eitaa logo
چغک
225 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
3.7هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه‌های پشت خط به عنوان یک سرباز معمولی کار می‌کرد. او همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بوده و همواره بوی بدی بدن او را فرا می‌گرفت. تا اینکه در یک حمله هوايى هنگامیکه او در حال نظافت بوده، موشکی به آنجا برخورد می‌کند و او شهید و در زیر آوار مدفون می‌شود. 💠هنگاميکه امدادگران در حال جمع آوری زخمی‌ها و شهیدان بودند، با تعجب متوجه می‌شوند که بوی گلاب از زیر آوار می‌آید. وقتی آوار را کنار مى زنند با پیکر پاک این شهید روبرو مى شوند که غرق در بوی گلاب بود. 💠هنگامی‌که پیکر آن شهید را در بهشت زهرای تهران، در قطعه ۲۶ به خاک می‌سپارند، همیشه بوی گلاب تا چند متر اطراف مزار این شهید احساس می‌شود و نیز سنگ قبر این شهید همیشه نمناک می‌باشد بطوری که اگر سنگ قبر شهید پلارک را خشک کنید، از طرف دیگر سنگ نمناک میشود. 💠شادی روح شهدا صلوات. 🔸️با ما همراه باشید.
🔰اگه از سمت خراسان شمالی به سمت خراسان رضوی به قصد زیارت امام خوبیها طی طریق کرده باشید بعد از عبور از شهر شیروان، نزدیکی های شهر فاروج (کیلومتر پانزده) سمت راست جاده، حسینیه ای بنام حسینیه امام سجاد (ع) خودنمایی میکند، زوار امام رئوف برای دقایقی در آنجا استراحت و سپس ادامه مسیر میدهند، بین دو مناره این حسینیه سنگ قبر تیره رنگ کوچکی تعبیه شده که حکایت عجیبی در زیر آن نهفته است و حقش بر تمام ملت ایران محفوظ خواهد ماند، باشد که شرمنده شهدا نباشیم. 💠این مزار شریف مربوط است به شهیدی از تبار افلاکیان، شهید محمد رضایی از بچه های اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا (ع) 💠و اما حکایت : ۶۵/۱۰/۴ مصادف است با شب عملیات کربلای خونین چهار و شب پرواز پرستوهای بال و پرشکسته ایران اسلامی ساعاتی بعد از عملیات کربلای ۴ بنده به همراه تعدادی از دوستانم از سه جهت در محاصره نیروهای عراقی قرار گرفتیم و جهت چهارم که در واقع پشت سر ما، رودخانه خروشان اروندرود بود که جزر آن در حال شروع شدن بود و امکان زدن به آب غیرممکن، بعد از ساعتها مقاومت و درگیری متأسفانه علیرغم میل باطنی تسلیم شدیم، حدود سیزده روز به صورت خونین و مالین در شهرک اطراف بصره بدون کمترین امکانات بهداشتی و پزشکی نگهداری شدیم، پس از بصره، چهل و پنج روز در سلولهای الرشید بغداد در وسط یک پادگان نظامی محبوس بودیم، زخمها و جراحتهای حاصل از عملیات عفونت کرده بود، بدنهای نحیف و خسته و رنجور اسراء و مجروحین پر از شپش شده بود، طی این دو ماه شاید نتوانستیم درست و حسابی صورتهایمان را بشوئیم. 💠همانجا بود که با چهره معصوم و نورانی شهید محمد رضایی آشنا شدم ایشان در عین صلابت، افتادگی خاصی داشت که دیگر دوستان خود را جذب اخلاق و منش کبریایی خود کرده بود و این وجه تمایز ایشان با دیگران بود. 💠این عزیز آسمانی ساعاتی بعد از عملیات کربالی ۴ ، در سنگر تجمعی (فرماندهی) که تعداد زیادی از افسران رده بالای ارتش عراق در آنجا به هالکت رسیده بودند، به همراه دوستان خود دستگیر می شود. 💠خب، قائله همینجا ختم نمیشود، متأسفانه قضیه ی مکان و نحوه اسارت این چند نفر (دوستان مشهدی) از طریق سربازان عراقی دهان به دهان، به نگهبان مستقر در اردوگاه منتقل میشود. بعد از سپری شدن دو ماه اسارت در شرایط سخت، بلاخره عراقی ها تصمیم گرفتند که اسرای عملیات های کربلای چهار و پنج و شش را که مجموعاً ۱۴۰۰ نفر بودیم به اردوگاهی در استان صلاحدین عراق و در نزدیکی های شهر تکریت منتقل کنند. چند ماهی با شکنجه های روزمره عراقی ها خلق و خود گرفتیم تا اینکه اون روز وحشتناک و تأثربرانگیز فرا رسید. 💠دو نفر از سربازان ارشد و قسم خورده رژیم بعثی عراق که در اردوگاه حضور داشتند و روزانه به شکنجه اسراء می پرداختند، خبر دستگیری چند نفر از بچه های تیپ امام رضا در شرایط خاص را شنیده بودند، یکی از سربازان عراقی عدنان نام داشت که مسیحی مسلک و زبان مادری وی فارسی بود، او صدای کلفت و ترسناکی داشت، وقتی قسم می خورد که فلانی را خواهم کشت، شکی نداشتیم که مرتکب این جنایت خواهد شد. سرباز دیگر عراقی شخصی بود بنام علی، ایشان ظاهری شبیه آمریکایی ها داشت که به همین جهت اسراء به ایشان لقب علی آمریکایی داده بودند. زبان فارسی به هیچ وجه متوجه نمی شد، دارای هیکلی درشت جثه، که از خوبی های دنیوی هیچ چیز به ارث نبرده بود، زمانی که به یکی از اسراء َچک میزد، تا سه روز گوش های اون اسیر شنوایی نداشت که بنده خودم بارها تجربه کردم، اسیری که مورد شکنجه این فرد قرار میگرفت باید اشهد خودش را میخواند و از نجات و برگشت به زندگی ناامید میشد. خالصه مطلب اینکه خبر کشته شدن افسران عراقی در منطقه عملیاتی کربلای۴ (جزیره ماهی) به گوش عدنان و علی آمریکایی رسیده بود ولی آنها هنوز متوجه نشده بودند که عامل هلاکت این افسران، محمد رضایی بوده، لکن تک تک اسرای تیپ امام رضا را به زیر شکنجه های سخت بردند، روزها این شکنجه ها ادامه داشت، حتی خود محمد رضایی هم مرتب شکنجه میشد و صبوری میکرد، اما همه اطلاع داشتند که اگه قضیه از جایی درز کند فاتحه محمد رضایی خوانده خواهد شد تا اینکه بلاخره بعد از شکنجه های متوالی و سخت شخصی به نام م -ر که از افراد ترسو و سست عنصر بود، زیر شکنجه طاقتش از دست رفت و برای نجات جان خود قضیه محمد را لو داد. 💠ساعت ده صبح بود، کل اردوگاه خواب اجباری در زیر پتو، چون علی آمریکایی و عدنان بعثی قرار است جنایتی تازه داشته باشند. 💠بدن مطهر محمد رضایی را ابتداء با کابل و باتوم خونین و مالین کردند، پیکر بیجانش را با اتو سوزاندند، شیشه سرویس بهداشتی را شکستند و بدن مطهر را در شیشه ها غلطاندند تا شیشه در بدن این شهید عزیز فرو برود و سپس با کابل و باتوم روی شیشه ها کوبیدند و سپس با فرچه روی شیشه ها کشیدند در نه
🔰این عکس یکی از دردناکترین و در عین حال حماسی‌ترین لحظات فکه، ماجرای گردان حنظله است که ٣٠٠ نفر از نیروهایش درون یک کانال بمحاصرۀ عراقي هادر می‌آیند آنها چند روز با تکیه بر ايمان خودبه مقاومت ادامه می‌دهندوبمرورهمگی توسط آتش دشمن ویاعطش مفرط به شهادت می‌ﺭﺳﻨﺪ،ساعات آخربیسیمچی گردان ‏همت راخواست،حاجی پای بیسیم آمدصدای ضعیفی راازآن سوی خط شنیدکه میگوید: 💠احمد رفت،حسین هم رفت،باطری بی‌سیم دارد تمام می‌شود ‎عراقي ها عنقریب می‌آیند تا ما را خلاص کنند،من هم خداحافظی میکنم از قول مابه ‎امام بگویید همانطور که فرمودید ‎حسين وار ‎ مقاومت کردیم ،ﻣﺎﻧﺪﻳﻢ و ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ایستادیم. 💠شادی روح شهدا صلوات. 🔸️با ما همراه باشید.
🔰کار هر روزش بود... زمستان، تابستان، گرما و سرما صبح ها توی حیاط اذان می گفت و بزرگ و کوچک خانواده را برای نماز بیدار می کرد. در زندگی هیچ چیز بیشتر از این راضی اش نمی کرد که ببیند پسر و دختر هایش نماز می خوانند و روزه می گیرند. 💠همه کار ها دقیق و منظم بود. رفت و آمد ها، خواب و بیداری، دخل و خرج، خورد و خوراک و همه کارهای خانه، حساب کتاب دار و با برنامه بود؛ مثل پادگان. 💠حاج عشقعلی کاظمی مرد متدین، مردمدار و زحمت کشی بود. در بازار نجف آباد نجاری می کرد. نمازش را در مسجد بازار می خواند. از همان کودکی دست پسر هایش را می گرفت و به مسجد می برد. 💠سال هزاروسیصدوسی وهفت؛ احمد، در این خانه منظم و مذهبی، در کوچه ملاصدرا از محله های قدیمی نجف آباد به دنیا آمد. 🔰شهید احمد کاظمی 📚یادگاران، جلد 19 ، ص 1 💠شادی روح شهدا صلوات. 🔸️با ما همراه باشید.