45.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو»
قسمت : ۱۹ پارت ۱
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
30.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو»
قسمت : ۱۹ پارت ۲
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#مجموعه_داستان_های_مذهبی
"شهادت امام سجاد (ع)
🕯
🖤🕯
╲\╭┓
╭ 🖤🕯 🆑 @childrin1
┗╯\╲
با این قصه به کودکت عذر خواهی کردن رو یاد بده
«با قصه امشب بچه ها یاد میگیرند گاهی ممکنه اشتباه کنند اما با عذرخواهی کردن میتونن به دوستی هاشون ادامه بدن»
روی زمین پر از اسباب بازی بود مادر مری دو تا چای خوشرنگ ریخت و رفت کنار مادر ماری تا با هم گپ بزنند مامان ماری گفت: ماری جان اسباب بازی ها رو از وسط اتاق جمع کنید ببرید توی اتاق مریض بازی کنید اگر به شلوغ بازیاتون ادامه بدید دفعه بعد دیگه خونه مری نمیایم مری گفت: بله چشم الان میبریم ماری و مری اسباب بازیهایی که وسط اتاق پذیرایی پخش و پلا شده بود رو با کمک هم جمع کردند و به اتاق مری بردند. همین طوری که داشتند با هم بازی میکردند یهویی آینه بغل ماشین مری شکست ماشین دست ماری بود یه ماشین ۲۰۶ مشکی کوچولو مری وقتی این صحنه رو دید زد زیر گریه و از دست ماری خیلی عصبانی شد. ماری هم همینطوری داشت به مری نگاه میکرد و بعدش هم رفت کنار مامانش گریه های مری تمومی نداشت انقدر گریه کرده بود که دیگه توی اتاقش سیل راه افتاده بود.
خلاصه اون روز گذشت.. فردا ماری به همراه مامانش رفتند به پارک ماری یه دوست خوب پیدا کرده بود و داشتن کلی با هم بازی میکردند. موقع سرسره بازی ماری دوستش رو هول میده و دوستش یهویی با سرعت از سرسره سر میخوره و میاد پایین و باعث میشه که کلی بترسه و گریه کنه ماری همینطوری ایستاد و دوستش رو نگاه کرد. اون دوستش هم رفت با یکی دیگه بازی کرد و ماری تنها موند! فردا توی مدرسه موقع زنگ تفریح بچه ها داشتند قایم باشک بازی میکردند ماری داشت با سرعت می دوید که یهویی محکم به یکی از همکلاسی هاش برخورد میکنه .... همکلاسیش میفته روی زمین ماری هیچ چیزی نگفت و همینطوری همکلاسیش رو نگاه کرد... همکلاسیش هم رفت و دیگه با ماری بازی نکرد اون روز ماری توی مدرسه خیلی تنها بود و کسی نه باهاش حرف میزد نه بازی میکرد شب موقع خواب داشت با خودش فکر میکرد که چرا هیچکس باهام بازی نمیکنه؟ چرا جدیداً انقدر تنها شدم که ناگهان سر و کله کتی دوست همیشگی ماری و مری پیدا میشه کتی یه کتاب کوچولو بامزه بود که حرف میزد و انقدر کوچیک بود که توی جیب جا میشد کتی جواب همه سوالها رو میدونست کتی گفت چطوری ماری؟ به نظر میاد ناراحت باشی چرا نمی خوابی؟ ماری گفت: آخه جدیداً خیلی تنها شدم و کسی باهام بازی نمیکنه کتی گفت کار بدی کردی که کسی دیگه باهات بازی نمیکنه؟ ماری گفت: کار بد که نه... واقعاً اتفاق هایی که می افته یهو میافته مثلاً چند روز پیش با مامانم رفته بودیم خونه مری ماشین مری دست من بود و داشتم باهاش بازی میکردم که یهویی آینه بغلش کنده شد یا مثلاً توی پارک داشتم با دوست جدیدی که پیدا کرده بودم بازی میکردم و روی سرسره هولش دادم و اون ترسید و گریه کرد و و رفت و دیگه باهام بازی نکرد کتی گفت خب تو توی این موقعیت ها عذرخواهی نکردی؟؟! ماری گفت نه کتی گفت چه کار بدی مگه تو موقعیت های مختلف از کلمات جادویی استفاده نمیکنی؟ ماری گفت: منظورت لطفاً و خواهش میکنم هست؟ کتی گفت و البته معذرت میخوام به جز لطفاً و خواهش میکنم کلمه معذرت میخوام یه کلمه جادویی دیگه هست که باعث میشه کودکانه دوستی که ازمون ناراحت شده کمتر غصه بخوره و بدونه که ما متوجه اشتباهمون شدیم اگر ما هر کار بدی انجام بدیم و بعدش عذرخواهی نکنیم تنها میمونیم و هیچکس دیگه با ما بازی نمیکنه ماری گفت: خب الان باید چیکار کنم؟ کتی گفت الان فکر کن و ببین چیکار کنی مری باهات دوست بشه؟!!
فردا ماری به نقاشی برای مری کشید و به همراه مامانش رفتن خونه مری ماری نقاشی رو به مری داد و بهش گفت مری بابت اون روز که آینه ماشین شکست من رو ببخش...
دیگه سعی میکنم بیشتر حواسم به اسباب بازی هات باشه مری دست ماری رو گرفت و رفتند توی اتاق تا با هم بازی کنند.
پایان..
🟣 ∩_∩
(. ❛ ᴗ ❛.)🟣
┏━━━. ∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه_5778231030448129587.mp3
1.82M
#قصه_صوتی
" پول های سفید و کاغذی"
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
🔮💈🔮
Join🔜 @childrin1
8734291387.mp3
2.7M
#لالایی_صوتی
"گل زیره"
👆👆👆
⭐️
💜⭐️
⭐️💜⭐️
💜⭐️💜⭐️
join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دردونه...mp3
3.98M
#قصه_صوتی
💚ننه پیرزن💚
با صدای (خاله شادی)
💗 ∩_∩
(„• ֊ •„)💗
┏━━━∪∪━━━┓
⭐️ @childrin1 🌙
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
1.84M
#ترانه_صوتی
جان مار (جان مادر)
مازندرانی
👆👆👆
❤️
⭐️❤️
╲\╭┓
╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌸 🌸
🪴 🌸 🪴 🌸
🪴 🪴
1403/4/30
سـلام روز قشنگ تابستونیتون بخیر🌸🍃
دراولین روز از شروع هفته 🌸🍃
بهترینها را براتون آرزومندم
الهی حـال دلـتـون خـوب🌸🍃
رزق و روزی تون افزون 🌸🍃
و دنیا همیشه به کامتون باشه
اول هفته تون بخیر و خـوشی 🌸🍃
#شنبه_تـون_عـالـی
🍃 ∩_∩
(✷‿✷) 🍃
┏━━━ ∪∪━━━┓
🌸 @childrin1 🌸
┗━━━━━━━━━┛
45.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو» (زبان اصلی)
قسمت : ۲۰ پارت ۱
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
37.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«پینوکیو» (زبان اصلی)
قسمت : ۲۰ پارت ۲
☘ ∩_∩
(„• ֊ •„)🐚
┏━━━∪∪━━━┓
🐚 @childrin1 ☘
┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
#بازی_خلاقیت
برای دُردونه های عزیز😘
خیلی ساده و خلاقانه اسباب بازی کودکت رو خودت بساز 😊
🐭 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐭
┏━━━∪∪━━━┓
🟢 @childrin1 🟢
┗━━━━━━━━━┛
« اگه فرزندت با گوشی زیاد بازی میکنه این قصه رو براش بخون »
یکی بود یکی نبود. آرتین چهار سال دارد و با پدر و مادرش در شهری بزرگ زندگی میکند. روزی از روزها که آرتین در حال بازی با ایپدش بود خوابش رفت در خواب زورافا کوچولو را دید که در حال گریه و زاری کردن است. وقتي آرتین نزدیکتر رفت صداي مادر زورافا را شنید که به او میگفت زورافا بازي با آیپد کافیه دوستانت براي بازي به دنبالت آمده اند. ولی زورافا با گریه می گفت بگو بروند میخواهم بقیه بازی ام را انجام بدهم زورافا زرافه کوچکی بود که به جاي بازي با پدر ومادر و دوستانش همیشه با تبلت بازی میکرد. مادر زورافا همیشه به او می گفت که بازی با تبلت براي سن شما مناسب نیست و به سلامتی ات صدمه میزند ولي او حرف مادرش را گوش نمي کرد فیلو شیران و هر کدام از حیوانات جنگل هم براي بازي به دنبالش می آمدند نمیرفت. مادر و پدر زورافا خیلی از این موضوع ناراحت بودند ولی او اهميتي نمي
داد . روزي زورافا مادرش را صدا زد و به او گفت سرش خيلي درد می کند. مادر به او دمنوش داد و از او خواست استراحت کند ولی سر زورافا خوب نشد و دردش بیشتر و بیشتر شد. پدر و مادر که نگرانش شده بودند او را نزد جغد دانا بردند. جغد دانا او را معاینه کرد و گفت: حدس میزنم چشمهایش آسیب دیده اند. زورافا را باید چشم پزشک معاینه کند زورافا با پدر و مادرش به مطب عقاب تیزبین رفتند.
کتاب چشمهای زورافا را معاینه کرد و متوجه شد چشمهایش دچار خشکی شده اند و همین باعث" سر درد او شده است. عقاب از او پرسید آیا تلویزیون یا تبلت زیاد نگاه کردی؟ زورافا با ناراحتي سري تكان داد سپس عقاب تیزبین به او گفت ميداني چرا به من تیزبین میگویند؟ چون من مراقب چشمانم هستم و با چشمان سالم میتوانم همه چیز را از فاصله دور هم ببینم. من و بقیه عقابها هیچ وقت آیپد و تبلت نگاه نمیکنیم تا به چشمانمان آسیبی نرسد.
شما هم تا دیر نشده این قطره ها را روزی سه بار در چشمانت بریز تا هرچه زودتر خوب شوي. اگر بخواهي باز هم با آن بازی کنی چشمت آسیب بیشتری میبیند. در ضمن تا زمانی که به مدرسه و کلاس نرفتی با ایپد بازی نکن یادت باشد که بازی با دوستان و خانواده خیلی هیجان انگیز و بهتر است. " زورافا با دقت به حرفهای عقاب گوش کرد و از مطب بیرون آمد.
در همین حال آرتین از خواب پرید و متوجه شد هنگام بازی با آیپد خوابش برده او خيلي سريع آیپد را خاموش کرد و آن را به مادرش داد. آرتین خوابش را برای مادرش تعریف کرد و قول داد دیگر با آیپد بازی نکند مادر آرتین هم برایش چند اسباب بازي فکري خريد تا با هم برای آموزش اعداد از آن استفاده کنند از آن روز به بعد آرتین هم با اسباب بازیهایش بازی میکرد و هم بیشتر در کارهاي خانه به پدر و مادرش کمک میکرد.
پایان....
🟣 ∩_∩
(◍•ᴗ•◍). 🟣
┏━━━ ∪∪━━━┓
💜 @childrin1 💜
┗━━━━━━━━━┛
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.93M
#قصه_صوتی
"کی به میمون کوچولو مداد رنگی میده "
با صدای ماندگار( مریم نشیبا)
👆👆👆
🔮
💈🔮
╲\╭┓
╭ 🔮💈 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه...._326715147139680188.mp3
2.54M
#لالایی_صوتی
" بالش ابری"
👆👆👆
🍓
🍇🍓
🍓🍇🍓
╲\╭┓
╭ 🍇🍓 🆑 @childrin1
┗╯\╲.
🍃 🍃 🌱 🌱 🌱 🍃 🌱
🌱 🌱 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🍃 🌼 🌱 🌱 🌼
🌱 🌸 🌼
🌸
1403/4/31
یکشنبه تابستونیتون بخیرو شادی🌼🍃
امـروزتـان پـر از بـهتـرین هـا 🌸🍃
امیدوارم روزتون بانشاط🌼🍃
لبتون پر از تبسم
قـلب تـون پـر از نـور 🌸🍃
روزگارتـون شـیرین
و نعـمـت هـای الـهـی 🌼🍃
نصیبتون بـاد
آخرین روز تیر ماهتون عالی🌸🍃
🍃🌸 ∩_∩
(„• ֊ •„)🌸🍃
┏━━━∪∪━━━┓
🌼🍃 @childrin1 🍃🌼
┗━━━━━━━━━┛