@nargesyare:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_شانزدهم
💠 در فضای تاریک و خاکی اتاق و با نور اندک موبایل، بلاخره حلیه را دیدم که با صورت روی زمین افتاده و یوسف زیر بدنش مانده بود.
دیگر گریههای یوسف هم بیرمق شده و بهنظرم نفسش بند آمده بود که موبایل از دستم افتاد و وحشتزده به سمتشان دویدم.
💠 زنعمو توان نداشت از جا بلند شود و چهار دست و پا به سمت حلیه میرفت. من زودتر رسیدم و همین که سر و شانه حلیه را از زمین بلند کردم زنعمو یوسف را از زیر بدنش بیرون کشید.
چشمان حلیه بسته و نفسهای یوسف به شماره افتاده بود و من نمیدانستم چه کنم. زنعمو میان گریه #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را صدا میزد و با بیقراری یوسف را تکان میداد تا بلاخره نفسش برگشت، اما حلیه همچنان بیهوش بود که نفس من برنمیگشت.
💠 زهرا نور گوشی را رو به حلیه نگه داشته بود و زینب میترسید جلو بیاید. با هر دو دست شانههای حلیه را گرفته بودم و با گریه التماسش میکردم تا چشمانش را باز کند.
صدای عمو میلرزید و با همان لحن لرزانش به من دلداری میداد :«نترس! یه مشت #آب بزن به صورتش به حال میاد.» ولی آبی در خانه نبود که همین حرف عمو #روضه شد و ناله زنعمو را به #یاحسین بلند کرد.
💠 در میان سرسام مسلسلها و طوفان توپخانهای که بیامان شهر را میکوبید، آوای #اذان مغرب در آسمان پیچید و اولین روزهمان را با خاک و خمپاره افطار کردیم.
نمیدانم چقدر طول کشید و ما چقدر بال بال زدیم تا بلاخره حلیه به حال آمد و پیش از هر حرفی سراغ یوسف را گرفت.
💠 هنوز نفسش به درستی بالا نیامده، دلش بیتاب طفلش بود و همین که یوسف را در آغوش کشید، دیدم از گوشه چشمانش باران میبارد و زیر لب به فدای یوسف میرود.
عمو همه را گوشه آشپزخانه جمع کرد تا از شیشه و پنجره و موج #انفجار دور باشیم، اما آتشبازی تازه شروع شده بود که رگبار گلوله هم به صدای خمپارهها اضافه شد و تنمان را بیشتر میلرزاند.
💠 در این دو هفته #محاصره هرازگاهی صدای انفجاری را میشنیدیم، اما امشب قیامت شده بود که بیوقفه تمام شهر را میکوبیدند.
بعد از یک روز #روزهداری آنهم با سحری مختصری که حلیه خورده بود، شیرش خشک شده و با همان اندک آبی که مانده بود برای یوسف شیرخشک درست کردم.
💠 همین امروز زنعمو با آخرین ذخیرههای آرد، نان پخته و افطار و سحریمان نان و شیره توت بود که عمو مدام با یک لقمه نان بازی میکرد تا سهم ما دخترها بیشتر شود.
زنعمو هم ناخوشی ناشی از وحشت را بهانه کرد تا چیزی نخورَد و سهم نانش را برای حلیه گذاشت. اما گلوی من پیش عباس بود که نمیدانستم آبی برای #افطار دارد یا امشب هم با لب خشک سپری میکند.
💠 اصلاً با این باران آتشی که از سمت #داعشیها بر سر شهر میپاشید، در خاکریزها چهخبر بود و میترسیدم امشب با #خون گلویش روزه را افطار کند!
از شارژ موبایلم چیزی نمانده و به خدا التماس میکردم تا خاموش نشده حیدر تماس بگیرد تا اینهمه وحشت را با #عشقم قسمت کنم و قسمت نبود که پس از چند لحظه گوشی خاموش شد.
💠 آخرین گوشی خانه، گوشی من بود که این چند روز در مصرف باتری قناعت کرده بودم بلکه فرصت همصحبتیام با حیدر بیشتر شود که آن هم تمام شد و خانه در تاریکی محض فرو رفت.
حالا دیگر نه از عباس خبری داشتیم و نه از حیدر که ما زنها هر یک گوشهای کِز کرده و بیصدا گریه میکردیم.
💠 در تاریکی خانهای که از خاک پر شده بود، تعداد راکتها و خمپارههایی که شهر را میلرزاند از دستمان رفته و نمیدانستیم #انفجار بعدی در کوچه است یا روی سر ما!
عمو با صدای بلند سورههای کوتاه #قرآن را میخواند، زنعمو با هر انفجار #صاحبالزمان (روحیفداه) را صدا میزد و بهجای نغمه مناجات #سحر، با همین موج انفجار و کولاک گلوله نیت روزه ماه مبارک #رمضان کردیم.
💠 آفتاب که بالا آمد تازه دیدیم خانه و حیاط زیر و رو شده است؛ پردههای زیبای خانه پاره شده و همه فرش از خردههای شیشه پوشیده شده بود.
چند شاخه از درختان توت شکسته، کف حیاط از تکه های آجر و شیشه و شاخه پُر شده و همچنان ستونهای دود از شهر بالا میرفت.
💠 تا ظهر هر لحظه هوا گرمتر میشد و تنور #جنگ داغتر و ما نه وسیلهای برای خنک کردن داشتیم و نه پناهی از حملات داعش.
آتش داعشیها طوری روی شهر بود که حلیه از دیدار عباس ناامید شد و من از وصال حیدر! میدانستم سدّ #مدافعان شکسته و داعش به شهر هجوم آورده است، اما نمیدانستم داغ #شهادت عباس و ندیدن حیدر سختتر است یا مصیبت #اسارت...
#ادامه_دارد
@nargesyare:
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_و_دوم
💠 چشمانم را بستم و با همین چشم بسته، #سر بریده حیدر را میدیدم که دستم روی ضامن لرزید و فریاد عدنان پلکم را پاره کرد. خودش را روی زمین میکشید و با چشمانی که از عصبانیت آتش گرفته بود، داد و بیداد میکرد :«برو اون پشت! زود باش!»
دوباره اسلحه را به سمتم گرفته بود، فرصت انفجار #نارنجک از دستم رفته و نمیفهمیدم چه شده که اینهمه وحشت کرده است. از شدت خونریزی جانش تمام شده و حتی نمیتوانست چند قدم مانده خودش را به سمتم بکشد که با تهدیدِ اسلحه سرم فریاد زد :«برو پشت اون بشکهها! نمیخوام تو رو با این بیپدرها تقسیم کنم!»
💠 قدمهایم قوت نداشت، دیوارهای سیمانی خانه هر لحظه از موج انفجار میلرزید، همهمهای را از بیرون خانه میشنیدم و از حرف تقسیم غنائم میفهمیدم #داعشیها به خانه نزدیک میشوند و عدنان این دختر زیبای #شیعه را تنها برای خود میخواهد.
نارنجک را با هر دو دستم پنهان کرده بودم و عدنان امانم نمیداد که گلنگدن را کشید و نعره زد :«میری یا بزنم؟» و دیوار کنار سرم را با گلولهای کوبید که از ترس خودم را روی زمین انداختم و او همچنان وحشیانه #تهدیدم میکرد تا پنهان شوم.
💠 کنج اتاق چند بشکه خالی آب بود و باید فرار میکردم که بدن لرزانم را روی زمین میکشیدم تا پشت بشکهها رسیدم و هنوز کامل مخفی نشده، صدای باز شدن در را شنیدم.
ساکم هنوز کنار دیوار مانده و میترسیدم از همان ساک به حضورم پی ببرند و اگر چنین میشد، فقط این نارنجک میتوانست نجاتم دهد.
💠 با یک دست نارنجک و با دست دیگر دهانم را محکم گرفته بودم تا صدای نفسهای #وحشتزدهام را نشنوند و شنیدم عدنان ناله زد :«از دیشب که زخمی شدم خودم رو کشوندم اینجا تا شماها بیاید کمکم!» و صدایی غریبه میآمد که با زبانی مضطرب خبر داد :«دارن میرسن، باید عقب بکشیم!»
انگار از حمله نیروهای مردمی وحشت کرده بودند که از میان بشکهها نگاه کردم و دیدم دو نفر بالای سر عدنان ایستاده و یکی #خنجری دستش بود. عدنان اسلحهاش را زمین گذاشته، به شلوار رفیقش چنگ انداخته و التماسش میکرد تا او را هم با خود ببرند.
💠 یعنی ارتش و نیروهای مردمی بهقدری نزدیک بودند که دیگر عدنان از خیال من گذشته و فقط میخواست جان #جهنمیاش را نجات دهد؟ هنوز هول بریدن سر حیدر به حنجرم مانده و دیگر از این زندگی بریده بودم که تنها به بهای #نجابتم از خدا میخواستم نجاتم دهد.
در دلم دامن #حضرت_زهرا (سلاماللهعلیها) را گرفته و با رؤیای رسیدن نیروهای مردمی همچنان از ترس میلرزیدم که دیدم یکی عدنان را با صورت به زمین کوبید و دیگری روی کمرش چمباته زد.
💠 عدنان مثل حیوانی زوزه میکشید، #ذلیلانه دست و پا میزد و من از ترس در حال جان کندن بودم که دیدم در یک لحظه سر عدنان را با خنجرش برید و از حجم خونی که پاشید، حالم زیر و رو شد. تمام تنم از ترس میتپید و بدنم طوری یخ کرده بود که انگار دیگر خونی در رگهایم نبود.
موی عدنان در چنگ همپیالهاش مانده و نعش نحسش نقش زمین بود و #داعشیها دیگر کاری در این خانه نداشتند که رفتند و سر عدنان را هم با خودشان بردند.
💠 حالا در این اتاق سیمانی من با جنازه بیسر عدنان تنها بودم که چشمانم از وحشت خشکشان زده و حس میکردم بشکهها از تکانهای بدنم به لرزه افتادهاند.
رگبار گلوله همچنان در گوشم بود و چشمم به عدنانی که دیگر به #دوزخ رفته و هنوز بوی تعفنش مشامم را میزد. جرأت نمیکردم از پشت این بشکهها بیرون بیایم و دیگر وحشت عدنان به دلم نبود که از تصور بریدن سر حیدرم آتش گرفتم و ضجهام سقف این سیاهچال را شکافت.
💠 دلم در آتش دلتنگی حیدر پَرپَر میزد و پس از هشتاد روز #فراق دیگر از چشمانم به جای اشک، خون میبارید. میدانستم این آتشِ نیروهای خودی بر سنگرهای داعش است و نمیترسیدم این خانه را هم به نام داعش بکوبند و جانم را بگیرند که با داغ اینهمه عزیز دیگر #زندگی برایم ارزش نداشت.
موبایل خاموش شده، حساب ساعت و زمان از دستم رفته و تنها از گرمای هوا میفهمیدم نزدیک ظهر شده و میترسیدم از جایم تکان بخورم مبادا دوباره اسیر #شیطانی داعشی شوم.
💠 پشت بشکهها سرم را روی زانو گذاشته، خاطرات حیدر از خیالم رد میشد و عطش #عشقش با اشکم فروکش نمیکرد که هر لحظه تشنهتر میشدم.
شیشه آب و نان خشک در ساکم بود و اینها باید قسمت حیدرم میشد که در این تنگنای تشنگی و گرسنگی چیزی از گلویم پایین نمیرفت
علّامه مصباح یزدی: هرکسی که لیاقت محبت #حضرت_زهرا (س) را داشته باشد،آن حضرت روزی به فریادش خواهید رسید..
عاقبت به خیری یعنی : همزمان با ایّام فاطمیه در حالی که سالروز شهادت سردار_دلها است عروج کنی و تنها شخصیتی باشی که امام خامنه ای عقبه تئوریک نظام و پرکننده خلا علامه طباطبایی و شهیدمطهری خواندند.
دلم از روضه های فاطمیه
گرفته در هوای فاطمیه
بیا ای التیام روی نیلی
بیا صاحب عزای فاطمیه
بیا از جاده های بی نشانی
بیا ای آفتاب آسمانی
بیا شب های دلگیری ست آقا
بیا که روضۀ مادر بخوانی
نگاهی شعله ور، ای وای مادر
هجومی بی خبر، ای وای مادر
مغیره ... بی هوا ... ای وای بابا
تو و دیوار و در، ای وای مادر
ایام #فاطمیه شهادت #حضرت_زهرا و #سردار_دلها تسلیت
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ارزش خانه داری
💚 بانوی تراز اول اسلام خانه دار بود
🎤 مقام معظم رهبری
#حضرت_زهرا س
#خانه_داری
#لبیک_یا_خامنه_ای
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبتی کسی که حتی شاهد وصیت و دفن #حضرت_زهرا سلامالله علیها بود
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت سالروز جنگ جمل
💠
💠حضرت زهرا(سلام الله علیها) احیاگر ولایت
🔰حضرت علامه مصباح یزدی«رحمه الله علیه»:
🔸از ويژگي هاي شخصيتي حضرت زهرا (سلام الله عليها) آن چه بيشتر در جامعه ما مطرح هست، حمايت ايشان از ولايت بود که در واقع جانشان را هم در همين راه تقديم کردند. اگر نبود اين فداکاري حضرت زهرا(سلام الله عليها) و آن تدبير بسيار حکيمانه اي که در برخورد با اوضاع و احوال آن روز انجام دادند، معلوم نبود که در عالم، شناختي نسبت به ولايت باقي بماند.
🔸اگر کسي بدبينانه تر نگاه کند، معلوم نبود ديگر حقيقتي از اسلام باقي بماند. اگر آن شرايط آن طوري پيش مي رفت و در مقابلش واکنشي از حضرت زهرا (سلام الله علیها) نبود، اين احتمال خيلي احتمال قوي اي بود که اسلام تدريجا سير نزولي اش را طي کند و به صفر برسد.
🔸پس اگر ما حضرت زهرا (سلام الله علیها) را به اين عنوان تصور بکنيم [که ایشان] کسي [است] که مسأله ولايت يعني روح اسلام را به خصوص بُعد اجتماعي اسلامي را احيا کردند، شبيه ايشان در تاريخ [کسی را] شبيه تر از امام (قدس سره) پيدا نمي کنيم.
۱۳۸۹/۰۵/۲۲
#حضرت_زهرا
┈••••✾•🖤🖤🖤•✾•••┈┈•
#علامه_مصباح_یزدی
آیت الله مصباح یزدیزیبایی های خطبه فدکیه.mp3
زمان:
حجم:
2.78M
❇️زیبایی های خطبه فدکیه
#فاطمه_سخن_میگوید
#فاطمیه #حضرت_زهرا
برگرفته از سلسله جلسات شرح خطبه فدکیه، ۱۳۹۸/۱۰/۰۱
┈••••✾•🖤🖤🖤•✾•••┈┈•
#علامه_مصباح_یزدی
🌷🍃🌷
رفیقش میگفت
یه شب تو خواب دیدمش بهش گفتم محمدرضا اینقدر از#حضرت_زهرا(س) خوندی چیشد اخرش؟ گفت همینکه تو بغل پسرش #امام_زمان(عج)جان دادم برایم کافیست
#شهیدمحمدرضاتورجےزاده
🌸 عاقبت تون شهدایی
بحمدالله
خدمت یکی از اولیاءالله رسیدیم فرمودند اوضاع جهان اصلاً جالب نیست شیاطین به شدت در حال تلاش برای ورود به زندگی مردم هستند.
هجمه شیاطین بیش از اندازه و خیلی بیشتر از قبل شده آثار گناه بر زندگی مردم خیلی بیش از قبل نمود پیدا کرده است و اگر دست حمایتی ائمه و شهدا از سر مردم دنیا برداشته شود اتفاقات خطرناکی در زندگی مردم رخ خواهد داد که دیگر قابل بازگشت نخواهد بود.
تا جایی که دیگر توسل به اهل بیت هم اثرگذار نخواهد بود. عصبانیت اهل بیت از بی فکری و بیمبالاتی مردم به شدت مشهود بود.
با تضرع و خواهش از محضر خانم #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) دستوری جهت دفع شر شیاطین و #اجنه اخذ شد.
♨️ حضرت تأکید موکد بر خواندن روزانه دعای #یستشیر مثل نماز واجب فرمودند و دستور ذکر روزانه ۷۰ مرتبه ترجیحا #نوشته شود و اگر امکانش نبود حتما خوانده شود👇
✍ یا محمدُ و یا علیُ و یا فاطمه
اَغیثینی یا صاحب الزمان ادرکنی
فرمودند تا جایی که میتوانید برای دفع شر اجنه این اذکار نشر پیدا کند
چون ظهور خیلی نزدیک است و نباید اجازه دهیم شیاطین کار ظهور را مختل کنند.
♨️♨️♨️♨️♨️♨️
دوستان گرامی لطفا این پیام را جدی بگیرید تا حداقل خانواده خود و عزیزانمان در امان باشند.
از ادمین های کانال های مختلف ایتا خواهش کنید این پیام را نشر دهند.
عزیزانی که میگفتند برای امام زمان عج چه کاری انجام دهیم
بسم الله 👌👆
با قدرت نشر بدید و برای حضرت تبلیغ کنید 👏👌