقاب اوج بگیرد و در ارتفاع بالایی پرواز کند. یکروز عقاب میخواست خرگوشی را شکار کند ولی خرگوش زرنگ از دست او فرار کرد . عقاب که پیر بود و زود خسته میشد روی یکی از شاخه های تک درخت نشست تا نفسی تازه کند. پرنده ی زیبا و خوش آواز با بالهای رنگین کمانی با خودش گفت: این بهترین فرصت است که با عقاب صحبت کنم و راز این پرواز پرشکوه را بفهمم . پس آرام آرام به عقاب نزدیک شد و گفت : من آرزو دارم مثل مثل شما قوی و پر شکوه و در ارتفاع بالا پرواز کنم و اوج بگیرم اما من فقط یک پرنده با بالهای کوچک رنگین کمانی هستم . عقاب پیر لبخندی زد و گفت: پرنده ی زیبا هر کسی در جای خود خاص و ارزشمند است تو با آواز دلنشینت شادی را به این دشت آورده ای و با پرهای رنگارنگت زیبایی را . پرنده گفت : شما فکر میکنید من هم میتوانم پر قدرت و در ارتفاع بالا پرواز کنم و از آن بالا این درخت را بصورت یک نقطه ببینم . عقاب گفت : قدرت واقعی در اندازه و قامت و پرواز کردی و اوج گرفتن نیست . بلکه در باور به خود و تلاش برای بهتر کردن داشته ها و مهارتهای خود است . تو هم حتما توانایی هایی داری که تا به حال به آن توجه نکرده ای ، آنها را پیدا کن . در همین هنگام، گوشهای خرگوش از لای بوته ها مشخص شد . عقاب سریع برخاست و او را به چنگال گرفت و به لانه اش رفت . پرنده تصمیم گرفت به حرفها و تواناییهای خودش فکر کند . او به یاد آورد ، وقتی آواز میخواند . پرندگان و حیوانات دیگر دشت به سمت او می آیند و به آواز اوگوش میدهند و بعد با لبخند و حال خوب هر کدام به سراغ کارهای خود می روند . او فهمید که آواز خواندن یکی از توانایی های او و هدیه ای از طرف خداوند است که میتواند با دیگران به اشتراک بگذارد و باعث حال خوب اطرافیان شود . با این باور جدید پرنده شروع به تمرین آواز خواندن کرد. هر روز صبح قبل از طلوع خورشید او بالای درخت بلند میپرید و با صدای رسا و دلنشینش آواز میخواند صدای او در سراسر دشت می پیچید و همه با شادابی روز جدید را شروع می کردی کردن. با گذشت زمان پرنده ، اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرده بود. او دیگر خود را با عقاب مقایسه نمی کرد بلکه به تفاوت های خود افتخار میکرد و میدانست که هر کس در جای خود خاص است. تمام دشت به زودی شروع به شناسایی او به عنوان پرنده ای با آواز فوق العاده کرد حتی عقاب نیز به او گفت: «آفرین ، تلاش و باور تو به خودت نشان داد که هر فرد میتواند در جای خود بدرخشد.» پایان... 🌻 ∩_∩ ‌ ‌(⁠.⁠ ⁠❛⁠ ⁠ᴗ⁠ ⁠❛⁠.⁠)⁩🌻 ┏━━━. ∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_5920539544825890667.mp3
12.67M
"راز کلید" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
4.42M
‍ ⭐️💜 لالایی 💜⭐️ لالا لالا گل کاشی یه خونه توی نقاشی لالا لالا گل پسته  پدر بار سفر بسته لالا لالا گل سوسن نخای رنگی و سوزن لالا لالا گل مهتاب بدوزم نقش تو در خواب لالا لالا گل نازم سپند آویز می سازم لالا لالا گل نرگس که بد بر تو نیاد هرگز لالا لالا گل زیره نشه روزت شب تیره لالا لالا گل ریزم به گوشت طوق میاویزم لالا لالا گل ارزن الهی پیر بشی فرزند لالا لالا گل زردم پناه پیری و دردم لالا لالا گل لادن نگهدارت خدای من لالا لالا گل چینی بخوابی خواب خوش بینی ⭐️ 💜⭐️ ⭐️💜⭐️ join🔜 @childrin1