eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.7هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دخترا اگر میگم بگذارید همسرتون هواتون رو داشته باشه نه بخاطر اینکه ما خانمها ضعیفیم و نیاز به حمایت داریم نه ! این رو فقط ما خانمها میدونیم که از پس چه کارهایی بر میایم کافیه بدونیم اول و اخر زندگی فقط خودمونیم دیگه واویلا😁 از درست کردن شیر دستشویی تا تعمیرگاه بردن ماشین و مدرسه بچه ها و غذا و سرکار همه رو خودمون انجام میدیم اونم بدون خستگی! ولی یه جاهایی واقعا لازمه ؛ هم برای شخصیت خودمون ، هم برای اینکه همسر باید مسئولیت پذیری رو یادبگیره باید حامی یک زن بودن رو یاد بگیره و این ویژگی ها رو در خودش تقویت کنه اینکارهای به ظاهر کوچیک خیلی اثر گذاره در تقویت این دو حس.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کپشن مهم❌❌ ۱.لازم نیست همه این سوالات رو توی یک جلسه و پشت سر هم بپرسید میتونید حتی اینا رو جور دیگه متوجه بشید و مستقیم نپرسید🌞 ۲.یادتون باشه وقتی بحث ازدواج میشه ادما خودشون رو خیلی بهتر نشون میدن✒️ ۳.یکی از مهمترین پارامترا برای ازدواج خانواده شخص هست پس غافل نشید✅ ۴.جواب این سوالا خیلی مهمه پس هم اقا پسرا هم دختر خانما حتما حواستون باشه⁉️ ۵.این سوالات پیشنهادی و عمومی هستند میتونید مقداری تغییر بدید تا مناسب موقعیت خودتون بشه❤️ ۶.حتی اگر ازدواجتون سنتی نیست باز هم دونستن این سوالات مهم و ضروریه(استثنا نداردددددد) یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
11.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دو تا ترفند رو اگر به کار ببرید چیپس ترد و عالی دارین خیلی راحت می تونید کلی چیپس درست کنید و لذت ببرید حتما ویدئو رو تا انتها ببنید  آبجوش+نمک پنج دقیقه سیب زمینی دخلش باشه آب یخ +سرکه سیب زمینی بیست دقیقه داخلش باشه آبکش کنید و روی دستمال تمیز بزارید کامل خشک کنید و داخل روغن داغ سرخ کنید یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این دو تا ترفند رو اگر به کار ببرید چیپس ترد و عالی دارین خیلی راحت می تونید کلی چیپس درست کنید و لذت ببرید حتما ویدئو رو تا انتها ببنید  آبجوش+نمک پنج دقیقه سیب زمینی دخلش باشه آب یخ +سرکه سیب زمینی بیست دقیقه داخلش باشه آبکش کنید و روی دستمال تمیز بزارید کامل خشک کنید و داخل روغن داغ سرخ کنید یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
🍃 سرزنش و سرکوفت آفت زندگی اند: یکی از رفتارهای مخربی که اثرات زیان‌آور و بر روابط بین همسران جوان به خصوص در دوران عقد داره سرزنش و تحقیر و خرد کردن شخصیت یکدیگره "صد بار گفتم این کار رو نکن!" " گوش نکردی حالا بکش!" "تو همینی دیگه!" " می‌‌دونستم این جوری میشه..." "بفرما اینم نتیجه‌ی هنر جناب‌عالی!" 👌🏼اگر همه‌ی ما می‌تونستیم گاهی خودمون را به جای طرف مقابل‌مون بذاریم شاید خیلی از مشکلات و مسائل لاینحل زندگی هرگز اتفاق نمی‌افتاد سرزنش و سرکوفت زدن به یکدیگر خصوصاً در دوران عقد و نامزدی یکی از بزرگ‌ترین آفت‌های زندگی زناشویی به شمار می‌رود.
شب ها آرامشی دارند از جنس خــ🌸ــدا پـروردگـارت همواره بـا تـو هـمراه اسـت امشب از همان شب‌هایی‌ست که برایت یک شـب بخیر خـــ🌸ـــدایی آرزو کـردم   
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 خنده کن هر صبح بر رخسارهٔ نیکوی عشق خانه‌ی دل را گلستان کن به عطر و بوی عشق خوشه‌ای از نور برچین صبحگاهان با طرب چون پرستوهای عاشق پرگشا تا کوی عشق سلام صبح بخیر زیبا و غرق در شادی     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
4_5855081249642647897.mp3
7.01M
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🎵 🎤     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شربت خوش مزه و شیک مهمونی رو حسابی جذاب میکنه❤️❤️❤️❤️ موادلازم برای دو لیوان شربت ژله نصف بسته آبجوش نصف لیوان تخم شربتی 1 ق غ شکر 1 ق غ گلاب 1 ق غ آب سرد یک تا یک و نیم لیوان این مقدار مواد دو لیوان بزرگ به شما شربت میده شربتای من یک روز داخل یخچال موند و سفت نشد ولی اگه شربت شما یکم سفت شد میتونید با کمی آب مخلوط کنید یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این شربت خوش مزه و شیک مهمونی رو حسابی جذاب میکنه❤️❤️❤️❤️ موادلازم برای دو لیوان شربت ژله نصف بسته آبجوش نصف لیوان تخم شربتی 1 ق غ شکر 1 ق غ گلاب 1 ق غ آب سرد یک تا یک و نیم لیوان این مقدار مواد دو لیوان بزرگ به شما شربت میده شربتای من یک روز داخل یخچال موند و سفت نشد ولی اگه شربت شما یکم سفت شد میتونید با کمی آب مخلوط کنید یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃 داستان زندگی بزن رو لینک گلی جانم🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🍃 داستان زندگی بزن رو لینک گلی جانم🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
چندانی هم نمونده.ظرفای شام رو که بهناز شست.جمع وجور اینام وقتی نمی بره.خودم کارو تموم می کنم.تو هم بهتره بری استراحت کنی.به هر حال صبح باید بری سر کار. نمی دونم چرا حس کردم باید از چیزی ناراحت باشه.نگاه مرددمو بهش دوختم وسوالی ذهنمو درگیر کرد. _تو از دستم دلخوری؟! نگاه گذرایی بهم انداخت وظرف میوه رو از روی میز برداشت.وبه سمت آشپزخونه رفت. _نه چرا باید باشم؟ دنبالش رفتم وبشقاب ها وچاقوهای میوه خوری رو توسینک گذاشتم. _بابت دیشب. _نیستم. اینو خیلی سرد ومایوس کننده گفت. ومشغول شستن ظرفا شد. _من نمی خواستم اذیتت کنم.باور کن دست خودم نبود.می دونم مقصرم اما... دست از شستن برداشت ونفس عمیقی کشید. _ببین بهراد من دنبال مقصر نمی گردم.هرچند اگه بخوام منصف باشم نباید کسی رو بیشتر از خودم مقصر بدونم.اگه نمی تونم به ابراز احساساتت جواب درستی بدم اشکال از تو نیست از منه.این منم که نمی تونم مثل یه آدم عادی زندگی کنم و واسه همسرم،زن خوبی باشم. جمله ی آخرشو با بغض گفت ومنو حسابی پشیمون کرد از اینکه چرا اصلا این حرفو پیش کشیدم.ظرفارو شسته،نشسته همونجا رها کردوبا گریه از آشپزخونه بیرون رفت. از شدت خشم دندونامو رو هم فشردم وفریاد عصبیمو تو گلو خفه کردم.لعنت به من که بازم همه چیزو خراب کرده بودم. آخر هفته امیرو به زندان قزل حصار واندرزگاه 3منتقل کردن.بند مناسبی رو واسه ش در نظر گرفته بودن.واین تا حدودی خیال همه مون رو راحت می کرد. علی هم حدود پنج روزی می شد که بستری شده بود.ودکتر شهشهانی مرتب وضعیتشو چک می کرد.مرتضی وسمیرا خانوم هم خوشحال به نظر می رسیدن وبا جدیت و امید بیشتری پیگیر عمل علی بودن. هنوز از حاجی مقدم پناه خبری نبود.ومن مطمئن نبودم واسه عمل نوه ش بیاد.اما از زبان مرتضی شنیدم که مادر عماد با اینکه حال روحی وجسمی مساعدی نداره،مصرانه می خواد که واسه عمل علی تهران باشه.واین احتمال اینکه حاجی هم باهاش بیاد رو زیاد می کرد. بالاخره سمینار کرج وکارگاههای دو روزه ش تموم شد ومن با خیال راحت تر وفکر متمرکز دنبال راهی واسه نجات امیر از این وضعیت گشتم.قسم خورده بودم عماد رو به پدرش برگردونم وحالا چطور می تونستم اینکارو بکنم به نظر سوال بی جواب وغیر ممکنی می اومد. قرار بود عصری همراه گلاره واسه ملاقات علی به بیمارستان بریم.واسه همین من بعد از ناهار کمی استراحت کردم.گلاره هم به اوضاع خونه رسیدگی کرد. مدت زیادی نبود که از کاشان برگشته بودیم اما اون خیلی راحت خودشو با شرایط جدید وفق داده بود وصمیمیت قابل تحسینی با مامان وبهناز داشت.فقط این بین تنها بامن فاصله شو حفظ کرده بود .بعد از اون دوشب اول دیگه حرف زدنمون هم یه خط در میون شد ومخاطب بیشتر حرفامون مامان. در ظاهر مثل یه زن وشوهر خوب وصمیمی جلوی دیگران برخورد می کردیم اما حقیقت این صمیمیت ونزدیکی رابطه مون تو خلوتی که شاید هرگز نداشتیم دروغ به نظر می رسید.گاهی دلخوری وطعنه هم چاشنی برخورد های ظاهری مون می شد.طوریکه مامان با نگرانی رو فتارهامون دقیق می شدو هرجا که احساس خطر می کرد با ملایمت بهمون اخطار می داد. تو اتاق بهناز دراز کشیده بودم وبه آینده ی رابطه وازدواجمون فکر می کردم که در با ضربه ی آرومی که بهش خورد باز شد.چشمام نا خودآگاه رو هم افتاد وخودمو به خواب زدم. گالره بود که نرم وآهسته وارد اتاق شد.اینو از عطر ملایم وخوشبویی که همیشه استفاده می کرد حس کردم.به نظرم رسید واسه بیدار کردنم پا به اتاقم گذاشته باشه.دیگه باید کم کم واسه رفتن به بیمارستان آماده می شدیم. دوقدم با تردید به طرفم اومد اما با کمی مکث دوباره عقب رفت.به نظر می اومد با خودش سر این قضیه درگیر باشه. _بهراد خیلی لطیف و ملایم صدام کرد.یه چیزی ته دلم تکان خورد.نمی دونم چرا دوست داشتم بازم صدام کنه. _بهراد بیدار نمی شی؟ عکس العملی نشون ندادم.دلم می خواست ببینم چطور واکنش نشون می ده.یه قدم دوباره جلو اومد واین بار بلندتر صدام کرد. _بهراد داره دیر می شه هااا.مگه قرار نبود بریم بیمارستان؟ یه تکان مختصر واسه خالی نبودن عریضه خوردم وبازم خودمو به خواب زدم.حالا یکی نمی دونست فکر می کرد سه روز وسه شب بی خوابی کشیدم.واز شدت خستگی بیهوشم که نمی تونم واکنش نشون بدم. یه قدم دیگه به سمتم برداشت.دیگه کاملا نزدیک تختم ایستاده بود.دستشو مردد جلو آورد اما نه واسه تکان دادنم.چون طاق باز رو تخت خوابیده بودم کاملا حس می کردم که دستش داره به سمت صورتم می یاد.یه حسی بهم می گفت این حرکت ناخودآگاهش از رو علاقه ست.اون با وجود مشکلی که باهاش درگیر بود به خاطر احساسی که