eitaa logo
دردونه (قصه،کارتون،لالایی)
12.7هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
140 فایل
👦👧ارتباط با ادمین کانال دُردونه 👇👇👇 @adchildrin1 ⛔ڪپی ڪردن مطالب ڪانال بدون ذڪر منبع #حرام است⛔ (فقط دُردونه)👌 کد تائیدیه وزارت ارشاد 1-1-297666-61-2-1 دردونه در پیام رسان ایتا: https://eitaa.com/childrin1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎀آموزش بستن گره پاپیونی برای لباس کودکان🎀 🎀 🟢🎀 ╲\╭┓ ╭ 🟢🎀 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
از کودک بخواهید از بین مسیر و جاده ماشین ها را به پارکینگ برساند. این کار باعث کودک و افزایش دقت می شود. ✔️ رده سنی: 3 تا 4 سال ╲\╭┓ ╭ 🐞🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\
‍ 🐼یواشکی‌های من، یواشکی‌های تو🐼 سلام! می‌خواهم یه کمی با تو حرف بزنم. ببخشید که این قدر یواش حرف می‌زنم! آخه، رازم یواشکی است؛ خیلی‏ خیلی یواشکی. این هم راز من! من از دعوا خیلی می‌ترسیدم، مخصوصاً از دعوای مامان و بابایم. از دعواهای توی خیابان و کوچه و مدرسه هم می‌ترسیدم. شاید باور نکنی، اما از دعوای توی فیلم‌ها هم می‌ترسیدم. تو چی؟ تو هم مثل من از دعوا می‌ترسی؟ یک جور عجیب! وقتی می‌ترسیدم، حس می‌کردم هزار تا آدم کوچولو توی دلم راه می‏ روند. دلم پیچ می ‏زند. دلم می‌خواست، داد بزنم، اما انگار فنر گلویم در رفته بود. داد از توی آن بیرون نمی‏ آمد. دست و پاهایم بی‌حس می‌شدند و لپ‌هایم مثل لبو سرخ. قیافه‏ ام خنده‏ دار می ‏شد. وقتی به دعوا فکر می‌کردم بی ‏خودی داد و فریاد راه می‌انداختم. بهانه‌های الکی می‌گرفتم. بعضی وقت‌ها دوست داشتم لباس‌هایم را پاره کنم. دوست داشتم به تلافی ترسم، وسایلم را خراب کنم. اما بعدش پشیمان می‌شدم. با خودم می‌گفتم: «طفلکی وسایلم! بی‏چاره لباس‌های خوشگلم!» یک روز این قدر برای خرابکاری‌ها و ترس‌هایم غصه خوردم تا فهمیدم این جوری نمی‌شود. آن وقت یک تصمیم معرکه گرفتم. تصمیم من هر موقع این ترس به سراغم آمد، یک گوشه‌ی امن برای خودم پیدا کنم. بروم آن‏جا و برای خودم پناهگاه بسازم. بعد از ساختن پناهگاه موقع ترس به پناهگاهم می‌دویدم، دراز می‌کشیدم، چشم‌هایم را می‌بستم، تا ۵ می‌شمردم و نفس‌های عمیق می‌کشیدم. خودم صدای هوف هوف نفس‌هایم را می‌شنیدم و خنده‌ام می‌گرفت. بعد یک بادبادک رنگی را بالای سرم می‌دیدم که دارم این طرف و آن طرف می‌برم. بادبادکم بالا و بالاتر می‌رفت و وقتی توی آسمان آبی گم می‌شد، ترسم هم می‌رفت پی کارش؛ یعنی خودم ترسم را می‌فرستادم هوا. راستی! تو هم اگر خیلی از دعوا می‌ترسی، همه‌ی ترس‌هایت را توی یک بالن خیلی بزرگ بریز و بگذار برود. برای همیشه برود و دیگر پیدا نشود. join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه(1).mp3
2.5M
"آموزش ماه های فصل بهار" 👆🏻👆🏻👆🏻 🌺 🍃🌺 🌺🍃🌺 join🔜 @childrin1
@childrin1کانال دُردونه(2).mp3
2.86M
"متولدین بهار" (تقدیم به همه ی متولدین گل و دوست داشتنی فصل زیبای بهار ) 👆👆👆 🎂 🎉🎂 🎂🎉🎂 🎉🎂🎉🎂 Join🔜 @childrin1
@childrin1.کانال دُردونه.mp3
3.98M
"دم طاووس" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه..mp3
4.08M
"چرا و چیه" 👆👆👆 💜 🐞💜 ╲\╭┓ ╭ 🐞💜 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃یک باغ ســـلام 🍃🌸یک جهان زیبـایی 🌸🍃یک تـن سـالم 🍃🌸یک روز دلنشین 🌸🍃هـمه تـقدیم شمـا 🍃🌸دوشنبه زیبـاتـون بخیر 🌸🍃روزتــون قشنگ دلتـون شـاد 🍃 🌸🍃 ╲\╭┓ ╭ 🍃🌸🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
46.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این داستان :♤این خوبه یا اون؟♤ (وسواس و تردید در تصمیم گیری) 👆👆👆 🍊 🍋🍊 🍊🍋🍊 🍋🍊🍋🍊 🍊🍋🍊🍋🍊 Join🔜 @childrin1
51.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قسمت: سوم 👇👇👇 💭 💜💭 ╲\╭┓ ╭ 💜💭 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامانا و دخترای هنرمند زود زود این گیره سر خوشگل رو درست کنن که خیلی ساده است 🐠 ╲\╭┓ ╭🌈💕 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤩هدفدار 👀حافظه دیداری 🤓دقت توجه و تمرکز 🙌هماهنگی چشم و دست 🙌تقویت حرکات ظریف 🧠تقویت و عملکرد مغز 💚شناخت رنگ ها 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✂️ کاردستی هزار پا با استفاده از کاغذ رنگی🍃🐛 ╲\╭┓ ╭ 🎨🍃 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐦کاردستی پرنده 🐦 👆👆👆 🐦 ⭐️🐦 🐦⭐️🐦 ╲\╭┓ ╭ ⭐️🐦 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ 🔮💜احترام به پدر و مادر💜🔮 خدای مهربونم نوشته تو کلامش هر پدر و مادری واجبه احترامش باید باشه رفتارت همیشه با محبت بالا نبر صداتو پیش اونا تو صحبت بابا و مامان ما مثل چراغ خونن نشونه رحمت خدای مهربونن 💜 🔮💜 💜🔮💜 join🔜 @childrin1
👈هرگز هیچ بچه ای قرار نیست دوست پدر و مادرش باشد، اما پدر و مادر قرار است دوست فرزند خود باشند. هرگز پدر و مادر نباید سفره دل خود را پیش فرزندشان در هیچ سنی باز کنند و با او درد دل کنند! درد دل با کودک تجاوز روانی به کودک است. 🌼 🌈🌼 ╲\╭┓ ╭ 🌈🌼🆑 @childrin1 ┗╯\╲
‍ 🐓🌾خروس بی محل🌾🐓 یکی بود یکی نبود ، در یک روستای سرسبز ، مردی زندگی می کرد که خروس کوچکی داشت . وقتی شب فرا می رسید ، مرد خروس را می گرفت و در خانه مرغ هایش می گذاشت تا از چنگ روباه مکار در امان باشد . مرد گفت : آه ، چقدر خسته ام . بهتره امشب خوابی طولانی داشته باشم . بعدش به تخت خوابش رفت و خوابید . فردای آن روز ، خروس و کوچک خیلی زود از خواب بیدار شد از خانه مرغ ها به بیرون پرید و بر روی نرده ای کنار اتاق خواب مرد نشست . بالی به هم زد ، سینه اش را جلو آورد ، چشم هایش را بست و با تمام قدرت خواند : ” قوقولی قوقو – قوقولی قوقووووووو ” مرد با صدای بلند خروس بیدار شده بود با عصبانیت به خروس گفت : ” از این جا برو ای خروس بی محل “. خروس وقتی عصبانیت مرد را دید تا می توانست تند تند از آن محل دور شد . مرد که از خواب بیدار شده بود و دیگر خوابش نمی برد به خودش گفت : ” بهتر است به مزرعه ام بروم و آن جا کشاورزی کنم امان از دست این خروس ، بیشتر از این نمی توانم بخوابم ” بیلش را برداشت و به طرف مزرعه به راه افتاد . شب بعد مرد خروس را در خانه ی خوک ها گذاشت . با خود گفت : ” خیلی خسته ام ، یک خواب طولانی خستگی من را برطرف می کند . ” خروس باز هم صبح خیلی زود از خواب بیدار شد . از خانه ی خوکها به بیرون پرید و روی نرده کنار خانه ی مرد نشست . بالی به هم زد ، چشم هایش را بست و با صدای بلندی شروع به خواندن کرد . “قوقولی قوقوووووووو – قوقولی قوقووووووووو “ مرد باز هم با صدای خروس از خواب بیدار شد و با عصبانیت فریاد زد : ” از این جا برو ای خروس بی محل من از دست تو خواب راحتی ندارم . ” خروس هم که خیلی ترسیده بود با قدرت هر چه تمام تر فرار کرد . مرد به تخت خواب رفت ، اما هر کاری کرد خوابش نبرد . تصمیم گرفت که به مزرعه برود و کشاورزی کند . علف های هرز را هرس کند . توت فرنگی ها را بچیند . شب بعد خروس را در انبار علوفه گذاشت . با خودش گفت : ” خیلی خسته ام ، امشب دیگر با خیال راحت تا صبح می خوابم و از خروس بدصدا هم خبری نیست ” باز هم صبح خیلی زود خروس از خواب بیدار شد و از پنجره انبار به بیرون پرید . روی نرده کنار خانه مرد نشست ، بالی به هم زد ، چشم هایش را بست و شروع به خواندن کرد : ” قوقولی قوقوووووووو – قوقولی قوقوووووووو “ مرد که این بار خیلی عصبانی تر از قبل شده بود تصمیم گرفت خروس را بفروشد . صبح زود خروس را به بازار برد و به کشاورزی دیگر که مرغ و خروس زیادی داشت فروخت . آن شب مرد با خیال راحت تا ظهر فردا خوابید و دیگر خروسی نبود که او را صبح زود از خواب بیدار کند . مرد دیگر سراغ مزرعه اش نمی رفت . علف های هرز تمام مزرعه را فرا گرفته بودند . آن سال مزرعه محصول خوبی نداد و مرد به خاطر خوابیدنش هیچ سودی نبرد. 🐓 🌾🐓 🐓🌾🐓 join🔜 @childrin1
@childrin1..کانال دُردونه.mp3
5.78M
"قورباغه ای به نام سبزک" با صدای (خاله شادی) 👆👆👆 🦋 🎨🦋 🦋🎨🦋 ╲\╭┓ ╭🦋🎨 🆑 @childrin1 ┗╯\╲
@childrin1کانال دُردونه..mp3
1.76M
"لالایی گل پونه" 👇🏽👇🏽👇🏽 🐇 🐞🐇 🐇🐞🐇 Join🔜 @childrin1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا