Motivation🇵🇸
از محبتاشم اینو بگم که جمعه ها بعد از ناهار دوتا دوتا ما نوه هارو برمیداشت مینداخت ترک موتورش و به ن
اینم اضافه کنم که همیشه بازیای خوبی تو کامپیوترش داشت، یه حلزون بازی فضایی بود که من التماس میکردم بذاره منم بازی کنم که خب یا رک و مستقیم میگفت نه یا وقتی مامانم بود میگفت خب یه دور تو ده دور من🗿💔
و از اونجایی که خودش حرفه ای بود هر یه دورش یه قرن طول میکشید و اونوقت تا نوبت من میشد شروع نکرده زارتی میباختم🗿💔
یه بارم یادمه بچه بودم گفت اگه فلان کارو نکنی میذارم کارتون ببینی تو کامپیوترم، منم فلان کارو نکردم و برام هرکول گذاشت، ولی از اونجایی که کلاس زبان میرفت هرکوله زبان اصلی بود🗿💔اون موقعم تنها چیزی که از انگلیسی بلد بودم کلمه فیش بود به معنی ماهی🗿
خلاصه که خاطرات جالبی دارم از داییم، خیلی دیکتاتور بود ولی خوش میگذشت:)
#Fun
#DearDiary
Motivation🇵🇸
اینم اضافه کنم که همیشه بازیای خوبی تو کامپیوترش داشت، یه حلزون بازی فضایی بود که من التماس میکردم ب
هشتگ جدید افزودم به کانال🗿:
#DearDiary
هر پستی که دررابطه با خاطرات یا بچگیم باشه با این هشتگ قرار میگیره:)
Motivation🇵🇸
دیگه تقریبا دوسال از فوت مامانبزرگم میگذره ولی هنوز وقتی میرم سر خاکش، هرچقدرم که حالم اوکی باشه اشک
دلم میخواد سوار اتوبوس شم برم خونه بابابزرگم و با مامانبزرگم شطرنج و منچ بازی کنم و خاطرات قشنگشو بشنوم، ولی خب از مامانبزرگم فقط یه سنگ مزار مونده و خاطراتش و دلتنگی.
#DearDiary
Motivation🇵🇸
بیشترش کتاب بود برای آبجیم سه تا کتاب گرفتم از پیشنهاد شگفت انگیز نمایشگاه، از این رمان نوجوونا یکی
کتاب زمان اشتباه مکان اشتباهو زمان نمایشگاه کتاب برای خواهرم خریده بودم، ولی از اونجایی که گویا ژانرش جنایی بود دلم میخواست خودمم بخونمش:)
الان شروعش کردم، مدت خیلی زیادی بود که کتاب رمان اینطوری نخونده بودم، همش یا رمانای سنگین روسی و بیوگرافی اینا بودن یا کلا رمان نبودن:/و دارم لذت میبرم از خوندنش، مثل دوران نوجوونی وقتی که هنوز گوشی نداشتم و همش سرم تو کتاب بود:)
#book
#DearDiary
مامانم میگه بچه بودی جن بودی
چرا؟ چون از ده ماهگی کامل حرف میزدم، منظورم از کامل حرف زدن اینه که تلفن جواب میدادم، احساسات و حالاتمو به طور کامل بیان میکردم و سوال میپرسیدم🗿
و واقعا وقتی تصور میکنم بچه های یکی دوساله دور و برم کامل حرف بزنن وحشت زده میشم، خیلی ترسناکه نمیدونم چرا والدینم نمیترسیدن🗿
گویا از همون موقع زبانم خوب بوده🗿
#DearDiary
Motivation🇵🇸
بچه بودم مامانم برام کتاب میخوند، یکی از سرگرمیای محبوبم بود وقتی ی کم بزرگتر شدم خودم ی عالمه مجله
ترم دوی دوازدهم بود اگه اشتباه نکنم، مدرسه نمیرفتم درست حسابی چون معمولا دوازدهم تق و لقه ترم دوش چون بچه ها دارن واسه کنکور میخونن، صبحای سرد زمستونی از خواب بیدار میشدم با نور دل انگیز آفتاب که نه زیاد و سوزان بود نه کم و دلگیر، هوا تمیز بود و خونه خالی؛ چون والدینم سرکار بودن و خواهربرادرم مدرسه. آهنگ all too well 10 minutes تیلور که همشو حفظ بودمو پخش میکردم و برای خودم لقمه نون پنیر درست میکردم با چایی شیرین، و مینشستم روی مبل محبوبم جلوی تلوزیون و تا پایان صبحونم یا یه قسمت سیتکام(اون موقع آشنایی با مادر میدیدم اگه اشتباه نکنم) میدیدم یا تو گوشی میچرخیدم، و بعد از اتمام صبحانه هم مینشستم پای زبان. روزای خیلی خوبی بود، کانالمم تازه اولاش بود:)
#DearDiary
Motivation🇵🇸
ولی ی بار ک با اتوبوس رفتید بیرون برید جلوی در وایسید، خیلی لذت بخشه انگار سوار ی اسانسور شیشه ای عر
ترم یک دوازدهمم که باز فوق العاده بود با وجود خستگیای درسی، ولی با دوستام تو روزای پاییزی و خنک با اتوبوس برمیگشتیم خونه، زنبیلو متر میکردیم یا اینور اونور میرفتیم و بعد که میرسیدم خونه معمولا داداشم خونه بود فقط که اونم سرش گرم تلوزیون بود، و من با آهنگ wake me up before you go go و last christmas(چون نزدیک کریسمس بود) جورج مایکل لباسامو عوض میکردم، ناهارمو میریختم تو بشقاب و باز با یه قسمت سریال ناهارمو میخوردم:)
بعدشم معمولا زبان یا درس میخوندم:)
دورانی بود واقعا
#DearDiary
Motivation🇵🇸
وقتی میگم شب امتحانی ام ینی چی:) #aesthetic
امتحانای ترم یک دوازدهمم دوران خوشی بود خصوصا که جزو معدل برتراهم شدم آخرش و اسمم رفت رو بُرد، داداشم یه لامپ مطالعه خریده بود که وصل میشد به اینور اونور، من وصلش کرده بودم بالای کمد و رو صندلی مینشستم با نورش هم درس میخوندم هم غرور و تعصب، و آهنگ city of stars ورژن لی دونگ ووکشو گوش میدادم که خب اونم گذاشته بودم کانال و ایتا فیلتر کرده:/بعد از برگشت از کلاس زبانم یه مغازه ای بود ازش پفک هندی میگرفتم تا نصفه شب با درس و کتاب و اینا یه خوردنی باشه و خلاصه که واقعا شبای قشنگی بود، چه خاطره سازیایی کردم برا خودم:)
#DearDiary
Motivation🇵🇸
- حالِ خوب:)
انیمیشن میکی یک بار دیگر در کریسمس(micky twice upon a christmas) انیمیشن محبوب بچگیم بود جوری که یه روز نمیدیدمش روزم شب نمیشد، و از همون بچگی عاشق کریسمس بودم به خاطر این انیمیشنا و فیلما:)
طوری این انیمیشن خاطره انگیزه برام که حتی بابام دیشب میگفت خیلی وقته انیمیشن میکی موس و کریسمسو ندیدیم، کریسمس نزدیکه شبش بشینیم ببینیمش:))
#DearDiary