⛔️تلگرام اینجا فیلتره
گوگل هم فیلتره کلا
🙈باید فیلتر شکن استفاده کرد😂
✅بهترین نرم افزار برا ارتباط گیری با چینی ها و دوستانتون که چین هستن
ایمو و ویچت هست👌
#خاطرات_چین
@chinimini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤮🤢 بفرمایید 😂
کیلویی پنجاه یوان🤢
هر یوان در حال حاضر 7400 تومان هست 😉
چه با میل و اشتیاقی میخوردن 😁
این بیچاره ها رو زنده زنده سرخ میکردن 😢
#خاطرات_چین
@chinimini
📱 باز هم برنامه ریزی مسئولین شهر برای شاد کردن مردم 🕹
😉 زن و مرد
پیر و جوان و کودک
میومدن تو مسابقه بازی های پلی استیشن شرکت میکردن
😍 اونم با اون مانیتور بزرگ 😍
👆 اگه تو عکس نگاه کنید
چند تا صندلی سمت چپه
چند تا صندلی سمت راست
😉 چند نفر سمت راست
چند نفر سمت چپ
بعد با هم به صورت شبکه ای بازی میکنن
برنده هم جایزه 🏆 میگیره👌
😂😱 فوق العاده هیجان داشت 😱😂
☹️ گمان نمیکنم هزینه آنچنانه داشته باشه برای مسئولین یه شهر
✅ضمن اینکه مثل اینها میتونن تبلیغات کنارش انجام بدن و پولشو در بیارن😉
👌 اینم بگم
وقتی این کارها باب بشه
کم کم شرکت های خصوصی
ب فکر برقراری همچین برنامه هایی میفتن 😉
‼️ مثل اینجا ‼️
چون سود کلانی میتونه براشون داشته باشه
💠 میشه گفت
اینطوری کم کم هزینه ها از رو دوش دولت هم برداشته میشه
مردم هم برنامه های مفرح
و سالم خواهند داشت👌
#چین
#خاطرات_چین
@chinimini
中国邮政储蓄银行
Zhōngguó yóuzhèng chúxù yínháng
پست بانک چین
👆از معدود بانک هایی بود که با وجود تحریم ها
هنوز هم برای ایرانی ها حساب باز میکرد ‼️
البته خیلی سخت هم بود حساب باز کردن تو این بانک
چون بانک های چینی وقتی میخوای حساب باز کنی
علت حساب باز کردن رو میپرسن
و چون معمولاً خارجی ها تو بانک چین حساب باز میکنن
براشون تعجب اوره که چرا یه خارجی میخواد تو این بانک حساب باز کنه😉
برا همین انواع و اقسام سوالات رو میپرسن
حتی میپرسن که چرا تو بانک چین حساب باز نمیکنی⁉️
من هم همین مشکل رو داشتم و برام حساب باز نمیکرد ، چون فکر میکرد قراره کلاهبرداری چیزی بشه که اینقدر تاکید دارم رو این بانک😅
تا اینکه یکی از رفقا راه حلی بهم گفت
گفت یک آخر وقت برو😉که وقت پرسیدن و سوال جواب کردن نداشته باشن😁
دو وانمود کن چینی بلد نیستی😂
هر چی پرسید ، فارسی جواب بده😅
ما رفتیم
همینطور ک گفت
انجام دادیم
برام یه حساب باز کرد😍
از اون موقع بود که حس بدست آوردن مدال 🏅 طلای المپیک بهم دست داده بود😐😂
شادی وصف نشدنیی داشتم😂
این شادی تنها چند ماه بیشتر طول نکشید که پیام اومد حساب شما بسته شد😢😅
بعد فهمیدم برا خیلی از ایرانی ها بسته شده😢
#چین
#خاطرات_چین
@chinimini
✅ امروز داشتم بر میگشتم خوابگاه
که دیدم چند تا 👮 پلیس
کنار خیابون وایسادن ❗️
و موتور میگیرن😂
✅ کلا هر که دو ترکه بود
میگرفتنش و جریمه اش میکردن
بین ۳۰ تا ۶۰ یوان
🤔 برام جالب بود ک چینم موتور گیری داره
😂 یه چهار پنج تا پیر زن هم
جلوتر وایساده بودن
به موتوری ها میگفتن
برگرررررد
موتورگیریه😂
#خاطرات_چین
@chinimini
یادش بخیر
نه از چین چیزی میدونستم❗️
نه از فرهنگ چینی❗️
نه حتی میدونستم چطور باید رفت چین⁉️
شاید مثل خیلی از شماها‼️
و نه حتی میدونستم که چین
بورسیه میده😳
اونم بورسیه های خوب‼️
تا اینکه خدا خواست و به طرز باور نکردنی از یکی از دوستان دورم
شنیدم ک بورسیه میده چین و....
سرنخ رو گرفتم
رفتم تهران❗️
پیش موسسات زیادی رفتم
اما چیزی دستگیرم نشد😐
همه تقاضای پول زیاد میکردند و تازه قول هم نمیدادن که بورسیه جور بشه😐❗️
از رفقایی هم که قبلاً رفته بودن چین سوال کردم
زیاد راهنماییم نکردند❗️
اومدم سراغ مدیر زبان چینیِ مجموعه آموزشی خودمون😊
آدم خوبی ب نظر میرسید
خیلی دلسوزانه هم کار میکرد
اما
وقتی بهش گفتم کمکم کن میخوام بورسیه بشم برم چین‼️
نه گذاشت نه برداشت
گفت چرا بدون هماهنگی من اقدام کردی😡
گفتم اقدامی نکردم
اومدم مشورت کنم
باز نه گذاشت نه برداشت
گفت
من نه تنها راهنماییت نمیکنم بلکه نمیذارمم بری😳‼️
اصلاً مونده بودم
تصور من از اون فرد چی بود❗️
پاسخ اون چی بود‼️
ای خدا❗️
یعنی چه این جمله‼️
بعد اون قضیه هم
چند بار بهش پیام دادم
فلانی از شما توقع نداشتم😐
شما ک دلسوز بودید و...
اما
پاسخ اون جز خنده چیزی نبود
من مونده بودم و عدم کمک ❗️
این به کنار ‼️ مانع تراشی برا کمک نکردن دیگران به من هم روش❗️
دیگه واقعاً کسی جز خدا برام نمونده بود😢
چون تو دنیای کوچک اون موقع من
جز خدا ، کسی دیگه حریف اون بنده خدا نمیشد
رو کردم ب خدا
گفتم خدایا
من فقط یه بار برم چین و برگردم😭
هیچی نمیخوام❗️
تا اینکه از طریقی بورسیه م جور شد
و....
رفتم چین‼️
👇ادامه ماجرا پست بعد👇
#خاطرات_چین
@chinimini
چینی مینی
یادش بخیر نه از چین چیزی میدونستم❗️ نه از فرهنگ چینی❗️ نه حتی میدونستم چطور باید رفت چین⁉️ شاید مث
وقتی بورسیه ام جور شد
اومدم برای مشورت پیش رفقایی که چین بودن
اما چیزی به اندوخته ام اضافه نکردن و یه سری اطلاعات نادرست هم بهم تحویل دادن
و بهم گفتن ک
غیر از پکن هیچ جا بدرد نمیخوره و چین غیر مناطق اصلی پکن یه جا مخروبه هست مثل عراق 😳‼️
منم هی غم و غصه ام بیشتر میشد😐
نکنه اشتباه کردم
تو شهری غیر از پکن میخوام برم❗️
نکنه راست میگن و...
تو نت گشتم دنبال چینی ها ‼️
یه دانشجوی چینی رو تو نت پیدا کردم
ازش پرسیدم راسته که تو خوابگاه هاتون موش دارید اونم موش های بزرگ ⁉️راسته ک چین جز مناطق اصلیش یه جای مخروبه هست⁉️
اون دانشجوی چینی هم میزد زیر خنده😂
میگفت
آره نیا
موش داره ب اندازه گربه😂
آدم هم میخورن😂
اون از روی شوخی میگفت و من بیشتر میترسیدم و تو ذهنم بیشتر شک میکردم
نکنه اون ها راست میگن
نرم چین پشیمون بشم❗️
نرم اونجا گیر کنم و هزار تا دلشوره‼️
تو دنیای کوچک خودمم
هیچکسی رو نمیشناختم که ازش کمک بگیرم❗️😢
تنها خدا بود و بس‼️
خلاصه دل زدم ب دریا و رفتم چین❗️با هزاران دلشوره و راز و نیاز‼️
به خدا گفتم
خدایا جز تو کسی رو ندارم
خودت کمک کن😢
👇ادامه ماجرا پست بعد 👇
#خاطرات_چین
@chinimini
چینی مینی
وقتی بورسیه ام جور شد اومدم برای مشورت پیش رفقایی که چین بودن اما چیزی به اندوخته ام اضافه نکردن و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌نمایی بسیار زیبا از بیرون خوابگاهم!
جالبه بدونید
از وسط دانشگاه و خوابگاه های ما رودخونه ها رد میشد 😊
و بعضی از این رودخونه ها کشتی باربری رد میشد ‼️
همه دعا میکردن الهی خونت رو به دریا باشه😉
دعاشون تقریبا مستجاب شد😂
#خاطرات_چین
@chinimini
چینی مینی
👌نمایی بسیار زیبا از بیرون خوابگاهم! جالبه بدونید از وسط دانشگاه و خوابگاه های ما رودخونه ها رد می
روز های اول ک رفتم
هوا بارانی و بس ناجوانمردانه سرد بود ❗️
دانشگاه هم یه خوابگاه قدیمی و شاید تنها خوابگاه قدیمی رو به طور موقت در اختیار دانشجوها قرار داده بود‼️
خوابگاهی ک چفت و بند درست و حسابی هم نداشت
هوا از لای پنجره ها ، درب ها و... به راحتی عبور میکرد
هنوز اینترنت و سیم کارت نداشتم
نه میدونستم کجا برم غذا بخورم و نه کجا اب بخرم❗️
«چون شنیده بودم آب آنجا رو نمیشه خورد»
و نه راهنمایی داشتم
من رو موقتا فرستادن تو همین خوابگاه ک قدیمی ترین خوابگاه موجود در دانشگاه بود
نیمی از اتاق ها خالی بود چون هنوز دانشجوها نیومده بودن
اولین بار بود
با چالشی روبرو شده بودم
از یه طرف سرد بود
از طرف دیگه وسایل گرمایشی نبود
و از طرف دیگه نه پتو داشتم و نه غیره
و نه میدونستم چطور باید تهیه کرد😅
اینها همه دست ب دست هم میداد ک غربت رو بیش از پیش احساس کنم
بالاخره فردای روز اول
با یه نفر رفتم سیم کارت خریدم
با خانواده و دوستان تماس گرفتم
کمی دلم آروم گرفت
اما کمی بعد ‼️ غربت دو چندان برگشت
همینطور ک تو راهرو قدم میزدم
با یه پسر افغانی سادیسم دار مواجه شدم
اون اول باهام گرم گرفت
خیلی خوشحال بودم
بعد گفت یه ایرانی هم اینجاست
میتونی بری پیشش
من اشک شوق تو چشمام جمع شده بود
بدو بدو رفتم دم در خوابگاهش
با خوشحالی صدا زدم
اومد دم در
گفتم شما ایرانیی
با سردی برخورد کرد و گفت No
انگار تمام دنیا رو سرم خراب شده بود
گفتم
آخه این پسره افغانیه گفته
به فارسی با لهجه اصفهانی گفت
گفتم ک نه😳‼️
عه، تو ایرانیی😍
وای خدا ممنونم
اما طرف فقط با سردی برخورد میکرد و در پایان گفت مزاحم نشو😐
سرما خییییییلی بیشتر احساس شد
به خودم میپیچیدم❗️
با خودم میگفتم چرا⁉️
چرا یه هموطن اینطور برخورد کرد⁉️
بعد دوباره برگشتم پیش افغانیه
جریان رو گفتم براش
افغانیه گفت بذار من برم پیشش
«و تو دلش داشت منو مسخره میکرد‼️»
ببینم ب من محل میذاره
«در حالی ک با هم رفیق بودن و من خبر نداشتم»
رفت دیدم اوه چه تحویلشم میگیره ایرانیه‼️
افغانیه برگشت و یه پوزخندی ب من زد
گفت نمیدونم چرا⁉️
«البته من حدسم اینه ک قصد حذف من از دانشگاه رو داشتن ، چون تنها ایرانی موجود در دانشگاه در اون زمان بودم»
باز غربت و سرما بیشتر احساس میشد
طوری ک داشتم دیوانه میشدم❗️
آب هم برا خوردن نداشتم
و مجبور بودم از آب شهری بخورم❗️
بیخیال مسمومیت یا هر چیز دیگه‼️
دوباره رفتم در اتاق ایرانیه
گفتم مزاحم نمیشم فقط یه درخواست ب عنوان یه آدم 😢
نه یه هموطن !
گفت ب من چ
گفتم بهم بگو چطور اب تهیه کنم میرم
یا آب بهم قرض بده
بهت پس میدم😐
گفت من ندارم
خدافظ❗️
در رو هم محکم بست و رفت
نمیدونم میتونید حال منو حس کنید یا نه‼️
دنیا رو سرم خراب شده بود
اولین باری بود تو عمرم ک با این مدل ایرانی برخورد کرده بودم
فردای اون روز
دانشگاه یکی از دانشجوهای چینی رو فرستاد خوابگاهم
تا منو بیاره به ساختمان اداری برا تکمیل امور اداری
بهش گفتم
راستش من نه آب دارم
و نه وسیله پخت و پز و نه هیچی
کمکم میکنی بخرم
از کجا باید بخرم؟
منو برد فروشگاه
هر چی میخواستم خریدم و برگشتم
شاید چهار پنج ساعت با من چرخید
و کلی وسایل منم ب دوش کشید
و کمکم کرد آوردم خوابگاه 😍
#خاطرات_چین
@chinimini
چینی مینی
روز های اول ک رفتم هوا بارانی و بس ناجوانمردانه سرد بود ❗️ دانشگاه هم یه خوابگاه قدیمی و شاید تنها خ
بعدها فهمیدم خیلی از افغانی های مقیم چین هم ازش بیزارن‼️
کلا کارش بهم زدن بین افراد بود ❗️
واقعاً چه ذوقی کرده بودم از پیدا کردنش😢
بعد این قضایا بود ک فهمیدم
از سر تنهایی به هر کس و ناکسی نباید پناه برد‼️😉
شما سعی کنید
تجربه منو کسب نکنید
تا وقتی خوب طرفت نشناختی
بهش زیادی نزدیک نشو🌹
و اجازه نده بهت نزدیک بشه !
#خاطرات_چین
@chinimini
دعوت شدم تو جلسه بزرگی در چین به زبان چینی با موضوع
چگونه خوشبخت بشیم ⁉️
همه حضوری بودن یه سری ها هم مثل من مجازی ❗️
یه دفعه دیدم سخنران جلسه
از قرآن میگه ❗️
میگه خداوند در قرآن میفرماید:
بعد در مورد پدر و مادر و قناعت و... صحبت کرد❗️
بعد دیدم افراد زیادی توی کامنت ها گفتن :
دین به آدم آرامش میده !
دین راه خوشبختی رو به انسان یاد میده !
دین امنیت زندگی رو تضمین میکنه و...❗️
#خاطرات_چین
@chinimini
یکی از دوستان چینی من ❗️
که خیلی راحت میگفت به هیچ چیزی ، اعتقاد نداره 😉
یه روز ، وقتی داشت یه صحنه ناگواری میدید
یهو بی اختیار گفت
我的天啊!😁
خدای من !
گذاشتم کمی ک آروم شد
بهش گفتم
تو ک اعتقادی نداشتی ❗️
چطور یهو خدا رو صدا زدی 😁
که یهو بغض کرد و سفره دلش رو برام باز کرد 😉
گفت من کوچک که بودم
تقریباً مرده بودم !
پدر و مادرم مستأصل
مونده بودن چکار کنن 😢
تا اینکه یکی بهشون گفت برید معبد بودا
اونجا بخواید تا فرزندتون بهتون برگرده ❗️
پدر و مادرم هم منو با ناامیدی و اشک و ناله
میبرن تو معبد
که میبینن من زنده م و نفس میکشم ❗️
میگفت من زنده شده بودا هستم ‼️
گفتم خب پس قبول داری ، پشت پرده این دنیا
یه قواعد و قوانینی هست ❗️
گفت : آره ، اما نمیخوام برم تحت عنوان هیچ دینی ❗️
وگرنه هم من ، هم خیلی از مردم
به این چیزها معتقدیم ... ❗️
😉کم کم از من و اعتقاداتم پرسید
و چند ماهی از تفکرات هم استفاده میکردیم 😅
روزهای آخر که میومدم ایران ❗️
ب استخاره هم اعتقاد پیدا کرده بود 😅
گه گاهی بهم میگفت برام استخاره کن ...😅
و از خدا حاجت میخواست و مدد میگرفت و ... ❗️
ضمیر ناخودآگاه هر انسانی
به سمت خداست ...
اما خب خدای حقیقی رو هنوز نیافتند !
برای همین منکر اصل وجود خدا میشن ‼️
#خاطرات_چین
#فرهنگ_چین
@chinimini