🦋🐰 ورزش 🐰🦋
یک و دو و سه و چهار
چپ و راست و چپ و راست
ما بچه های دانا
با هوشیم و زرنگیم
با ورزش و تحرک
با تنبلی می جنگیم
خوشحالیم و خندانیم
سالم و خوب و شادیم
با شادی و با ورزش
از غصه ها آزادیم
#شعر
🐰
🦋🐰
🐰🦋🐰
join🔜 @childrin1
31.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
کارتون زیبای آرمن
♡تخیلی ، هیجانی ، ماجراجویی♡
(قسمت ۱۰) شهر زیرزمینی
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
10.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
"پند پارسی"
(حرف مردم)
💕
✨💕
╲\╭┓
╭ ✨💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
16.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کاردستی
#خلاقیت
🐧🦊کاردستی چند تا حیوون با استفاده از رول دستمال کاغذی🦊🐧
برای دیدن کاردستی های بیشتر با ما همراه باشید.😘😍
🦊
🐧🦊
╲\╭┓
╭ 🦊🐧 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🎨#نقاشی_ساده
#آموزش گام به گام #نقاشی
این شماره: سگ
این روزها که کوچولوهاتون تو خونه موندن و بیشتر حوصله شون سر میره میتونید با استفاده از این الگوها باهم نقاشی های ساده بکشید و بچه ها رنگش کنن و از لحظات شادی که براشون رقم میزنید لذت ببرن
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
من توت فرنگی هستم🍓
یه میوه بهاری ڪوچیڪ و گرد و قلمبه.
من ویتامین سی و آهن زیادی دارم.
من🍓 روی زمین رشد میڪنم پس یادتون نره قبل از خوردن من🍓 حتما منو تمیز بشورید تا مریض نشید.
این چیه توت فرنگی 🍓
چه میوه ی قشنگی🍓
توش پر دونه داره🍓
ڪلی فایده داره🍓
🍓توت فرنگی داراری کلسیم و فسفر، در رشد کودک، استحکام دندان و ترمیم شکستگی استخوان بسیار موثرست.
📛مصرف آن برای کودک زیر #یکسال ممنوع است.
🍓
🌈🍓
╲\╭┓
╭ 🌈🍓🆑 @childrin1
┗╯\╲
#آشپزی
🍌🍨طرز تهیه #اسموتی موز برای بچه های بدغذا
#شیر 🍶یڪی از نوشیدنی های مغذی مخصوصاً برای ڪودڪان است اما بیشتر آن ها از خوردن آن سر باز می زنند. این در حالی است ڪه مصرف روزانه یڪ لیوان شیر به رشد استخوان ها ڪمڪ و قسمت قابل ملاحظه ای از پروتئین مورد نیاز بدن را (با ڪیفیتی مناسب) تأمین می ڪند.
#میوه _های_خرد_شده ای مانند توت فرنگی🍓 و آناناس🍍 نیز طعم دهنده های مناسبی برای این نوشیدنی هستند ڪه در صورت تمایل فرزندتان، می توانید یڪی از آن ها را انتخاب ڪنید.
مـواد لازم برای 4 ڪودڪ:😘
🍌موز بزرگ 3عدد
🥣ماست شیرین 2لیوان
🥛شیر بدون چربی 2لیوان
🥡وانیل 1قاشق چای خوری
🍯عسل 5قاشق غذاخوری
🍥یخ خرد شده 1لیوان
طـرز تـهـیـه:😍
ابتدا موزها را پوست بڪنید و خرد ڪنید.
🍹🍌تڪه های #موز، #ماست، #شیر، #وانیل، #عسل و #یخ های خرد شده را در مخلوط ڪن بریزید و آن ها را به صورت مایعی یڪنواخت درآورید.
🍌🍹به این ترتیب نوشیدنی شما آماده سرو خواهد بود.
🍹
🍌🍹
╲\╭┓
╭ 🍌🍹🆑 @childrin1
┗╯\╲
🚥🚦چراغ عابر🚦🚥
همیشه تو خیابون
ماشین خیلی زیاده
لطفاً به من نگاه کن
ای عابر پیاده
وقتی به رنگ سرخم
رد نشو از خیابون
حق عبور نداری
لطفاً سر جات بمون
سبز که باشم میتونی
از خیابون رد بشی
فقط یادت بمونه
راه بری رو خطکشی
🚦
🌈🚥
╲\╭┓
╭ 🌈🚦🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌈🍃 طوطی چهلم 🍃🌈
قسمت اول:
یکی بود یکی نبود. زیر گنبد کبود. پسری بود که با مادرش زندگی می کرد. او به کوه و دشت می رفت و دامش را پهن می کرد تا پرنده بگیرد...
پسر قصه ما هر روز به دنبال شکار پرنده ها می رفت و بعد آن را به بازار می برد و می فروخت. یک روز آخرهای زمستان، رفت تو دامنه ی کوه. برف روی زمین را زد کنار و یک مشت دانه پاشید. بعد دامش را پهن کرد و رفت پشت سنگی قایم شد. او صبر کرد و صبر کرد تا خوابش برد.
همین موقع چهل طوطی از بالا، دانه ها را دیدند. تندی به طرف زمین آمدند و بنا کردند به خوردن که توی تور گیر کردند. یکی گفت: «باید از اول می فهمیدیم این همه دانه، بی خودی این جا نریخته!»
طوطی ها خودشان را لعنت می کردند و بال بال می زدند تا خلاص بشوند. اما پا و بالشان بیش تر گیر می کرد. یکی گفت: «جیغ و داد و پر و بال زدن مشکل را حل نمی کند. باید فکر چاره باشیم.»
طوطی ها آرام شدند و رفتند تو فکر، یک دفعه یکی از آن ها گفت: «فهمیدم چه کار کنیم.» همه گفتند: «چه کار؟» طوطی گفت: «مرده ی ما به درد شکارچی نمی خورد. بیاید خودمان را به مردن بزنیم، تا فکر کند مرده ایم و بیندازدمان دور.» آن ها قبول کردند و بی حرکت شدند.
چند دقیقه ای گذشت و پسر از خواب بیدار شد. به تله نگاه کرد و دید یک عالمه طوطی قشنگ توی تور است. بدو رفت طرف پرنده ها. اما دید آن ها مرده اند. خیلی ناراحت شد. اما نمی توانست کاری بکند.
برای همین لاشه شان را یکی یکی از لای نخ های تور درآورد و انداخت دور تا رسید به طوطی چهلم. او می خواست پرنده را دربیاورد که دید طوطی ها پرزدند و رفتند تو آسمان. پسر که باورش نمی شد گول خورده از تعجب دهانش باز ماند.
از این طرف که پرنده ها فکر کرده بودند همه شان آزاد شده اند پر زدند به آسمان. آن وقت پسر طوطی چلهم را برداشت و رفت خانه. او پول سی و نه طوطی سبز قشنگ را از دست داده بود
برای همین پرنده را با احتیاط گذاشت تو قفس. طوطی که اوضاع را این طوری دید زد زیر گریه و به حرف آمد و گفت: «مرا نفروش. آزادم کن تا بروم خانه. چون عروسی دخترمه. بعد عروسی بر می گردم.» پسر گفت: «با آن بلایی که دوستات سرم آوردند دیگه حرف تو را باور نمی کنم.»
طوطی گفت: «قول می دم بعد از سه روز برگردم. اگر مرا بفروشی میندازنم تو قفس و تا آخر عمر گرفتار می شوم. اما اگر آزادم کنی می روم و دست پر برمی گردم.» خلاصه آن قدر التماس کرد که شکارچی دلش به رحم آمد.
مادرش گفت: «به قول حیوانات اعتماد نکن. آن ها برای نجات جانشان هر کاری می کنند.» اما او به حرف مادر گوش نکرد و طوطی را آزاد کرد.
این داستان ادامه دارد...
╲\╭┓
╭ 🌈🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲