13.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشنایی_باامامان_و_پیامبران
#امام_محمدباقر (ع)
📽کلیپی کوتاه در بیان زندگینامه حضرت امام باقر (ع) از تولد تا شهادت مظلومانه حضرت.
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#تزیین_غذای_کودک
یک بشقاب جذاب و خوشگل برای بچه ها😍
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🎨#نقاشی_ساده
#آموزش گام به گام #نقاشی
این شماره: خرگوش کوچولو
این روزها که کوچولوهاتون تو خونه موندن و بیشتر حوصله شون سر میره میتونید با استفاده از این الگوها باهم نقاشی های ساده بکشید و بچه ها رنگش کنن و از لحظات شادی که براشون رقم میزنید لذت ببرن
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
🍄کاردستی کریسمسی
یک کاردستی فانتزی و جالب 🌈
🐑 گوسفند🐑
با ما همراه باشید😘
💕
🐑💕
╲\╭┓
╭ 🐑💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#نکته_تربیتی
سرزنش و توهین⛔️😡😡⛔️
⛔️⛔️سرزنش بخصوص اگر با توهین همراه شود، شأن، شخصیت، اعتماد به نفس و سلامت فكر را از كودك دور میكند و به جای مهر و عطوفت به دیگران یا حتی والدین و اعضای خانواده، در ذهن او نامهربانی، بیاعتنایی، تحقیر و رفتار توهینآمیز را مینشاند.
⛔️⛔️كودكی كه با كلمات احمق، كودن، نفهم، دستوپاچلفتی و... یا جملات سرزنشآمیز توصیف میشود، حس حقارت و بیارزش بودن را به ذهن میسپارد و از آنجا كه هیچكس نمیخواهد موجودی حقیر جلوه كند، یا موضعی تدافعی پیش میگیرد یا به طور معمول در لاك تنهایی و خجالت فرو میرود و آسیبهای روانی دیگری را بدنبال خواهد داشت.
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍉⭐️شب یلدا بدون مادر بُزرگ⭐️🍉
♧قسمت اول♧
قصه ای کودکانه و آموزنده درباره شب یلدا
بابا گفت: «چه بوی خوبی!» دستهایش مثل رختآویزی که از هرجایش لباسی آویزان است، پر از نایلون میوه و خوراکی بود. من دویدم و دوتا از نایلونها را گرفتم و گفتم: «مامان عود سوزونده!»
مامان داشت تاقچهها را دستمال میکشید. رو به بابا خندید: «خدا بیامرز حتی وقتی نیست خونهاش مثل دستهی گله! برق میزنه از تمیزی
شب یلدا بود. قرار بود مثل هرسال همه جمع شوند خانهی مادربزرگ. این اولین شب یلدا بدون مادر بزرگ بود به قول بابا نباید چراغ خانهاش خاموش میماند.
روی کرسی، پر شده بود از خوراکیهای رنگارنگ. قبلاز اینکه باقی مهمانها بیایند، بابا کرسی را روبهراه کرده بود و من و مامان همه چیز را چیده بودیم روی آن. مثل هرسال. اما این شب یلدا، مثل دیگر شب یلداها نبود. هرکس از راه میرسید، همین را میگفت. همهچیز را میشد خرید و روبهراه کرد الّا مادربزرگ را.
فکر کردم امسال دیگر از قصه شب یلدا خبری نیست. حتماً این فکر توی سر نازنین و حامد و سارا هم وول میخورد که آنقدر آرام و ساکت نشسته بودند زیر کرسی و به در و دیوار خانه نگاه میکردند.
کمی بعد همه داشتند از خوراکیهای شب یلدا میخوردند، از خاطرههایشان و قصه شب یلدا که مادر بزرگ می خواند در خانهی این خانه حرف میزدند و میخندیدند. دلم نمیخواست همهچیز مثل همیشه باشد.
دلم میخواست دربارهی مادربزرگ حرف بزنیم. دربارهی شیرینیهایی که خودش برای شب یلدا میپخت. دربارهی تخمهها و بادامهایی که خودش بو میداد. کنجد و شاهدانههایش. دربارهی لواشکهایش که مثل قصه شب یلدا هایش توی دهانم آب میشد و مزهیترش و شیرینش هنوز زیر زبانم بود. دربارهی قصههایش. زیرچشمی به حامد نگاه کردم. حالا دیگر داشت به زورِ دندانهایش یک پستهی دهان بسته را مجبور میکرد که بخندد.
سارا و نازنین هم داشتند توی گوش هم پچ پچ میکردند. فکر کردم اگر مادر بزرگ بود الان همه کنار هم نشسته بودیم و به صورت گرد و عینک گردترش نگاه میکردیم تا او هی برایمان قصه بگوید و ما هی خسته نشویم و او هی قصهاش را مثل بافتنیِ توی دستش درازتر کند.
در همین فکرها بودم که مادر گفت: «کجایی علی؟ هندوانهات را بخور!» و بعد یک کاسهی کوچک انار ریخت و گذاشت جلوی من! دست کشید روی سرم و گفت: «اگر مادربزرگ بدونه که اینقدر غصهی نبودنش رو میخوری حتماً ناراحت میشه.»
الکی خندیدم: «نه ناراحت نیستم.»
گفت: «پس بخور دیگه!»
نگاه کردم به سرخی هندوانه. تکهای از آن را توی دهانم گذاشتم. چه شیرین بود! یک تکهی دیگر… زبانم به چیز نرمی خورد. یک چیز نرم و چسبناک. خجالت میکشیدم توی جمع، آن را از دهانم بیرون بیاورم. یکدفعه از دهانم بیرون پرید: «یکی بود یکی نبود، روزی از روزها در یک شهر کوچک و دور، مادر بزرگی بود که چهارتا نوه داشت. نوههایی قشنگتر از دختران ننه دریا و لطیفتر از گلبرگهای گل کاغذی! مادربزرگ همیشه فکر میکرد اگر قرار باشد روزی بمیرد، میتواند از همهچیز دل بکند الّا از نوه هاش!»
اینها را من گفته بودم. همه ساکت بودند و هاجوواج نگاهم میکردند. عموقاسم از تعجب هنوز قندِ چایش لای لبهایش بود!
یکدفعه پستهی زیر دندانهای حامد تق شکست و گفت: «بالاخره یکروز خدا رو به مادر بزرگ کرد که: هی بیبیگل خانم، وقتش رسیده که از هرچه داری و نداری دل بکنی و برگردی پیش ما. انگار اصلاً فراموش کردی یهروزی همسایهی ما بودی! مادر بزرگ گفت: وای خدا جون! مگه میشه شما رو فراموش کرد… خیلی هم دلم تنگ شده برات. اما تو فکر این نوه هام. اینا عادت کردن هر شب یلدا یه قصه شب یلدا قشنگ براشون بگم. تو فکرم، من که نباشم اینا چیکار کنن. شب یلدای بیقصه، شب یلدا نیست. کوتاه و پر از غصه است.»
ادامه دارد...
#قصه_متنی
⭐️
🍉⭐️
╲\╭┓
╭ 🍉⭐️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کاردستی
گلسر (برای دُردونه های خوشگل کانال )😍
مامان گلیا دیدن این ویدیو رو از دست ندید 😘
🎀
🗯🎀
🎀🗯🎀
🗯🎀🗯🎀
Join🔜 @childrin1
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
4.72M
#قصه_صوتی
"بره ی آواز خوان"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
هدایت شده از دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
@childrin1کانال دُردونه.mp3
10.02M
#لالایی_صوتی
با صدای "علی زند وکیلی"
👆👆👆
💚
✨💚
╲\╭┓
╭ 💚🍃 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌸روزمان را آغاز می کنیم
🌿با یگانه خدایی
🌸که در دلهای ماست
🌿و در اعماق وجودمان منزل دارد
🌸خدای عاشقی که
🌿هر روز عشق را
🌸ترویج می کند برکل جهان
🌿ســـلام روز بـخیر
🌸امروزتون سرشار از مهر خدا
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
30.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون
♧لاکپشت های نینجا♧
👆👆👆
⭐️
🎲⭐️
⭐️🎲⭐️
🎲⭐️🎲⭐️
⭐️🎲⭐️🎲⭐️
join🔜 @childrin1
22.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پاندای_کونگ_فو_کار
👆👆👆
🐼
🔮🐼
🐼🔮🐼
Join🔜 @childrin1
39.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#آشنایی_باامامان_و_پیامبران
📽شرح واقعه غدیر خم
💕
⭐️💕
╲\╭┓
╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
#بازی
چند فعالیت مفید و هدفمند برای کوچولوهای ۲/۵ تا ۴ سال 🥰👏🏻
برای افزایش:
#دقت_و_تمرکز
#دستورزی
#هماهنگی_چشم_دست
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی
🤓بازی دست ساز🙌 هدفدار
👌دستورزی
👀دقت توجه و تمرکز
🙌تقویت حرکات ظریف
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_آموزشی
👈فرزند شما مداد رو درست دستش میگیره؟توی این ویدیو میتونید آموزشهای صحیح مداد دست گرفتن رو ببینید .
ممنون از همراهی😘
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
4_5881859374300792813.mp3
4.66M
#قصه_صوتی
"یک آیه یک قصه"
این داستان (ستم چیست و ستمگر کیست آل عمران ۵۷)
╲\╭┓
╭ 📿🕌🆑 @childrin1
┗╯\╲
🍉⭐️شب یلدا بدون مادر بُزرگ⭐️🍉
♧قسمت دوم♧
حامد ساکت شد. همه بههم نگاه میکردند. زنعمو دست کشید به پیشانی حامد و رو به چشمهای نگران عمو گفت: «نه، تب نداره…»
هنوز حرفش تمام نشده بود که نازنین پقی خندید. باز یک قاشق انار ریخت توی دهانش و باز خندید. سارا یواشکی پرسید: «به چی میخندی؟»
نازنین قاطی خندهاش با صدای بلند جواب داد که به قصه! آخه باقی قصه لابهلای دونههای انار منه:« خدا لبخند زد و زیر چشمی به مادربزرگ نگاه کرد: پس که اینطور بیبیگل خانم. نگران قصهی شب یلدای نوههاتی! تو بیا، من قول میدم یه کاری برات بکنم. مادربزرگ چارقد گلدارش رو مرتب کرد و گفت که جسارت نباشه خدا جون، اما مثلاً چه کاری؟ آخه میگن مردهها دستشون از این دنیا کوتاهه!»
عمه آرام زد به گونهاش. سرش را برد دم گوش مادرم: «خدا مرگم بده! این بچه این حرفهای بزرگونه رو از کجا یاد گرفته؟ یعنی داره هذیون میگه زنداداش؟»
مادرم گفت: «نه انگار دارن قصه میگن…»
سارا لیسی به لواشکش زد مزهی ترش و شیرین لواشک را قورت داده و نداده با صدای جیغجیغیاش حرف نازنین را ادامه داد: «خدا فکری کرد و آرام گفت: غصه نخور همسایه! اگه من خدام میدونم چیکار کنم. مادر بزرگ بسم اللهی گفت و چمدونش رو بست و راه افتاد…. شب یلدا که شد، از اون بالاها دید که همهی نوههاش جمع شدن توی خونهاش و دلشون قصه میخواد. آه کشید. آهی از ته دل. خدا پرسید: چرا آه میکشی؟ من قول دادم، سر قولم هم هستم. به اون پایین نگاه کن.
مادربزرگ اشک هایش را پاک کرد تا بهتر ببیند. باورش نمیشد. قصهی قشنگی که برای این شب یلدا بافته بود، حالا تکهتکه شده بود. یک قاچِ قصهاش رفته بود توی گلِ هندوانه، چند تا دانهاش لابهلای دانههای انار، قاطی مزهی ترش و شیرین لواشک. تکهای قصه هم قایم شده بود توی پستهی سر بسته! مادر بزرگ بلندبلند خندید و با خودش گفت که این نوههام چه قصهگوهایی شدن و من نمیدونستم!»
حالا دیگر همه حسابی گوششان به قصه شب یلدا بود. وقتی چهارتایی خواندیم:
«قصهی ما به سر رسید
کلاغه به خونش نرسید
بالا رفتیم ماست بود
پایین آمدیم دوغ بود
قصهی ما راست بود.»
همهی بزرگترها باهم گفتند: «تموم شد قصه شب یلدا ؟!» ما بههم نگاهی کردیم و خندیدیم. من جواب دادم: «بله دیگه، هر قصهای پایانی داره! به قول مادر بزرگ، تا شب یلدای دیگه و قصه شب یلدا دیگه!»
پایان..
#قصه_متنی
⭐️
🍉⭐️
╲\╭┓
╭ 🍉⭐️ 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_آموزشی
💚کلیپ خلاق نشانه چهار شکلی اِ ِ ـه ه💚
💕
💚💕
╲\╭┓
╭ 💚💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بازی_آموزشی
🧐آموزش ریاضی
🤓آموزش علامتها طریق بازی➕➖
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_آموزشی
❤️آموزش عدد پنج ❤️
برای دیدن آموزش اعداد بعدی با ما همراه باشید😘
💕
💜💕
╲\╭┓
╭ 💜💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
3.79M
#قصه_صوتی
"کیف قرمزی"
با صدای (خاله شادی)
👆👆👆
🦋
🎨🦋
🦋🎨🦋
╲\╭┓
╭🦋🎨 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌼💕گل زیبای خورشید💕🌼
لالا، لالا کبوتر
نزن در آسمان پر
که میخواهد بخواهد
گلِ زیبای مادر
لالالا بچه آهو
نرو این سو و آن سو
که میخواهد بخوابد
گلِ زیبای مادر
لالا، لالا، لالالا
گلم خوابیده حالا
گلم خوابیده تا باز
بخندد صبحِ فردا
#لالایی
╲\╭┓
╭ 💕🌼 🆑 @childrin1
┗╯\╲
🌸سه شنبه
💝25 آذر ماهتون عالی
🌸امروز برایتان
💝اینگونه آرزو میکنم
🌸ان شاءالله
💝خدا در خونه تک تک تون بزنه
🌸سبدی از خیر و برکت
💝شوق زندگی
🌸حس خوشبختی
💝عمر با عزت و
🌸عاقبت بخیری هدیه بیاره
💕
🌸💕
╲\╭┓
╭ 🌸💕 🆑 @childrin1
┗╯\╲