♦️ آیا ابن ملجِم در ایام اسارتش شکنجه و مُثله شد؟
آیا عصمت امام حسن مجتبی(علیه السلام) زیر سؤال است؟
خبری مبنی بر شکنجه شدن ابن ملجِم و بریدن اعضای بدنش را ابن سعد(٢٣٠ق) در کتابش «الطبقات الکبری» آورده و دو نفر از شاگردانش نیز یکی بلاذری(٢٧٩ق) در کتابش «أنساب الأشراف» و دیگری ابن أبي الدنیا(٢٨١ق) در «مقتل الإمام أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب(عليه السلام)» نقل کردهاند.
در کتاب «مروج الذهب» مسعودی(٣٤٦ق) نیز این خبر با کمی اختصار آمده اما چون بعضی از آنچه در این کتاب هست با آنچه مسعودی در کتب دیگرش آورده کاملاً متناقض است لذا یکی از احتمالات اینست که این قسمتهای متناقض تحریفی باشد. و بهرحال انتساب این قسمتها به مسعودی مورد تشکیک است، و مطلب مورد بحث یکی از همین قسمتهاست. و اساساً اینکه او تابع چه مذهبی بوده از مسائل اختلافی است و هیچ اتفاق نظری دربارۀ شیعۀ امامی بودنش وجود ندارد .
● مفاد خبر:
در این خبر اینگونه آمده که ابن ملجِم پس از دستگیری، در خانۀ عبدالله بن جعفرِ طیّار -همسر حضرت زینب(س)- نگهداری میشد و وی با همراهی دیگر فرزندان امیرالمؤمنین(ع) و با حضور حضرت زینب(س)، دست و پا و بینی ابن ملجِم را بُرید و با میخ آهنیِ گداخته چشمانش را سُرمه کشید و درآورد. و ناقلان این خبر تأکید میکنند که ابن ملجِم در هنگام بریده شدن بینی، دست و پایش و در وقتی که میخ گداخته بر چشمش کشیدند و نیز هنگام درآوردن چشمش کاملاً آرام بود، و عذاب و شکنجهای نماند که بر سرش نیاوردند اما هرگز ترس و فریاد و آه و فغانی نداشت، و شروع کرد به خواندن سورۀ علق و آن را تا آخر خواند، یعنی با آیۀ آخرش که سجدۀ واجب دارد! ولی بعد که خواستند زبانش را ببُرند شروع کرد به التماس و زاری و بیتابی، نه از روی ترس و وحشت و بیصبری در برابر شکنجه بلکه گفت نمیخواهم یک لحظه زنده باشم که در آن ذکر خدا نگفته باشم!! و بنا بر مدعای این خبر، گلوی او را چاک زدند و زبانش را از میان ریشش بیرون آورده و بریدند.
و در نقلی اینطور آمده که پس از قطع زبانش حضرت زینب(س) به او گفت: ای خبیث پستفطرت بخدا ضربهات ضرری به امیرالمؤمنین نرساند، و او با آنکه زبانش قطع شده بود اینگونه پاسخ داد(!!) که: بخدا شمشیرم اشتباه نرفت و دستم سست نشد.
و آنچه همۀ ناقلان این خبر در آن متفقاند اینکه در مرحلۀ آخر او را در حالی که هنوز زنده بود سوزاندند.
یعنی بر اساس این خبر در واقع ابن ملجِم اصلاً قصاص نشد بلکه پس از وحشیانهترین شکنجهها و مُثله کردنها، با شعلۀ آتش کشته شد نه با ضربۀ شمشیر و گردن زدن.
● تأملی در متن خبر:
روشن است که اگر بجای آنکه فقط مضمون خبر و آن هم بصورت مجمل و سربسته که ابن ملجِم مُثله و شکنجه شده، خود متن خبر برای مخاطب بازگو شود، همین متن با اندک تأملی براحتی برای اثبات ساختگی و غیرواقعی بودن آن کافی است.
بعنوان مثال، سازندۀ این خبر فکر نکرده که با این همه کرامت و شجاعت و شکیبابی که برای ابن ملجِم ساخته و او را غرق در ارتباط با خدا معرفی کرده، پس چنین ابن ملجِمی چرا در همان جنگ نهروان که میدان جنگ رسمیِ همفکرانش با حضرت بود، نرفت با خود حضرت مبارزه طلبی کند و تن به تن با خود حضرت بجنگند؟!
چرا در جنگ، نه تنها شکیبایی نکرد تا در راه عقیدهاش به إحدی الحُسنیین برسد، بلکه پشت به میدان فرار کرد؟!
و با وجود نهی پیغمبر(ص) از ترور، و با این همه معنویت و شجاعتی که در این خبر برای ابن ملجِم ساخته شده، پس چگونه است که او روش ترور را انتخاب کرد؟!
آن هم در تاریکی شب! و در وقتی که حضرت آمادۀ نماز و عبادت است!
آن هم در مسجد که حرمت خاص خودش را دارد؛ و او با ارتکاب ترور در مسجد و با خونریزی در مسجد احترام خانۀ خدا را هم شکاند، آن هم در ماه مبارک رمضان که ماه خاص به عبادت و تقویت ارتباط فرد با خداست...
و چرا با این همه شجاعت و پایداری و صلابتش جرأت نکرد از جلو به حضرت حمله کند؟! خجالت نکشید که از فیروز أبولؤلؤ هم کمتر باشد که خنجرش را از جلو و در شکم عمر فرو کرد نه از پشت سر!
و حال که مرد مبارزۀ رو در رو نبود و در میدان جنگ اهل پشت کردن و فرار بود و متوسل به ترور شد، پس از ترور چرا فرار کرد تا مردم او را "دستگیر" کنند!! آن هم دستگیری در حال فرار!! و اینبار ننگ فرار را به اضافۀ ننگ و ذلت اسارت برای خود خرید!! آن هم با وجود مسلح بودن به شمشیری آنچنان زهرآگین که به قول خودش اگر بر سر تمام مردم میزد همه را میکشت!!
(ص۱)
@Yusufi_Gharawi
(ص۲)
● تناقض این خبر با روایت دیگری که در همین منابع آمده:
همین منابعی که این خبر را آوردهاند برخیشان خبر دیگری نیز پس از آن نقل کردهاند که به صراحت میگوید امام حسن(ع) گردن وی را زد و از مُثله کردنش جلوگیری نمود. یعنی حد قصاص را اجرا کرد و مانع تعدّی شد.
حال چه ملاک علمی وجود دارد و چقدر با صداقت و امانتداری و انصاف سازگار است که کسی بیاید در بین این دو خبرِ متناقضی که هر دو در یک منبع آمده، خبر قصاص -که قرینهای هم بر کذبش نیست- را به کلی نادیده بگیرد و خبر شکنجه -که با بدیهیات تاریخچه و گذشتۀ ابن ملجِم متناقض است- را بزرگنمایی کند و تنها از آن سخن گوید که انگار نقل معتبر همین است، و از بیاطلاعی و غیرمتخصص بودن اغلب مخاطبین سوءاستفاده کرده و اینگونه به آنان وانمود کند که اصلاً هیچ نقل دیگری وجود ندارد!؟
اگر این خیانت در امانت نیست، اگر نفاق نیست، اگر تعصب و لجاجت نیست، پس نفاق و خیانت و تعصب چیست؟!
﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا لِيُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ وَيَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا﴾(أحزاب ۷۲- ۷۳)
خصوصاً با در نظر گرفتن این نکته که اگر راجع به واقعهای اخبار متضاربی وجود داشته باشد، کسی که بخواهد همۀ آن اخبار را نقل کند معمولاً خبر صحیح را در آخر و پس از نقل اخبار نادرست میآورد تا شک و غبارِ حاصل از اخبار نادرست را بشوید. و در کتب علمی نیز این قاعدۀ عرفی و طبیعی رعایت میشود و حرف آخر را در آخر میآورند.
و بلاذری و ابن أبي الدنیا که هم خبر شکنجه را نقل کردهاند و هم خبر قصاص را، هر دویشان خبر قصاص را حرف آخر قرار دادهاند نه خبر شکنجه را.
● تناقض خبر شکنجه با خبری که طبری و مؤرخین دیگر نقل کردهاند:
محل وقوع این شکنجهها و مُثله کردنها در برخی منابع طوری بیان شده که در حضور مردم و در ملأ عام بوده، و در برخی دیگر گفته شده که ابن ملجِم در خانۀ عبدالله بن جعفرِ طیّار نگهداری میشد و عبدالله در این ایامِ اسارت دست به چنین شکنجههایی زده.
اگر کسی اصرار داشته باشد که شکنجه و مُثله کردنها و تعدّی از حدود الهی را اثبات کند بطور طبیعی وقوع این تعدّی در مکانی هرچه دورتر از انظار عمومی معقولتر بنظر میرسد تا در ملأ عام.
و از آن طرف در دیگر منابع تاریخیِ اهل سنت از جمله تاریخ طبری -که اتفاقاً منبع مهمتر و موثقتری شمرده میشود- خبری آمده مبنی بر اینکه ابن ملجِم از مکانی که نگهداری میشد برای اجرای قصاص نزد امام حسن(ع) آورده شد و لحظۀ پیش از گردن زدنش اینگونه از امام درخواست کرد که: «بخدا قسم من تا بحال عهدی با خدا نبستم مگر آنکه وفا کردم؛ و من در حَطیْم(حِجر اسماعیل، جنب کعبه) با خدا عهد بستم که یا علی و معاویه را بکشم یا در این راه کشته شوم، و اکنون با خدا عهد میبندم که اگر مهلتم دهی معاویه را بکشم و نزدت برگردم و خود را تسلیم کنم!، اما امام حسن(ع) گفت: نه، تا آتش جهنم را ببینی!، و بلافاصله گردنش را زد. سپس مردم جسدش را گرفتند و در حصیری گذاشتند و سوزاندند.»
حال اگر فرضاً دستها و پاهایش قطع و چشمانش با میلهای گداخته از حدقه درآورده شده و زبانش نیز بریده شده، و با این همه هنوز زنده مانده!، دیگر چگونه قادر به سخن گفتن است!؟ و چگونه میتواند به شام رود و معاویه را بکشد!؟
بنابراین آن خبر شکنجه و مُثله با این خبر قصاص قابل جمع نیست و قطعاً یکی از این دو خبر باید کذب و افتراء باشد.
و خبری که متن خودش به اندازۀ کافی نشان از کذب بودنش دارد کجا تاب مقابله با خبری را دارد که هم نشانی از کذبش نیست و هم در منابع بسیاری نقل شده.
● حکم شرعی سوزاندن ابن ملجِم در منابع حدیثیِ اهل سنّت:
در همین منابعی که خبر شکنجۀ ابن ملجِم آمده، و نیز در منابع دیگر اهل سنت روایتهای متعددی آمده مبنی بر اینکه قاتل پیغمبر و قاتل وصیّ پیغمبر حکم حدّش خاص است؛ حدّ شرعی او اینست که پس از اجرای قصاص و کشتنش، جسدش سوزانده شود.
(ص۲)
@Yusufi_Gharawi
(ص٣)
✅ نحوۀ اجرای حدّ بر ابن ملجِم:
آنچه در منابع شیعی و اکثر منابع سنّی آمده اینست که امام حسن(ع) گردن ابن ملجِم را با شمشیر زد. و پس از انجام قصاص، راجع به جسدش دو گونه نقل است:
برخی گفتهاند زنی که اصالتاً از اهل یمن بود و أم الهیثم خوانده میشد از امام درخواست کرد که جیفهاش را به او دهد، و او لاشه را تحویل گرفت و سوزاند.
و برخی میگویند مردم جمع شدند و نفت آوردند و جسد را در بوریا(حصیر و فرشی که از نیِ شکافته شده بافته میشود) یا در قَوصَرَّة(سبدی که از نِی یا برگ درخت خرما تهیه میشود) گذاشتند و سوزاندند.
بنابراین با استناد به همین تاریخی که در سایۀ هولناک سلاطین جور و در فضایی آکنده از شدیدترین دشمنیها با اهل بیت(علیهم السلام) تدوین شده و پس از تدوین هم از تحریف و دستکاری دشمنان در امان نبوده، با استناد به همین منابع برای هر منصفی که اندک تأملی به خرج دهد به راحتی روشن میشود که خبر مُثله شدن و زنده سوزاندن ابن ملجِم آنقدر با موازین علمی و تحقیقی در تضادّ است که به هیچ وجه جایی برای اعتماد و استناد به آن باقی نمیماند.
و نتیجۀ یک تحقیق تاریخی منصفانه و فارغ از عقاید مذهبی، چیزی جز این نیست که ابن ملجِم نه در ایام اسارتش سوء رفتاری با او شد، نه پیش از کشتنش مورد شکنجه و مُثله قرار گرفت، و نه زنده سوزانده شد.
✅ چگونگی تعامل یک مسلمان با اتهامات وارده بر اهل بیت(ع) و تشکیک در عصمت ایشان:
برای مسلمانان که به کلام خدا بودنِ قرآن و به علم غیب خدا ایمان دارند، آیۀ تطهیر ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾(أحزاب ۳۳) برای اثبات عصمت اهل بیت(ع) و افتراء بودن هر ادعای خلاف عصمتی نسبت به ایشان کفایت میکند.
زیرا خداوند متعال در این آیۀ مبارکه از دوری کامل ایشان از جمیع انواع زشتیها و پلیدیها خبر داده و بالاترین درجات عصمت الهی را نسبت به این خاندان پاک تضمین و اعلام نموده است، و کدام خبردهندهای راستگوتر از خدا ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلًا﴾(نساء ۱۲۲).
و شمول این آیۀ مبارکه و عنوان «أهل بیت» نسبت به حضرت زهرا و یک یک امامان شیعه(علیهم السلام) مورد اتفاق و از عقاید مشترک بین همۀ مسلمانان است.
لذا بر اساس موازین علمی هرگونه انکار و تکذیبِ عصمت، طهارت و مبرا بودن آنان از تمام انواع زشتیها و پلیدیها انکار و تکذیب قرآن و پیامبر(ص) شمرده میشود، و جایی برای تشکیک در آن نیست، مگر آنکه از موازین علمی عدول شود.
✅ ریشۀ انکار عصمت اهل بیت(ع):
متهم نمودن هر یک از چهارده معصوم به تخطی از حکم قرآن و القای تشکیک در عصمت ایشان، در واقع القاء وترویج همان تفکر خوارج است که علیرغم تظاهر به ایمان به صدق پیامبر(ص) اما آیۀ مبارکۀ تطهیر و آیات دیگر مربوط به اهل بیت(ع) و نیز رهنمودهای مکرر و مختلف پیامبر نسبت به اهل بیتش از جمله حدیث ثقلین که به صراحت گویای جدایی ناپذیری اهل بیت(ع) از قرآن است را به کلی نادیده گرفتند، و ایشان را به سرپیچی از احکام قرآن متهم، و سپس با ملاک و حاکم قرار دادن فهم ناقص خود و عناد و جمود بر آن، ایشان را تکفیر کردند.
حال آنکه دلیل عصمت امامان شیعه این نیست که گفته شود چون در احوالشان نظر کردیم و هیچ خلاف قرآنی ازشان ندیدیم پس اکنون بعد از وفاتشان آنها را معصوم میدانیم.
روشن است که اینچنین کشف عصمتی اصلاً به درد امام بودن نمیخورد؛ امام معصوم و مفترضالطاعة آنست که از همان زمان حیاتش تا روز قیامت به عصمت و أولیالأمر بودنش ایمان داشته باشیم و تصدیق کنیم که قولش قول خدا، فعلش فعل خدا، و سکوتش سکوت خداست.
نزول آیۀ مبارکۀ تطهیر، صدور حدیث ثقلین و سایر ادلۀ نقلی و عقلیِ عصمت و طهارت اهل بیت(ع) در واقع بزرگترین نعمت و رحمت و تسهیل از جانب خداست که تعداد معیّنی از برترین انسانها را با حفظ تمام مقتضیات حیات بشری، معصوم نموده تا کسانی که میخواهند سعادت ابدی خویش را تضمین کنند و از گمراهی و زیانکاری در امان باشند، با خاطری آسوده از این پیشوایانِ معصوم پیروی کنند.
و البته اگر کسی هنوز نمیخواهد به حقانیّت توحید و معاد و رسالت اعتراف کند و در برابر نخستین گامهای جهانبینی دچار تکبر و لجاجت است و سعی دارد حقایق پس از مرگ را بر اساس خواستههای خویش تعریف و ترویج کند، باید ابتدا به معالجۀ این فرارِ خود از واقع بپردازد و از گردنکشی و ستیز در برابر حقایقی که توانایی تغییرش را ندارد دست بردارد تا در پی جهانبینی صحیح و مطابق با واقعیتهای زندگیِ ابدی به مقتضیات عقلی آن برسد.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٦، پاورقی٦،
و پاورقیهای مرحوم محقق شیخ محمد باقر محمودی بر:
أنساب الأشراف(بلاذري) ٢: ٥٠٥/ ح٥٥٩، پاورقی١،
مقتل الإمام(ابن أبي الدنيا): ٨٤- ٨٨/ ح٧٤- ٧٨ و پاورقیهای آنها.
(ص٣)
@Yusufi_Gharawi
(ص٤)
📎پیوست؛
🔻 دستهبندی منابع تاریخی بر اساس گزارشهای مربوط به سرانجام ابن ملجِم:
● منابعی كه فقط خبر شكنجه را آورده:
- الطبقات الکبری(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٣٩،
- مروج الذهب(مسعودی، ٣٤٦ق) ٢: ٤١٤.
● منابعی که هم خبر شکنجه را آورده و هم اخبار گردن زدن بدون وقوع شکنجه و مُثله را:
- أنساب الأشراف(بلاذری، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٤/ ح٥٥٩ (شکنجه)،
- همان: ٥٠٥/ ادامۀ ح٥٥٩ (زدن گردنش توسط امام حسن(ع) بدون وقوع شکنجه و مثله)،
- مقتل الإمام(ابن أبي الدنیا، ٢٨١ق): ٨٣/ ح٧٤ (شکنجه)،
- همان: ٨٥/ ح٧٥ (شکنجه)،
- همان: ٨٦/ ح٧٧ (کشتنش بدستور امام و سپس سوزاندن مردارش)،
- همان: ٩٠/ ح٨٣ (مباشرت امام در زدن گردنش)،
- البداية والنهاية(ابن كثير، ٧٧٤ق) ٧: ٣٦٦ (ابتدا خبر گردن زدن و قصاص را نقل میکند و سپس خبر شکنجه را، اما با تعبیری که نشان میدهد وقوع شکنجه را بعید میداند. و مهمتر آنکه در نقل همین خبرِ شکنجه اینگونه میگوید که سوزاندنش بعد از مرگش بوده.)
● منابعی که فقط اخبار گردن زدن را آورده و خبر شکنجه را حتی بعنوان یک خبر ضعیف هم ذکر نکرده:
- تمام دیگر منابع تاریخی، اعم از سنّی و شیعی.
● منابعی که خبر گردن زدن را با مضمون مهلت خواستن ابن ملجم از امام حسن(ع) برای رفتن به شام و كشتن معاویه آورده:
- تاريخ الطبري(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٤: ١١٤ (الأعلمي)،
- تهذيب الآثار(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٣(مسند علي): ٧٦/ ح١٣٧ (القاهرة)،
- مقاتل الطالبيين(أبي الفرج اصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦،
- المعجم الكبير(سليمان بن أحمد طبراني، ٣٦٠ق) ١: ١٠٠،
- تجارب الأمم(أحمد بن محمد مسكويه رازي، ٤٢١ق) ١: ٥٦٧،
- المناقب(موفق خوارزمي حنفي، ٥٦٨ق): ٣٨٧،
- الكامل في التاريخ(ابن أثير، ٦٣٠ق) ٣: ٣٩٢،
- شرح نهج البلاغة(ابن أبي الحديد، ٦٥٦ق) ٦: ١٢٥،
- كشف الغمة في معرفة الأئمة(علي بن أبي الفتح إربلي، ٦٩٣ق) ٢: ٦٠،
- البداية والنهاية(ابن كثير، ٧٧٤ق) ٧: ٣٦٦،
- تاريخ ابن خلدون(ابن خلدون، ٨٠٨ق) ٢ (قسم٢): ١٨٥،
- جواهر المطالب في مناقب الإمام علي(علیه السلام)(محمد بن أحمد الدمشقي الباعوني الشافعي، ٨٧١ق) ٢: ١٠٣.
● خاص بودن حد قاتل پیغمبر و وصی:
أ) منابع اهل سنت:
- مسند أحمد(أحمد بن حنبل، ٢٤١ق) ١: ٢٠٠/ ح٧١٣، و چاپهایی که احادیث را شماره نزده ١: ٩٣،
- مقتل الإمام(ابن أبي الدنیا، ٢٨١ق): ٤١/ ح٢٥،
- تهذيب الآثار(محمد بن جرير طبري، ٣١٠ق) ٣(مسند علي): ٧٠ (القاهرة)،
- المستدرك على الصحيحين(حاكم نیشابوری، ٤٠٥ق) ٣: ١٤٤،
- تاريخ دمشق(أحمد بن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٥٤ و ٥٦١ (به دو سند مختلف)،
- مجمع الزوائد(هیثمی، ٨٠٧ق) ٩: ١٤٥(دار الكتب العلمية، بيروت)،
- كنز العمال(المتقي الهندي، ٩٧٥ق) ١٣: ١٨٨/ ح٣٦٥٥٩.
ب) منابع شيعی:
- الإرشاد(مفید، ٤١٣ق) ١: ٢١- ٢٢،
- روضة الواعظين(فتال نيشابوری، ٥٠٨ق): ١٣٤،
- إعلام الورى(طبرسی، ٥٤٨ق) ١: ٣٩١،
- مناقب آل أبي طالب(ابن شهر آشوب، ٥٨٨ق) ٣: ٩٥.
والحمد لله ربّ العالمين.
@Yusufi_Gharawi
◾️واكنش عایشه و معاویه هنگام شنیدن خبر شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام)
● عایشه
هنگامی که خبر شهادت امیرالمؤمنین(ع) به مدینه رسید عائشه اظهار شادمانی کرد و بیت شعری خواند بدین معنا که اکنون با شنیدن این خبر آرام گرفت همچون مسافری که با رسیدن به مقصدش چشمش روشن شده!
با شادمانیهای عائشه و شعرخوانیهایش، زینب دختر أم سلمه (نادختری پیغمبر) به او اعتراض کرد و گفت: آیا نسبت به علی اینگونه میگویی!؟
عائشه با خندهای تمسخرآمیز و ریشخند و با تظاهر به فراموشی که انگار نمیداند دربارۀ چه موضوعی دارد خوشحالی میکند گفت: هرگاه فراموش کردم یادآوریام کنید!
نیز روایت شده که عائشه هنگام شنیدن خبر شهادت حضرت، از فرط خوشحالی سجدۀ شکر کرد.
و از مَسروق -که از مقرّبین و راویان احادیث عائشه بوده- نقل شده که میگوید:
روزی بر عائشه وارد شدم، دیدم بردهای را با نام «عبدالرحمن» صدا زد، و گفت: بَردهام است. گفتم چطور اسمش را عبدالرحمن گذاشتهای!؟ گفت: به حبّ عبدالرحمن بن ملجِم، قاتل علی!
● معاويه
و اما معاویه پیش از رسیدن خبر در دربارش جلوس کرده بود و به حالت لمیده به یک سو نشسته بود (شاید بخاطر درد خنجر که بالای رانش را چاک زده بود)، که خبر به او رسید و با شنیدن خبر راست شد و رو بسوی کنیز آوازه خوانش کرد و گفت:
ای کنیزک مرا به غنا و طرب آور که امروز چشمم روشن شد!
- راجع به چگونگی واکنش معاویه خبر متناقضی را إبن أبي الدنیا نقل کرده که میگوید معاویه بهمراه همسرش مشغول استراحت و خواب نیمروزیِ پیش از ظهر در یک روز "بسیار گرم تابستانی" بود و با شنیدن خبر گفت:
«إنا لله وإنّا إليه راجعون، چه کسی را از دست دادند، از خوبی و دانش و برتری و دین شناسی! و چه کسی را از دست دادند از پیشگامیاش و دانشش و برتریاش!»
اما این توصیفِ "گرمای شدید تابستانی"، در حالیست که مؤرخ معاصر او، أحمد بن أبي يعقوب که در کتابش «تاریخ یعقوبی» به گاهشماری شمسیِ حوادث (اعم از تقویم ایرانی و رومی) نیز توجه داشته، تاریخ شهادت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را شب جمعه ٢١ رمضان سال ٤٠ هجری مصادف با ماه «کانون الآخِر» ثبت نموده است*️⃣.
و ماه «کانون الآخِر»، ماه یکم میلادی و از ماههای زمستان و مقارن با برج دی و بهمن، و پایان آن چهلم زمستان است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٧، و ٤٢٩ (پاورقی٤)؛
الجَمل(شيخ مفيد، ٤١٣ق): ٨٣- ٨٤.
از:
الطبقات الكبرى(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٤٠،
الأخبار الموفقيّات(الزبير بن بكار، ٢٥٦ق) ١٦: ١٣١،
أنساب الأشراف(بلاذري، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٥/ ح ٥٥٩،
تاريخ الطبري(٣١٠ق) ٤: ١١٥،
مقاتل الطالبيين(أبو الفرج اصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦- ٢٧،
تاريخ اليعقوبي(٢٨٤ق) ٢: ٢١٢،
مقتل أمير المؤمنين(إبن أبي الدنيا، ٢٨١ق): ١٠٥/ ح ٩٤،
تاريخ مدينة دمشق(ابن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٨٣،
تشييد المطاعن(سيد محمد قلي موسوي نيشابوري کنتوري، ١٢٦٠ق) ٢: ٤٠٩.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ بنا بر محاسبۀ نرم افزارهای تبدیل تاریخ، و با توجه به وقوع شهادت در شب جمعه:
جمعه ٢١ رمضان ٤٠ق = ١٢ بهمن ٣٩ش، ٢٩ كانون الآخِر(ژانویه) ٦٦١م.
@Yusufi_Gharawi
◾️رد فعل عائشة ومعاوية لمّا بلغهما نعي الإمام أمير المؤمنين(عليه السلام)
● عائشة
وذهب بنعي الإمام(عليه السّلام) إلى الحجاز سفيان بن عبد شمس الزهري -ابن أخي سعد بن أبي وقاص-، فلما بلغ نعيه عائشة سألت عن قاتله فقيل لها: رجل من مراد، فقالت:
فإن يك نائياً فلقد نعاه غلام ليس في فيه التراب
وكانت زينب بنت أم سلمة حاضرة فقالت لها: ألعليّ تقولين هذا؟
فتضاحكت وقالت: إني أنسى، فإذا نسيت فذكروني!
[فخرجت زينب من عندها.]
ثمّ خرت عائشة ساجدةً شكراً على ما بلغها من قتله(عليه السلام) ورفعت رأسها وهي تقول:
فألقت عصاها واستقرّ بها النوى كما قرّ عيناً بالإياب المسافرُ
وقد روي عن مسروق -من المقربين لها ومن رواة أحاديثها- أنه قال: دخلت عليها فاستدعت غلاماً باسم عبد الرحمن [و]قالت [هذا]عبدي.
قلت لها: فكيف سميتيه عبد الرحمن!؟
قالت: حبّاً لعبد الرحمن بن ملجِم قاتلِ علي!
● معاوية
وأمّا نعيه(عليه السّلام) في الشام فقد بلغ نعيه معاوية وهو متّكئ في مجلسه ولعلّه لما به من علاج أليته، فاستوى جالساً والتفت إلى مغنيته وقال لها: يا جارية غنّيني فاليوم قرّت عيني.
وخلافاً لذلك نقل ابن أبي الدنيا(٢٨١ق): أن معاوية جاءه نعي الإمام وهو مع امرأته في نوم قيلولة في ضحى "يومٍ صائف!" فاسترجع وقال: ماذا فقدوا من الخير والعلم والفضل والفقه! وما فقدوا من سوابقه وعلمه وفضله!
فوصَف تأريخ مقتل الإمام في يوم صائف في حين أن اليعقوبي(٢٨٤ق) وهو قد أرّخ الحوادث حسب الأبراج يقول: "أقام الإمام(عليه السّلام) بعد ضربته يومين، وتوفى في أول ليلة من العشر الأواخر من شهر رمضان سنة أربعين، ومن شهور العجم في كانون الثاني"، أي في الشتاء!*️⃣.
📚 الجَمل(المفيد، ٤١٣ق): ٨٣- ٨٤،
موسوعة التاريخ الإسلامي ٥: ٤٣٧، و٤٢٩ (الهامش٤).
عن:
- الطبقات الكبرى(ابن سعد، ٢٣٠ق) ٣: ٤٠،
- الأخبار الموفقيّات(الزبير بن بكار، ٢٥٦ق) ١٦: ١٣١،
- أنساب الأشراف(البلاذري، ٢٧٩ق) ٢: ٥٠٥/ ح ٥٥٩،
- تاريخ الطبري(٣١٠ق) ٤: ١١٥،
- مقاتل الطالبيين(أبو الفرج الإصفهاني، ٣٥٦ق): ٢٦- ٢٧،
- تاريخ اليعقوبي(٢٨٤ق) ٢: ٢١٢،
- مقتل أمير المؤمنين(إبن أبي الدنيا، ٢٨١ق): ١٠٥/ ح ٩٤،
- تاريخ مدينة دمشق(ابن عساكر، ٥٧١ق) ٤٢: ٥٨٣،
- تشييد المطاعن(سيد محمد قُلي الموسوي النيشابوري الکنتوري، ١٢٦٠ق) ٢: ٤٠٩.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ وتؤيده برامج تحويل التأريخ الحديثة:
الجمعة، ٢١/ رمضان/ ٤٠ق = ١٢/ الدلو (بهمن)/ ٣٩ش = ٢٩/ كانون الآخِر (يناير)/ ٦٦١م.
ولتحقيق تأريخ الوفاة انظر قاموس الرجال: ١٢، الرسالة ٢٨- ٣١.
@alYusufi_alGharawi
🕌 تاریخ ساخت زیارتگاه بر قبر بزرگان دینی، و نظر پیشوایان اهل سنت
اولین گنبدی که بر روی قبور ائمۀ بقیع ساخته شد توسط خلفای عباسی بود. در سال ١٣٢ق که مصادف بود با دوران امامت امام جعفر صادق(علیه السلام) دولت اموی سقوط کرد و اولین خلیفه عباسی ابوالعباس سفاح به هدف ایجاد جایگاه معنوی برای عباسیان در بین مردم و افتخار نمودن به جدّشان عباس بن عبدالمطلب بعنوان عموی پیامبر، مزاری بر قبر جدشان عباس ساخت و در بستر حرم گنبدی بر پا کرد که شامل چهار قبر مجاورش که منتسب به پیامبر بودند و نمیشد مقام و منزلتشان را نادیده گرفت نیز میشد؛ یکی قبر فاطمه بنت أسد مادر امیرالمؤمنین و همسر ابوطالب که پیامبر در خانۀ او بزرگ شده بود، و سه قبر دیگر که از اهل بیت پیامبر بودند: امام حسن مجتبی، امام سجاد و امام باقر(علیهم السلام).
و بعد که امام صادق(علیه السلام) در سال ١٤٨ق توسط خلیفۀ دوم عباسی منصور دوانیقی به شهادت رسید مانع از این نشدند که پیکر ایشان در کنار پیکر پدرانش خاکسپاری شود.
و بدین ترتیب آن گنبد و بارگاه مشتمل شد بر این چهار امام معصوم و مادرشان فاطمه بنت أسد، و عمویشان عباس بن عبدالمطلب.
مأمون عباسی نیز پس از مرگ پدرش هارون الرشید برایش گنبد ساخت.
این مراقد و گنبدها نه از سوی ائمۀ اهل بیت(علیهم السلام) و نه از سوی هیچ یک از فقهای اهل سنت از جمله چهار امام معروفشان ابوحنیفه(١٥٠ق)، مالکی(١٧٩ق)، شافعی(٢٠٤ق) و حنبلی(٢٤١ق) بعنوان بدعت و مظاهر شرک خوانده نشد و هیچکدام هیچ اعتراضی نداشتند.
نخستین کسی که مدعی شد ساختن مسجد و زیارتگاه بر قبور، از مظاهر شرک است و بدعت است و حرام، ابن تیمیه(٧٢٨ق) است و پس از او شاگردش ابن قیّم جوزیة(٧٥١ق) و سپس محمد بن عبدالوهاب(١٢٠٦ق).
حال آنکه اینها و پیروانشان در احکام شرعی تابع فقه حنبلی اند و بعنوان احیاگران مذهب حنبلی شناخته میشوند نه آنکه خود مدعی فقه جدیدی باشند.
جالب اینجاست که این افراد با ادعای اجتهاد در محدودۀ فقه حنبلی، مخالفان برداشت خود را مُشرک و اهل بدعت میخوانند در صورتی که نه تنها اثبات بلکه حتی نتوانستهاند ادعا کنند که خود احمد بن حنبل چنین اظهار نظری داشته و در سیرۀ عملی یا در یکی از کتابهایش بنای مرقد و مزار را بدعت شمرده باشد.
و گفتنی است که قبر خود احمد بن حنبل، واقع در بغداد، مزار و حتی گنبد دارد*️⃣ و علمای حنبلی در شبهای جمعه به زیارت قبر او میرفتند. و در کتب تراجم اهل سنت که زندگی احمد بن حنبل در آن تشریح شده است آمده که علمای پس از حنبل به کثرت به زیارت او میرفتند.
پیداست که وهابیهایی که بارگاه مقدس اهل بیت(علیهم السلام) را از مدینه گرفته تا سامراء هدف قرار دادهاند هنوز دستشان به قبر امامشان حنبل نرسیده تا آن را نيز بعنوان بدعت در دين ويران کنند.
📓 مجموعۀ مصاحبهها: ٨٤٧ و ٨٤٨ ، ٨٥٢ و ٨٥٣ ، ٨٥٧.
ــــــــــــــــــــ
*️⃣ تصاویری از گنبد و مقبرۀ منسوب به «احمد بن حنبل» امام فقهی وهابیها:
https://wikinoor.ir/پرونده:NUR00445.jpg
http://photos.wikimapia.org/p/00/03/69/39/19_big.jpg
«ابن تیمیه» -اولین فتوا دهنده به حرمت ساخت بارگاه بر قبر بزرگان دینی-، و شاگردش «ابن قیّم جوزیة» و همچنین «محمد بن عبدالوهاب» و وهابیها همگی در احکام شرعی تابع مذهب حنبلی اند.
حال آنکه خود امامشان «احمد بن حنبل» گنبد و بارگاه دارد و به زیارت آن میروند و کسی آن را شرک نخوانده و متعرض آن نشده.
@Yusufi_Gharawi
.
🔺بغداد/ گنبد و مقبرۀ منسوب به «احمد بن حنبل»👆🏼
وهابیها که فتوا دهندگان به حرمت ساخت بارگاه بر قبر بزرگان دینی اند، همگی در احکام شرعی خود را تابع فقه حنبلی میخوانند نه آنکه مدعی فقه و مذهب جدیدی باشند.
حال آنکه امامشان «احمد بن حنبل» خودش گنبد و بارگاه دارد و به زیارت آن میروند و کسی آن را شرک نخوانده و متعرض آن نشده.
@Yusufi_Gharawi
💠 غزوة أُحُد وصياح جبرئيل(عليه السلام) ب «لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي!»
(١٥ شوال عام ٣ الهجري)
قال زيد بن وهب قلتُ لابن مسعود:
[أ]انهزم الناس عن رسول الله حتى لم يبق معه إلا علي بن أبي طالب(عليه السلام) وأبو دجانة وسهل بن حنيف؟!
قال: انهزم الناس إلا علي بن أبي طالب وحده، وثاب إلى رسول الله(صلّى الله عليه وآله) نفرٌ وكان أولَهم عاصمُ بن ثابت وأبو دُجانة وسهلُ ابن حُنيف، ولحقهم طلحة بن عبيد الله.
فقلت له: فأين كان أبو بكر وعمر؟!
قال: كانا ممن تنحى.
قال، قلت: فأين كان عثمان؟!
قال: جاء بعد ثلاثة من الوقعة، قال له رسول الله(صلى الله عليه وآله):
"لقد ذهبت فيها عريضة".
قال، فقلت له: فأين كنت أنت؟
قال: كنت فيمن تنحى.
قال فقلت له: فمن حدثك بهذا؟
قال: عاصم [بن ثابت] وسهل بن حنيف.
قال، قلت له: إن ثبوت علي(عليه السلام) في ذلك المقام لعجب!
فقال. إن تعجبت من ذلك، لقد تعجبت منه الملائكة؛ أما علِمت أن جبرئيل قال في ذلك اليوم -وهو يعرج إلى السماء-: "لا سيف إلا ذو الفقار ولا فتى إلا علي!".
فقلت له: فمن أين عُلم ذلك من جبرئيل؟
فقال: سمع الناس صائحاً يصيح في السماء بذلك، فسألوا النبي(صلّى الله عليه وآله) عنه فقال: "ذاك جبرئيل".
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٢: ٢٨٧- ٢٨٨.
عن:
الإرشاد ١: ٨٣- ٨٥،
بحار الأنوار ٢٠: ٨١- ٨٥.
@alYusufi_alGharawi
♦️ غزوۀ احُد و ندای جبرئیل(علیه السلام) ب: «لا سيف إلّا ذو الفقار ولا فتى إلّا عليّ!»
(١٥ شوال سال ٣ هجری)
زيد بن وهب میگويد از ابن مسعود پرسیدم: آیا همۀ مردم از اطراف رسول الله(ص) پراكنده شدند تا جایی كه کسی با پیامبر نماند مگر على بن ابى طالب(ع) و ابودُجانه و سهل بن حنيف؟!
ابن مسعود گفت: همۀ مردم پراکنده شدند مگر تنها علی بن ابی طالب، و سپس تعدادی بین سه تا ده نفر بسوی پیامبر(ص) برگشتند و اولینشان عاصم بن ثابت و ابودجانه و سهل بن حنیف بودند، و بعد طلحة بن عبيدالله هم به آنها پیوست.
پرسیدم: و ابوبكر و عمر کجا بودند؟
گفت: جزو كسانى بودند كه به گوشهای فرار كرده بودند!
پرسیدم: و عثمان كجا بود؟
گفت: سه روز بعد از جنگ آمد! و رسول الله(ص) بهش گفت:
«براستی که آبروریزى کردى!»
پرسیدم: و تو كجا بودى؟
گفت: من هم جزو کسانی بودم که به گوشهای فرار كرده بودند!
گفتم: پس چه كسى اين جریان را برایت بازگو كرده؟
گفت: عاصم [بن ثابت] و سهل بن حنيف.
به او گفتم: پایداری على(ع) در آن موقعيت واقعاً شگفتآور است!
گفت: اگر از آن تعجب میكنى پس بدان كه ملائكه هم براستی از آن پایداری و ازخودگذشتگی تعجّب كردند؛ آيا نمیدانی كه جبرئيل(ع) در آن روز در حالى كه به سوى آسمان بالا میرفت گفت:
«لا سيف إلّا ذو الفقار ولا فتى إلّا عليّ!»
: شمشيرى نیست مگر شمشير ذوالفقار و جوانمردى نیست مگر على!
پرسیدم: از كجا دانسته شد كه آن ندا از جبرئيل(ع) است؟
گفت: مردم شنيدند كه فریاد زنندهای در آسمان این را فریاد میزند لذا از پیامبر(ص) دربارۀ آن فریاد زننده پرسيدند، و حضرت(ص) فرمود: او جبرئيل است.
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٢: ٢٨٧- ٢٨٨،
تاريخ تحقيقى اسلام (ترجمۀ موسوعه) ٣: ٦١- ٦٢.
از:
ارشاد ١: ٨٣- ٨٥،
بحار الانوار ٢٠: ٨١- ٨٥.
@Yusufi_Gharawi
❖ الإمام الصادق(عليه السلام) وكثرة اهتمامه بصلة الرحم
كان الحسن الأفطس من أحفاد الإمام السجاد(عليه السلام) يعادي ابن عمه الإمام الصادق(عليه السلام) حتّى أنّه حمل عليه مرّة بشفرة يريد قتله بها!
ومع ذلك روي عن مولاة للإمام الصادق(عليه السلام) تسمّى سالمة، أنّه لما حضرته الوفاة اُغمي عليه مرّة ثمّ أفاق فأوصى لجمعٍ بمبالغ، منهم الحسن الأفطس.
فقالت له سالمة: أتعطي رجلاً حمل عليك بالشفرة يريد قتلك؟!
فقال لها: أتريدين أن لا أكون من الذين قال اللَّه فيهم ﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾(الرعد ۲۱).
يا سالمة! إن اللَّه تعالى خَلق الجنة فطيّبها وطيّب ريحها، وإن ريحها ليوجد من مسيرة ألف عام! ولا يجد ريحها عاق ولا قاطع رحم!
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٧: ٣٧٠.
عن:
الغيبة (للطوسي): ۱۹٦، ح۱٦۱.
@alYusufi_alGharawi
❖ امام صادق(علیه السلام) و اهتمام فراوان ایشان به صلۀ رحم
«حسن افطس» یکی از نوادگان امام سجاد(علیه السلام) بود که نسبت به پسرعمویش امام صادق(علیه السلام) حسادت و دشمنی میکرد تا جایی که یکبار با کاردِ درشت و پهنی بر امام حمله کرد تا ایشان را بکشد!
با اینحال، یکی از بانوان خدمتکار امام بنام «سالمة» روایت نموده که امام(ع) در هنگام وفاتش یکبار از حال رفت و هنگامی که به هوش آمد نسبت به عدهای وصیت نمود که به هر کدامشان مبلغی داده شود، و یکی از آنان همین حسن افطس بود.
سالمة به امام میگوید: آیا به کسی میدهید که با کارد بر شما حلمه کرد و میخواست بکشدتان؟!
امام فرمود: آیا میخواهی از کسانی نباشم که خدا دربارۀ شان میفرماید:
﴿وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَيَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ﴾(الرعد ۲۱)
(: و آنانكه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده (مانند صله رحم و اهل ایمان و علم) مىپيوندند و از پروردگارشان مىترسند و از سختى حساب بيم دارند.)
ای سالمة، بدرستیکه خدای متعال بهشت را آفرید و آنرا خوشایند و خوشبو نمود، و بدرستیکه بوی خوش آن تا مسافت هزار سال میرسد!، اما «عاقّ» و «قاطع رحم» آنرا استشمام نمیکنند!
📚 موسوعة التاريخ الإسلامي ٧: ٣٧٠.
از:
الغيبة (الطوسي): ۱۹٦، ح۱٦۱.
@Yusufi_Gharawi