eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
از مقایسه خوشایند بپرهیزید. حتی مقایسه مثبت هم ممکن است مضر باشد. چرا که در کودک غرور کاذب ایجاد می کند و میل به تحقیر دیگری را بر می انگیزد. حالتی را درنظر بگیرید که پسر۶ ساله شما در حال مرتب کردن اتاقش است و شما به او می گویید: " تو پسر بزرگی هستی، نباید مثل خواهر کوچکت وسایلت را همه جا پخش کنی. در این حالت به پسر شما القا می شود که از خواهرش بهتر است. برای اینکه او چنین احساسی نکند بهتر است شما فقط آنچه را که می بینید توصیف کنید: " میبینم که اسباب بازی ها و ماشین هات رو جمع و جور کردی." در این حالت پسر شما حس می کند که بچه مرتب و منظمی هست و اين حس در افزايش عزت نفس او تاثير مي گذارد. 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کاردستی متحرک فانتزی و جالب 🌈 با ما همراه باشید😘 💕 🔮💕 ╲\╭┓ ╭ 🔮💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
نقاشی داریم چه نقاشی😊😍 🌈نقاشی زرافه با کمک دست 🌈 کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید🙏🌺 💕 💜💕 ╲\╭┓ ╭ 💜💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ بزرگترین سیب دنیا🍎🌈 جنگل سیب صبح زود از خواب بیدار شد. همه ی درخت ها همیشه هر چیزی را که در خواب دیده بودند، برای همدیگر تعریف می کردند. یکی از درخت ها که پُر شده بود از شکوفه های رنگارنگ، سراسیمه گفت: (( من خواب دیدم تمام شاخه هایم پُر از سیب شده است. بچه ها دور و برم می رقصیدند و می خواندند و هر کدام سیبی می چیدند. اما از جای سیب های کنده شده، زود سیب دیگری می رویید و باز هم بچه های دیگری می آمدند، از همه جای دنیا! )) درختی که هنوز شکوفه هایش کم رنگ بود شتاب زده گفت: (( من خواب دیدم که بعد از بارش باران، وقتی خورشید تابید، تمام سیب های من که خیسِ خیس بودند هفت رنگ شدند، هفت رنگ رنگین کمان و خودم از دور به شکل یک رنگین کمان دیده می شدم.)) جنگل پُر شد از خواب های قشنگ درخت های سیب. همه ی درخت ها با هم صحبت می کردند. ناگهان همه ساکت شدند. جوان ترین درخت سیب هنوز خواب بود. (( چه خواب سنگینی.)) درخت ها که همه کنجکاور شده بودند تا بفهمند او چه خوابی می بیند، با هم صدایش کردند. درخت کوچک با بی حوصلگی و دلخوری از خواب پرید، چشمانش را باز کرد … خواب درخت کوچک همه ی درخت ها با هم پرسیدند: (( تو چه خوابی می دیدی که نمی خواستی بیدار شوی؟ )) درخت گفت: (( قشنگ ترین خواب دنیا. من، من، من، من، (درخت این کلمه را ده ها بار تکرار کرد) من در خواب دیدم که یکی از شاخه های من، بی پروا رشد کرد تا به ابرها رسید. بعد همه ی شکوفه هایم ریخت و فقط یکی به همان شاخه ماند. شکوفه ی من، سیب شد. یک سیب بزرگ…بزرگ…آنقدر بزرگ شد تا به اندازه ی خورشید رسید، چقدر قشنگ بود. حیف که بیدارم کردید…ای کاش چنین سیبی داشتم که هیچکس نتواند آن را بچیند و هیچ پرنده ای هم به آن نرسد و …)) درخت کوچک تا شب، دیگر با هیچ کدام از درخت ها حرف نزد. او فقط می خواست به خواب زیبایش فکر کند و خیال می کرد از همه ی درخت ها مهم تر است: (( وه چه سیب قشنگی…سیب من…من! یکتا و بی همتا، دست نیافتنی…)) شب شد، همه خوابیدند. اما درخت کوچک سیب می خوابید و ناگهان از خواب بیدار می شد و به شاخه هایش نگاه می کرد: شاید اتفاق می افتد! ناگهان یکی از شاخه هایش حرکتی کرد، بعد به سرعت به طرف ابرها رفت…درخت فهمید که طبیعت می خواهد آرزوی او را برآورده کند. برای آن که آن تک شاخه خوب رشد کند، درخت از تمام وجودش همه چیز را جمع کرد و به طرف آن شاخه فرستاد…همه ی شکوفه های دیگر درخت کوچک سیب از بی غذایی ریختند. همه ی برگ هایش ریختند و آخرین شکوفه ی سیب که با شاخه ی بلند درخت کوچک به ابرها رسیده بود به سرعت تبدیل به یک سیب شد. درخت کوچک مغرور می شود رشد کرد، باز هم، باز هم … سیب قرمز همین طور بی پروا بزرگ و بزرگ تر شد. درخت کوچک نمی دانست خواب می بیند یا این اتفاق حقیقت دارد. اما سیب چقدر قشنگ بود. صبح شد. اما تا مدت ها درخت های دیگر جنگل، نمی توانستند خورشید را ببینند چون سیب بزرگ جلوی خورشید را گرفته بود، همه نگران شدند. همه ی گل هایی که پای درخت روییده بودند، پژمردند. سایه ی سیب خیلی بزرگ بود. درخت با خودش گفت: (( چه اهمیتی دارد، من زیباترین سیب دنیا را دارم. گُل که همه جا هست.)) سیب بزرگ تر شد، سایه ی سیب روی همه ی جنگل افتاد. برگ های همه ی درخت ها زرد می شد و می ریخت. درخت ها همگی فریاد می زدند و کمک می خواستند. اما درخت کوچک وانمود می کرد که صدای آن ها را نمی شنود. با خودش می گفت: (( چه اهمیتی دارد. من بلندترین شاخه ی دنیا و بزرگ ترین سیب دنیا را دارم. این سیب های کوچک، این درخت های کوچولو همه جا هستند. اما هیچ کس تا به حال سیبی مثل سیب من، ندیده. همان بهتر که آن ها نابود شوند. حیف است اسم میوه ی هر دوی ما سیب باشد.)) درخت مغرور شده بود. خیلی خودخواه شده بود و فقط به سیب خودش فکر می کرد. ناگهان صدای وحشتناکی در همه ی آسمان، در همه ی جنگل، در همه ی کوه ها، در همه ی دشت ها، در همه ی دنیا پیچید: عاقبت خودخواهی شاخه ی بلند شکست. سیب، چنان بزرگ شده بود که شاخه دیگر نمی توانست آن را نگه دارد. سیب از بالای ابرهای سفید لطیف، روی خاک سخت قهوه ای افتاد.له شد، تکه تکه شد، و به همان سرعتی که رشد کرده بود، نابود شد. تمام تن درخت درد گرفت. حالا از همه ی درخت ها کوچک تر شده بود. ناگهان از خواب پرید. وای چه خوابی…صبح شده بود. در این وقت درخت با خود گفت: (( خدا را شکر که من یک درخت سیب معمولی هستم.)) بعد با فروتنی شاخه هایش را بر روی زمین خم کرد تا همه ی بچه ها که حالا در جنگل می دویدند، از بوی خوش شکوفه هایش لذت ببرند، تا آن روز که سیب های کوچکش برای بچه ها برسد. 🍎 🌈🍎 ╲\╭┓ ╭ 🌈🍎🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه.mp3
4.34M
"هوس های مورچه ای" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1'.کانال دُردونه.mp3
6.22M
"بخواب آروم" 👆👆👆 💜 🐞💜 ╲\╭┓ ╭ 🐞💜 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼برای خودتون 🌈و خانواده های پُـرمهرتون 🌼و برای همه ی كسانی 🌈كه دوسشون داريد 🌼 آرزوی سلامـتی و 🌈حالِ خوبِ خوب دارم.. 🌼روزگـارتـون زیبـا و بـروفق مراد 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت: دوم 👇👇👇 💭 💜💭 ╲\╭┓ ╭ 💜💭 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
28.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون زیبای شکرستان (قسمت نهم) 💕 ⭐️💕 ╲\╭┓ ╭ ⭐️💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤩هدفدار 👀حافظه دیداری 🤓دقت توجه و تمرکز 🙌هماهنگی چشم و دست 🙌تقویت حرکات ظریف 🦵تقویت حرکات درشت 🤩هیجان و هدف 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک کاردستی جالب 🌈 خودتون تخته جادویی بسازید😍 با ما همراه باشید😘 💕 🔮💕 ╲\╭┓ ╭ 🔮💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
⛔️⛔️نشانه های در کودکان کندی در انجام دادن هر یک از اعمال روزانه مثل لباس پوشیدن، غذا خوردن و ... . کندی در انجام تکالیف درسی. مشکلات رفتاری مانند عصبانیت و بی قراری. نگرانی درباره مریضی، آسیب یا مرگ خودشان یا اعضای خانواده. کودک در مورد نقض قوانین و احساس گناه در مورد انجام کاری بد. نگرانی کودک درباره تمیزی، کثیفی و میکروب ها. وسواس درباره صاف بودن اشیا، تقارن و جفت بودن، یا قرار گرفتن دقیق شی در یک جا. افکاری درباره ی اینکه بعضی چیزها خوش شانسی یا بد شانسی می آورند. _کندن موی سر خود... ✔️در صورت تداوم این رفتارها ، حتما با روانشناس خود مشاوره کنید . ╲\╭┓ ╭🌈❤️ 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ ‍ 💈🔮بندها و کفش ها 🔮💈 به بندها نگاه کن! سیاه، قهوه ای، بنفش ببین چه صف کشیده اند به انتظار پا و کفش در این جهان هر آنچه هست تو را به بند می کشد قدم قدم قدم تو را به چون و چند می کشد دقیق انتخاب کن! کدام پا؟ کدام بند؟ کدام کفش ها تو را به راه راست می برند 🔮 💈🔮 🔮💈🔮 Join🔜 @childrin1
🥳بازی 🤓حافظه دیداری 🧐جورچین 👌قطعه جدا شده رو پیدا کن 👀دقت توجه و تمرکز 🙌تقویت حرکت ظریف 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎀آموزش بستن گره پاپیونی برای لباس کودکان🎀 🎀 🟢🎀 ╲\╭┓ ╭ 🟢🎀 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
از کودک بخواهید از بین مسیر و جاده ماشین ها را به پارکینگ برساند. این کار باعث کودک و افزایش دقت می شود. ✔️ رده سنی: 3 تا 4 سال ╲\╭┓ ╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\
‍ 🐼یواشکی‌های من، یواشکی‌های تو🐼 سلام! می‌خواهم یه کمی با تو حرف بزنم. ببخشید که این قدر یواش حرف می‌زنم! آخه، رازم یواشکی است؛ خیلی‏ خیلی یواشکی. این هم راز من! من از دعوا خیلی می‌ترسیدم، مخصوصاً از دعوای مامان و بابایم. از دعواهای توی خیابان و کوچه و مدرسه هم می‌ترسیدم. شاید باور نکنی، اما از دعوای توی فیلم‌ها هم می‌ترسیدم. تو چی؟ تو هم مثل من از دعوا می‌ترسی؟ یک جور عجیب! وقتی می‌ترسیدم، حس می‌کردم هزار تا آدم کوچولو توی دلم راه می‏ روند. دلم پیچ می ‏زند. دلم می‌خواست، داد بزنم، اما انگار فنر گلویم در رفته بود. داد از توی آن بیرون نمی‏ آمد. دست و پاهایم بی‌حس می‌شدند و لپ‌هایم مثل لبو سرخ. قیافه‏ ام خنده‏ دار می ‏شد. وقتی به دعوا فکر می‌کردم بی ‏خودی داد و فریاد راه می‌انداختم. بهانه‌های الکی می‌گرفتم. بعضی وقت‌ها دوست داشتم لباس‌هایم را پاره کنم. دوست داشتم به تلافی ترسم، وسایلم را خراب کنم. اما بعدش پشیمان می‌شدم. با خودم می‌گفتم: «طفلکی وسایلم! بی‏چاره لباس‌های خوشگلم!» یک روز این قدر برای خرابکاری‌ها و ترس‌هایم غصه خوردم تا فهمیدم این جوری نمی‌شود. آن وقت یک تصمیم معرکه گرفتم. تصمیم من هر موقع این ترس به سراغم آمد، یک گوشه‌ی امن برای خودم پیدا کنم. بروم آن‏جا و برای خودم پناهگاه بسازم. بعد از ساختن پناهگاه موقع ترس به پناهگاهم می‌دویدم، دراز می‌کشیدم، چشم‌هایم را می‌بستم، تا ۵ می‌شمردم و نفس‌های عمیق می‌کشیدم. خودم صدای هوف هوف نفس‌هایم را می‌شنیدم و خنده‌ام می‌گرفت. بعد یک بادبادک رنگی را بالای سرم می‌دیدم که دارم این طرف و آن طرف می‌برم. بادبادکم بالا و بالاتر می‌رفت و وقتی توی آسمان آبی گم می‌شد، ترسم هم می‌رفت پی کارش؛ یعنی خودم ترسم را می‌فرستادم هوا. راستی! تو هم اگر خیلی از دعوا می‌ترسی، همه‌ی ترس‌هایت را توی یک بالن خیلی بزرگ بریز و بگذار برود. برای همیشه برود و دیگر پیدا نشود. join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
2.5M
"آموزش ماه های فصل بهار" 👆🏻👆🏻👆🏻 🌺 🍃🌺 🌺🍃🌺 join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
2.86M
"متولدین بهار" (تقدیم به همه ی متولدین گل و دوست داشتنی فصل زیبای بهار ) 👆👆👆 🎂 🎉🎂 🎂🎉🎂 🎉🎂🎉🎂 Join🔜 @childrin1
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
3.98M
"دم طاووس" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه..mp3
4.08M
"چرا و چیه" 👆👆👆 💜 🐞💜 ╲\╭┓ ╭ 🐞💜 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا