*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
به تو از دور سلام #اباعبدلله
#شنبه است قطعا #خیر است🌱
۱۴۰۲/۰۵/۲۱
ذکر امروز⭐️یا رب العالمین⭐️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
عزیزان دلم دوستای من عاشقانهی داستان زندگی رو تو کانال ما بخونید
بزن رو لینک گلی جانم🥰👇
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
دوستانهها💞
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃 عزیزان دلم دوستای من عاشقانهی داستان زندگی رو تو کانال ما بخونید بزن رو لینک گلی جانم🥰👇
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
سرشو کمی خم کرد تا چشم تو چشم بشیم.
_این یعنی جوابت به خواستگاری عماد منفیه؟
باز برگشته بودیم سر خونه ی اولمون.
_عماد یا هر پسر دیگه ای...من نمی خوام واسه این موضوع عجله کنم.
_باشه حرفی نیست.فقط بذار اینا امروز بیان وحرفشونو بزنن...به خدادرست نیست اینهمه معطلشون کنیم.مطمئنم
بعد اونهمه پشت گوش انداختن های ما،اگه الانم دارن می یان فقط به خاطر اصرار زیاد پسرشونه.
سرتکان دادم وچیزی نگفتم.مامان دوباره مشغول برس کشیدن به موهام شد.
_معلومه این پسره عماد، بدجوری خاطرتو می خواد که اینهمه به پات صبر کرده.امشب که اومدن بذار حرف دلشو
بزنه ...باشه؟خدارو چه دیدی شاید قسمت هم بودین.
لبخند عجولانه ای زدم ونگاهمو از مامان دزدیدم.
عماد رو از سالی که پامو تو دانشگاه گذاشتم می شناختم.مثل خودم حسابداری می خوند.منتها دانشجوی ترم پنج
بود.یه پسر خجالتی اما به جاش هم مغرور.از اونا که بین دخترها طرفدار زیاد داشت.ولی نه به کسی توجه نشون می
داد ونه اصلا دنبال اینجور مسائل بود.تو اون دوسال که دور را دور می شناختمش هرگز با هم همکلام نشدیم.
اولین برخورد نزدیک ما مربوط می شد به زمانی که اون پی مدارک فارغ التحصیلیش ومن دنبال گرفتن فوق دیپلم
معادلم بودم.این رفت وآمد ها که تقریباً هم زمان بود باعث آشناییمون شد.
اون به طور اتفاقی قضیه ی انصراف از ادامه تحصیلمو شنید و مثل بقیه ی دوستام ومسئولین دانشگاه سعی کرد نظرمو
عوض کنه.جالب اینجا بود که انگار خودشو واسه تغییر عقیده م مسئول می دونست.ولی تلاش های اونم بی نتیجه
موند ومن پای حرفم موندم.
اما اون که این میون به خاطر در جریان قرار گرفتن مشکلات زندگیم،احساس صمیمیت بیشتری نشون می داد،سعی
کرد بهم نزدیک تر شه.که در نهایت این برخورد های دوستانه به پیشنهاد ازدواج منجر شد.و تازه اونموقع بود که
من به صرافت افتادم جلوی این صمیمیت رو بگیرم.ولی به نظر بی نتیجه اومد.عماد خیلی بیشتر از تصورم خودشو
درگیر این رابطه ی به ظاهر دوستانه کرده بود.
چندین وچند بار چه از طرق خونواده ش وچه خودش به طور مستقل اجازه ی پا جلو گذاشتن واسه خواستگاری رو از
بابا خواسته بود.اما هربار این من بودم که نخواستم.
نه اینکه اون پسر بدی باشه.یا من بهش علاقه ای در خودم احساس نکنم...نه،نقل این حرفا نبود.
جواب ردم به خاطر موقعیت بدی بود که من وخونواده م درگیرش بودیم.واصلا بابت همین وضعیت هم ترک
تحصیل کرده بودم.
ناامید شدن هر دو تا خونواده از جواب مثبت من،عماد رو نا امید نکرد.چهار سال تموم دنبالم بود و حتی لحظه ای از
خواسته ش پا پش نکشید.خیلی جدی تر از همیشه با برنامه های زندگیش جلو رفت.دوسال خدمت کرد و در آخر
بدون استفاده ی خاصی از مدرک تحصیلیش،تو حجره ی فرش فروشی پدرش مشغول شد.یه خونه اطراف هتل
نگارستان خرید و اینبار با دست پر قدم جلو گذاشت.
مطرح شدن دوباره ی پیشنهاد اون مصادف شد با قبول بافت فرش ابریشم و آشنایی با بهرادی که بیشتر از همیشه
وهمه کس با من آشنا بود.
مامان بوسه ی کوتاهی روموهام گذاشت و به آئینه ی روبروم اشاره کرد.
یه نگاه به خودت بنداز گلاره...تو الان مثل یه میوه ی رسیده وخوش آب ورنگ می مونی.اگه به موقع چیده نشی
سهم یه مشت کلاغ میشی.دست اونام بهت نرسه می افتی زمین ومی گندی... نمی خوام توهمچین سرنوشتی داشته
باشی.مگه من چندتا دختر دارم؟واسه چندتاشون آرزوی پوشیدن لباس سفید عروسی رو دارم؟...
بغض گلوش مانع از ادامه ی صحبتش شد.برس رو تو دستم گذاشت و از جاش بلند شد.
بی اختیار زیر لب زمزمه کردم.
_مامان نگران نباش.
به سختی گفت:نمی تونم نباشم.اما تو بهم قول بده بهترین تصمیم رو بگیری.
سرتکان دادم و اون با لبخند محو وغمگینی از اتاق بیرون رفت.
واسه مراسم یه بلوز به رنگ سبزکاهویی ویه شلوار مغز پسته ای پوشیدم.شالمو رو سرم مرتب وچادر سفیدمو سر
کردم.
صدای زنگ در بابا رو به حیاط کشوند.و بعد سلام واحوالپرسی های به ظاهر گرم و دوستانه که مطمئن بودم در باطن
اصلا اینطور نیست ،به گوش رسید.خونواده ی مقدم پناه هنوزم به خاطر تعلل و جواب رد به درخواستشون ازم
ناراحت ودلگیر بودن والبته من کاملا درکشون می کردم. وبهشون حق می دادم.
یکم که منطقی به این موضوع نگاه می کردیم من باید از خدام می بود با عماد ازدواج کنم.چون در ظاهر اون همه
جوره نسبت به من بهتر بود.اما این برتری ظاهری منو قانع نمی کرد.
همین که تصور می کردم امکان داره ازدواج با اون پرنده ی اندیشه مو اسیر قفس کنه قلبم بی اختیار فشرده می
شد.واین احساس فقط به عماد محدود نبود.شاید اگه قضیه ی احسان شریفی هم جدی تر از این مطرح می شد یا
لااقل مامان اینا نرمش به خرج می دادن من باز همین حسو داشتم.
فقط این میون بهراد بود که حضورش بهم بال وپر می داد و منو درک می کرد که اونم...این درست که از احساسات
و اندیشه ای که نمی خ
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#خانوم_خونه
دنیای شما هم هنوز صورتیه و مخلوطی از کرم؟؟🌱🌸☺️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃دلیل گرسنگی های مکرر چیست؟
¹ بدنتان کم آب شده
² خوب نخوابیده اید
³ دچار استرس هستید
⁴ غذای خود را با سرعت می خورید
⁵ معده خود را با کربوهیدرات های نشاسته ای پر کرده اید.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#نکات_آشپزی
🍃برای خوش مزه تر شدن کتلت بعد از اینکه پیاز رنده کردی خوب آبشو بگیرید وبا گوشت ورز بدید وبعد از اون با سیب زمینی مخلوط کنید کتلت شما لذیذ میشه 🥰😘
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃با این سبزی خوش طعم قندخونتان را کنترل کنید!
🍃پیازچه علاوه بر خوش طعم کردن غذاها خواص درمانی بسیاری دارد؛ این نوع سبزی در حفظ سلامت قلب، تقویت استخوان ها بسیار مفید است.
🍃همچنین برای پوست، درمان سرماخوردگی، حفظ سلامت چشم ها، کاهش ریسک سرطان، کنترل قند خون، سلامت گوارش، برطرف کردن عفونت ها بسیار مفید است و میتوان از آن بهرههای زیادی برد.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
18.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#شیرینی
شیرینی با نون فانتزی😳بدون فروهمزن😳
یه طعم عالی و نوستالژی🥲
نون فانتزی کتوی یخچال مونده،یا حتی تازه س رو برش بزنید..و توی روغن سرخ کنید🥰
از اینور شهدشو درست کنید..
۲لیوان آب
۲لیوان شکر
زعفران
چندقطره آب لیمو
گلاب(دلبخواهیه)
بزارید ده دقیقه بجوشه🥰
خوب ک از داغی افتادوفقط یکم گرم بود تیکه های سرخ شده ی نون فانتزی رو بندازید داخلش…ولی فقط ده ثانیه بمونه توی شهد وگرنه دیگه خیلی نرم میشه..
بزارید توی صافی و آماده ی خوردن🥰
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#فرزندپروری
🟢یه نکته مهم اینکه چند دقیقه قبل از اینکه بخواین آماده بشین برای برگشتن از مهمونی، بچه رو از نظر ذهنی آماده کنین یعنی بهش بگین کم کم میخوایم بریم🕖🍃
اینم یادتون باشه که بیشتر بچه ها مهمونی رو دوست دارن چون همبازی پیدا میکنن و محیط براشون جدیده پس باید با روش درست از مهمونی برگردین 🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#نکات_آشپزی
🍃اگر برنج تون بوی سوخته گی گرفت ۲ قاشق شیر سرد لای پلو بریزید بوی سوخته گی کامل از بین میره😊😍
🍃سويا رو بجای آب تو شیر خیس کنید مزه گوشت میده😋🙃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
19.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
#خانوم_خونه
خدارو چ دیدی شاید شد🥰
دیگه من ب این جمله کاملا ایمان آوردم🥲چون توی زندگیم اونجایی ک خیلی بهم سخت گذشت،اونجایی ک فک میکردم نمیشه…خدارو دیدمو شد🥺🥺
پس خدارو ج دیدی حتما برای تو هم میشه🙃🙂
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
🍃نشستن در حالت سکون باعث :
¹ گردش خون کمتر
² لختگی خون در رگ ها
³ متورم شدن قسمت های پایینی بدن و پاها
⁴ ضعف استخوان ها
⁵ پوکی استخوان میشود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺