eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
144 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸صبحتون 🌸پر از عطر گل 🌸پر از ملودی شاد 🌸پر از حس خدایی 🌸پر از آرامش 🌸پر ازحس خوب زندگی 🌸آدینه تـون شـاد شـاد Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از استیکر سلاااااام
@childrin1'کانال دُردونه.MP3
1.97M
"شیر تا بخوای مفیده" (همراه با متن ترانه) 🐮 🐮 🐮🐮 join🔜 @childrin1
🐮شیر مفیده🐮 شیر تا بخوای مفیده مانند برف سفیده کامل تر از این غذا کسی تا به حال ندیده شیر ما رو خوشحال می کنه قوی و پُرکار می کنه اگه تو شیر بنوشی هرگز مریض نمی شی شیر بخور همیشه یک شیشه، دوشیشه اگر نخوری اون می خوره یه روز تو رو تو بیشه 🐮 🐮 🐮🐮 join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ویرایش
14.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این قسمت : مادر بزرگ رانندگی یاد می گیرد 🐝 🍯🐝 🐝🍯🐝 🍯🐝🍯🐝 join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚽️👦 خواب رنگی 👦⚽️ علی کوچولو، یک خواب رنگی دیده بود، خواب یک توپ رنگی. خوابش را برای مادر تعریف کرد بعد هم پرسید: «مامان! آن توپ را برایم می خری؟» مادر پرسید: «کدام توپ؟» علی کوچولو جواب داد: «همان توپی را که توی خوابم بود.» مادر خندید و گفت: «باشه! وقتی رفتیم بازار، آن را برایت می خرم.» از بازار برگشتند... علی کوچولو توپش را بغل کرد و به کوچه آمد احمد و رضا به طرف او دویدند. احمد گفت: «بیا توپ بازی کنیم!» علی کوچولو توپش را محکم بغل کرد و گفت: «نه، مال خودم است. خودم توی خواب دیدمش، بعد هم خوابش را برای آن ها تعریف کرد. احمد که از دست علی کوچولو ناراحت شده بود، به رضا گفت: «رضا بیا برویم. خیال می کند فقط خودش می تواند خواب ببیند بیا برویم امشب خودم خواب یک توپ بزرگ را می بینم.» رضا و احمد رفتند. علی کوچولو توپ قرمزش را بغل کرد و روی پلّه نشست. خسته شد بلند شد و با توپش بازی کرد. امّا خیلی زود حوصله اش سر رفت، آخر همبازی نداشت راه افتاد، جلو در خانه احمد رسید. لای در باز بود، امّا کسی نبود. یک مرتبه فکری به خاطرش رسید. خیلی خوشحال شد، توپ قرمز کوچولویش را یواشکی از لای در، توی خانه احمد انداخت. بعد هم شروع کرد و به در زدن. احمد در را باز کرد. علی کوچولو را دید و پرسید: «چیه؟ چه کار داری؟» علی کوچولو آهسته گفت: «توپم افتاده توی حیاط شما.» احمد نگاه کرد. توپ را دید. رفت و آن را آورد، علی کوچولو دلش می خواست به او بگوید: «بیا با هم توپ بازی کنیم.» امّا خجالت کشید. در همین موقع رضا هم از راه رسید. توپ را که دست احمد دید، خوشحال شد پرسید: «علی آمدی با هم توپ بازی کنیم، آره؟» علی کوچولو با خوشحالی گفت: «آره، آره، آمدم بازی کنیم.» آن وقت هر سه دوست کوچولو با هم توپ بازی کردند. 👦 ⚽️👦 👦⚽️👦 Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#آموزش_کاردستی یه ببعی خوشگل و ناز و دوست داشتنی برا تزیین دیوار اطاق کوچولوهای نازنین Join🔜 @childrin1
#آموزش_کاردستی با یک میوه بلوط رنگ شده و کاغذ رنگی و یک نقاشی ساده می‌تونید تابلوی زیبایی برای اطاق فرزندان عزیزتون درست کنید. Join🔜 @childrin1