eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.4هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
146 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 💧🌧 قطره کوچولو 🌧💧 قسمت اول... فرشته‏ ی مهربان روی پنجه‏ ی ستـاره نشسته بود و دنیا را تماشا می‏کرد که صدای آهی شنید. صدا از آن پایین بود؛ از زمین!... ایستاد، بال‏ هایش را باز کرد و به سمت زمین پرواز کرد. تا به جایی رسید که صدای آه را شنیده بود.  قطره‏ ی آب کوچولو و درخشانی زیر یک تکه سنگ نشسته بود و غصه می‏خورد. فرشته‎ی مهربان خم شد و به قطره‏ ی آب گفت: «چرا غمگینی؟» قطره گفت: «من خیلی کوچولو هستم. من تنهای تنها هستم. هیچکس من را نمی‏ بیند. هیچکس من را دوست ندارد...» و تا می‏توانست درد دل کرد.  فرشته‏ ی مهربان در یک پلک به هم زدن، آن را از زیر تکه سنگ برداشت و روی شانه ه‏ایش گذاشت و بالای زمین پرواز کرد. به قطره‏ ی کوچولوی غمگین گفت: «حالا از این بالا زمین بزرگ را خوب تماشا کن.» قطره‏ ی کوچولو از دیدن بزرگی و زیبایی زمین شگفت‏ زده شد. پس از مدتی پرواز، آرام پایین آمدند و نوک قله‏ ی کوهی نشستند. ناگهان باد شدیدی وزید و آسمان پر از ابرهای خاکستری شد. رعد و برق غرید و باران بارید و بارید. زمین خیس خیس شد و گودال‏ ها پر از آب شدند. ابرها آرام آرام محو شدند و خورشید از میان آن‏ها بیرون آمد. با درخشش آفتاب، رنگین کمانی زیبا روی سقف آسمان پیدا شد. زمین که خیلی تشنه بود، آب توی گودال‏ ها را نوشید. مدتی همه‏ جا ساکت شد. یواش یواش از دور و بر، صدای خنده و شادی بلند شد. این طرف و آن طرف جوانه‏ های سبز از توی زمین بیرون می‏زدند و به آسمان و خورشید و رنگین‏ کمان سلام می‏کردند. همین‏طور که زمین آب را می‏ مکید، خاک پر از علف و سبزه و گل و درخت شد. زیبایی زمین شگفت ‏زده شد. پس از مدتی پرواز، آرام پایین آمدند و نوک قله‏ ی کوهی نشستند. ناگهان باد شدیدی وزید و آسمان پر از ابرهای خاکستری شد. رعد و برق غرید و باران بارید و بارید.  زمین خیس خیس شد و گودال‏ ها پر از آب شدند. ابرها آرام آرام محو شدند و خورشید از میان آن‏ها بیرون آمد. با درخشش آفتاب، رنگین‏ کمانی زیبا روی سقف آسمان پیدا شد. زمین که خیلی تشنه بود، آب توی گودال‏ ها را نوشید. مدتی همه‏ جا ساکت شد. یواش یواش از دور و بر، صدای خنده و شادی بلند شد. این طرف و آن طرف جوانه ‏های سبز از توی زمین بیرون می‏زدند و به آسمان و خورشید و رنگین‏ کمان سلام می‏کردند. همین‏طور که زمین آب را می‏ مکید، خاک پر از علف و سبزه و گل و درخت شد. از دوردست صـدای زنگـولـه بـه گوش می‏رسیـد. یک گله پر از گوسفند و بز با بره‏ ها و بزغاله ‏های بازیگوش و ملوس مشغول خوردن علف‏ های  تازه و خوشبو شدند. عطر گل‏ها هم زنبورهای طلایی را دسته دسته از این طرف و آن طرف با رویای یک کندو پر از عسل شیرین و گوارا به سمت گلزار کشاند. هوا هم تمیز و لطیف شده بود و آماده برای پذیرایی از بلبل‏ ها و کبوترها و پرستوها... درخت‏ها تا می‏توانستند ریشه ‏ها را به اعماق زمین فرو بردند و آب نوشیدند. سیب و پرتقال و گیلاس و انگور... انار و لیمو و گلابی و هلو... روی شاخه‏ ها پر شد از میوه ‏های ریز و درشت و رنگارنگ. آدم‏ ها آمدند و میوه‏ ها را با شادی چیدند و از درخت‏ها تشکر کردند... قطره‏ ی کوچولو که با دیدن این منظره‏ ی زیبا یک دل و نه صد دل عاشق زمین شده بود، صداهایی شنید. صداها به قطره می‏گفتند: «بیا! بیا این‏جا کنار ما...»  ادامه دارد... ╲\╭┓ ╭ 💧🌧 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ 🌧💧قطره کوچولو💧🌧 قسمت دوم... قطره چرخید و چشمش افتاد به یک چشمه‏ ی زلال که از قله‏ ی کوه می‏جوشید و به آرامی به سمت پایین حرکت می‏کرد. یک عالمه قطره‏ ی زیبا از آب چشمه بالا و پایین می ‏پریدند و به قطره کوچولوی قصه‏ ی ما لبخند می‏زدند و برایش دست تکان می ‏دادند. فرشته‏ ی مهربان گفت: «وقتی در کنار این قطره ‏ها بنشینی و روی دامن کوه سُر بخوری و به سمت دشت بروی، دیگر تنها نیستی. همه با هم رودخانه می‏شوید و از هرجا که بگذرید، آن‏جا را زنده و بیدار می‏کنید.» قطره‏ ی کوچولو با چشم‏هایی که از شوق پُرِ اشک شده بودند، به فرشته‏ی مهربان نگاه کرد و گفت:  «حالا دیگر غمگین نیستم.» با خوش‏حالی توی چشمه پرید. چشمه جوشید و رودخانه شد. رودخانه‏ های زیادی از اطراف زمین به سمت گودال‏ها و در‏ه‏ ها حرکت کردند و در کنار کوه‏ ها و جنگل‏ ها و دشت‏های سرسبز، اقیانوس و دریاهای زیادی ساختند.  آفتاب تابید و تابید. قطره دستش را به دست دوستانش داد و همه با هم سوار آفتاب به آسمان رفتند و به ابرهای خاکستری و سیاه تبدیل شدند. باد ابرهای شاد را به طرف هم فرستاد تا با هم روبوسی کنند. رعد و برق زد و باران گرفت. قطره‏ ی کوچولو که حالا دیگر تنها نبود، دوباره به زمین برگشت...  گاهی می‏رفت توی بوته‏ ی کاکتوس و گاهی می‏رفت توی کوهان شتر. گاهی هم می‏رفت توی شکم یک هندوانه‏ ی درشت و شیرین. گاهی توی سماور زغالی، قُل و قُل آواز می‏خواند و شُر و شُر می‏ریخت توی قوری چینی و برگ‏های خشک چای تویش شنا می‏کردند! گاهی قرمز رنگ می‏شد و توی رگ ‏ها می‏دوید و گاهی هم اشک شوقی می‏شد و از گوشه‏ ی چشمی می‏چکید روی گونه و سُر سُره بازی می‏کرد. شب‏ های تابستان شبنم می‏شد و برای علف‏ ها لالایی می‏خواند و روزهای بارانی پاییز با رنگ‏های رنگین‏ کمان، نقاشی می‏ کرد. و زمستان ‏ها آدم برفی می‏شد. و فرشته‏ ی مهربان، روی پنجه‏ ی ستاره می‏نشست و از دیدن این همه کار قشنگ که قطره کوچولو می‏توانست انجام دهد، لذت می‏برد.  ... و از آب هر چیز را  زنده گردانیدیم ... سوره ی انبیاء / آیه ی۳۰  پایان ╲\╭┓ ╭ 🌧💧 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه_5866337886479058630.mp3
1.98M
"سه تا دوست خوب" با صدای ماندگار( مریم نشیبا) 👆👆👆 🔮 💈🔮 ╲\╭┓ ╭ 🔮💈 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
1.84M
جان مار (جان مادر) مازندرانی 👆👆👆 ❤️ ⭐️❤️ ╲\╭┓ ╭ ❤️🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چهارشنبه 17 خرداد ماهتون بـخیـر 🟢🐝 روزتـون سرشاراز انرژی مثبت و موفقیت🟢🐝 امـیدوارم یه روز عـالـی و روزی پر برکت داشته باشید🟢🐝 با آرزوی چهارشنبه ای زیـبـا🟢🐝 🐝 ∩_∩ („• ֊ •„)🐝 ┏━━━∪∪━━━┓ 🟢 @childrin1 🟢 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال دُردونه،_326715147139680106.mp3
3.38M
«پاشو صبح اومده» 🌸 ∩_∩ („• ֊ •„)🌸 ┏━━━∪∪━━━┓ 💜 @childrin1 💜 ┗━━━━━━━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا