فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عجب خر فرزی بود ببینید :)).
😂😂😂
#کلیپ #طنز #فان #خنده #جوک #سکانس
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کرد با آهنگ😆😅
#مهدی_داب
#کلیپ #طنز #فان #خنده #جوک #سکانس
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
دوستانهها💞
چه کرد با آهنگ😆😅 #مهدی_داب #کلیپ #طنز #فان #خنده #جوک #سکانس 🍃🍃🍃🌺 یاس هستم حرفاتو بهم بگو @Yass_
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوتا ویژگی خوشگلا😂😂😂😍
#مهدی_داب
#کلیپ #طنز #فان #خنده #جوک #سکانس
🍃🍃🍃🌺
یاس هستم حرفاتو بهم بگو
@Yass_malake
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🍃🍃🌺
دوستانهها💞
رفتم رو مبلی که اشاره کرده بود نشستم. ارام:من از تنهایی بیزارم، اونجام که بودم هیچ وقت تنها نمیموند
ارام:خب من از خاطراتم گفتم حالا تو بگو.
چی میگفتم؟؟؟ میگفتم با خواسته ی ارباب اینجام؟؟؟!!!
از جام بلند شدم، حالا بعدا یه چیزی سره هم میکردم میگفتم، االن چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم، حالا بپیچونمش تا بد.
_من خاطره خاصی ندارم،یه رعیتم دیگه، الان فال میرم یه کوچولو کار دارم دفه بعد منم تعریف میکنم.
ارام سری تکون دادوگفت باشه. داشتم از در میرفتم بیرون که ارام صدام زد.
ارام:سوگل
_بله.
ارام:سوگل من نمیخوام تو از سره وظیفه بیای اینجا، اصلانم ناراحت نمیشم اگه بخوای مثله قبل باهام رفتار کنی، اجباری نیست
که... حرفمو خلاصه میکنم، اگه دوس نداری دیگه صدات نکنم.
_نه ارام، خیلیم خوبه، مطمعن باش که از رو اجبار نمیام.
ارام:مرسی.
لبخندی زدمو از اتاق دراومدم بیرون، واقعا از وقت گذروندن با ارام ناراضی نبودم، ارام خوب بود،مهربون بود،شاد بود،درست
برعکسه ارباب.
شب برا ماساژ رفته بودم اتاقه ارباب اما ارباب تو اتاق نبود.
وا خودش زنگ زده بود پس الان کجا بود!!!!
با خودم گفتم شاید بیرون باشه الان میاد، رو تخت نشسته بودمو منتظر ارباب نشسته بودم که ارباب باضرب درو باز کرد و گوشی
بدست اومد تو.
ارباب:کیان حرف نزن گوش کن ببین چی میگم، اگه خدایی نکرده حتی ده متریه عمارت پیداشون بشه، کیان من میدونم و تو.
نمیدونم کیان چی گفت که ارباب قاطی کرد.
ارباب داد زد
ارباب:چه یه نفر چه صد نفر، کیان شده همرو دونه به دونه میکشی اما نمیزاری یه نفر نزدیکه عمارت بشه.
درو محکم کوبید بهم که من یه متر پریدم هوا.
ارباب:بی پدر فکر کرده کیه!!! به عمارته من نزدیک میشی!!!!!
دوباره گوشیشو برداشت و زنگ زد.
ارباب:کیان دارم میام بیرونه عمارت حمایت میخوام.
یه دفه بنده دلم پاره شد. میره کجا!!!!!
ارباب داشت حاضر میشد که بره بیرون دلم مثله سیرو سرکه میجوشید.
سوگلللل،چته، برا چی نگرانی؟؟برا کی نگرانی؟؟برا ارباب؟!!!! همین اربابی که بهت تجاوز کرد؟؟؟!!! برا این مرده متجاوز؟؟؟!!!!
اما دلم انگاری دوباره کر و کور شده بود و نه چیزی میفهمید، نه چیزی میشنید. تالاپ وتولوپ میکرد برا مردی که همه زندگیشو،
همه دنیاشو به نابودی کشیده!!!!
قلبم تیر میکشید، جدیدا زیادی تیر میکشید، دستمو گذاشتم رو قلبم، اروم باش قلبه من، انقد برا این مرده گناهکار بازی در نیار،یادت
نیست این همون مردیه که هستی تو، زندگی تو نابود کرد. اروم باش قلبه من...اروم باش.
اما همین که چشمم به اربابه تفنگ بدست افتاد بدتر شدم، دلم شور میزد، قلبم بیشتر تیر میکشید.
ارباب تفنگ و گذاشت پشته کمرشو کتشو انداخت روش.
بی هوا پرسیدم.
_کجا ارباب؟؟؟
ارباب عصبی سرشو گرفت سمتم.
ارباب:باید به توام جواب پس بدم؟؟؟!!!
تو حالته عادی باید از دستش ناراحت میشدم، اما انقدر استرس و دلشوره داشتم که اصلا حرفایی که میزد برام مهم نبود.
ادامه دارد...
🍃🍃🍂🍃