•
.
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم ؟
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم
#نوشدارو
[☁️]
خیرالنساء" که یک زن روستایی است
در روزی که بر اساس سنت دیرینه ی
مردم طبرستان روز مارمه نام دارد در
حالتی که میان خواب و رویا است ؛
پسرکی سپید پوش را می بیند !
.
پسرک در این احوال وهم آلود به او کتابی می دهد
و بعد از این دردی در گیجگاه "خیرالنساء " جا می گیرد .
این درد در سر به دستان او خاصیت شفابخشی میدهد
و از آن به بعد "خیرالنساء " با ترکیبی از علم غیب و طب
سنتی ، بیماران مختلفی را مداوا می کند🩹💕(:
.
...
اما عمر طولانی"خیرالنساء" او را به روزهایی
می رساند که نوگرایی و منسوخ شدن آداب
سنتی سبب میشود تا خیرالنساء از طبابت
منع شود !
.
پسرکی که یک روز جلد تیماج به دست
آمده بود ، باز بر می گردد و این بار آن
را با خود می برد . بردن همانا و پریدن
درد از سر خیرالنساء همانا درد اما درد
دانش و درد زندگی بود ... و این چنین
قصه ی خیرالنساء به سر آمد .
.