فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا تو که میدانی
پس از دیگران چه باک؟
تو که ارزانی میداری
چرا نگاهم به دست دیگران؟
خدایا تو که بازگشت مارا به سمت خودت حتی بعداز صدبار بد عهدی میپذیری،
چه باک از نگاه دیگران؟
خدایا از همه اشتباهاتم دست کشیدم و به سمتت می آیم
پذیرایم باش...
🌱
۲۰ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت ترین حق الناس
این است که به روح دیگران
لطمه بزنی...
۲۰ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۰ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓آرامش چیست؟
نگاه به گذشته و شکر خدا
نگاه به آینده و اعتماد به خدا
نگاه به درون و دیدن خدا
۲۰ دی ۱۴۰۲
🌿🌺﷽🌿🌺
💌ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﻭﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ، ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭﺣﺎﻻ ﺗﺮﺳﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ
ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ،😱
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ 👇
🌼 ﺧدا ﺭﺍ که همیشه بامن است را ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻡ 💗
ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺖ 😫ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ 👇
🌿🌺ﺷﮑﺴﺖ معنایی ندارد تنها تجربه است که از اتفاقات می اموزم
ﺍﺯ ﻧﻔﺮﺕِ ﻣﺮﺩﻡ😡 ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ 👇
🌺🌿به همه تا می توانم عشق بورزم❣
ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ 👇
🌺🌿 ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺷﺪ ﺭﻭﺡ ﻻﺯﻡﺍﺳﺖ .
ﺍﺯ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ،
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ 👇
🌺🌿ﻣﻦ ﺗﻮﺍﻥ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ 🤩
ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ😑 ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ
🌺🌿 ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮﺍﻥ ﺁﺳﯿﺐ ﺭﺳﺎﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ و تنها باید از او بیاموزم و رهایش کنم.
🌼ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ
🦋ﺣﺘﯽ ﺯﯾﺒﺎﺗﺮﯾﻦ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ،
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﮐﺮﻡ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ می کند....😍
زندگی را با تمام وجود زندگی کن...👏👏
۲۰ دی ۱۴۰۲
۲۰ دی ۱۴۰۲
دوستانهها💞
داشت تلاش میکرد موهای بلندش را زیر شال پنهان کند درحالیکه روی نشیمن تخت مینشست. چه تلاش بیهوده ای! !
-الان خفه میشی و دنبال من میای از این کثافت خونه بیرون .توماشین صحبت میکنیم !
-بیام چیکار ؟بیام به چه امیدی؟ کی به من اهمیت میده؟ اونی که باید بده ،یک عمره براش کوچک ترین ارزشی ندارم .یک عمره منو نمیبینه همون خودخواه و بی عاطفه !
-بسه دیگه،راه بیفت!
مرا بزور از خانه بیرون کشید و سوار اتومبیل کرد. روی صندلی عقب که جای گرفتم چشمان نگران و عصبانی ملاحت نظاره گرم بود .
-حتما باید وقتی گم و گور میشی اینجاها پیدات کنیم ؟ معلوم هست چته؟ باز اون زهرماری رو کوفت کردی؟ میخوای خودتو بکشی؟فکر آبروی دریاسالا ها نیستی؟
-به به ! پرنسس ملاحت! قدم رنجه کردی دنبال من اومدی .یه وقت شان و منزلتت خدشه دار نشه !
-ساکت شو !تو اوج ولایعقلی هم اون زبون نیش دار کار میکنه، آره؟
بی توجه به او رو به آرش که شروع به حرکت کرده بود گفتم :
-منو ببر خونه خودم !
آرش ناگهان از کوره در رفت و فریاد زد:
-تو غلط کردی !حرف نزن .صداتو نشنوم .هیچی دیگه برات مهم نیست .نه ما ،نه اعتبارفامیلیمون، نه پدرت و پدربزرگ، نه خراب کردن اسم دریاسالارها !
-تف تو گور دریاسالارها کنن .گند بزنن به این اسم !نمیخوام باشم از شما! نمیخوام! نمیخوام پسر اون پدر بی عاطفه ی خودخواه باشم! من ازش متنفرم! و اون ایندفعه هم مثل هربار و هردفعه بهم ثابت کرد احساسم نسبت بهش درسته! حالم ازش بهم میخوره !حالم از همتون بهم میخوره ! ملاحت گفت:
-خیلی خب حالا ! آروم باش! تو هم چیزی بهش نگو آرش .حالشو نمیبینی؟بریم خونه ی ما .تا شب مامان اینا نمیان. تا اون موقع داریوش هم روبراه شده .امیدوارم بابابزرگ بویی نبرده باشه.
-زنگ زدی بهشون؟ گفتی پیداش کردیم؟
-آره گفتم .بیچاره دایی ضیاء. کی میخواد یه نفس راحت بکشه و با آرامش زندگی کنه من نمی دونم !
-اسم اونو جلومن نیار !
-اوووف! گندت بزنن داریوش! یک خانواده کار و زندگی و استراحت و آرامششون رو ول کردن تا تو رو پیدا کنن که نکنه بلایی سر خودت آورده باشی؛ اون وقت تو اینقدر راحت اینجوری میگی! تو کی میخوای بزرگ بشی آخه؟! دیگه بیست و پنج سالته! حق ات بود میذاشتیم خودتو خفه کنی تو این کثافت خونه ! آرش با لحن ارامی گفت :
-ملاحت ! خودت که بیشتر عصبی هستی ! بی خیال شو !بذار حالش جا بیاد ،بعد !
ظهر بود که از خواب بیدار شدم .سردرد ناشی از افراط در نوشیدن به سراغم آمده بود .و حالا ذره ذره ،تمامِ دیشب به خاطرم می آمد .دعوای سنگینی که با پدرم داشتم ،عدم حمایت همیشگی اش از من وطبق معمول محکوم کردنم ، و من را بی عرضه و بی لیاقت خواندن. و از خانه ی پدرم بیرون زدن و رفتن سراغ سیما و خانه ی فساد !اطرافم را نگاهی انداختم .در ودیوار و تخت و میز پر بود از خرس وقلب و تزیینات صورتی و بنفش .کلافه بالش را روی صورتم چپاندم !از دست این دخترها با این علایق خاص و بیمزه ! از دست ملاحت !از جایم بلند شدم .کمی سرگیجه داشتم .ملاحت برایم حوله تمیز گذاشته بود. به حمام اتاقش رفتم و دوش گرفتم . بوی گند عرق وگرفته بودم .نمیدانستم این ملاحتِ وسواسی، چطور دلش راضی شده بود من با این بوی گند در رختخواب پر قویش بخوابم .از اتاق که خارج شدم حالم کمی بهتر بود. کمی آرام تر بودم .کمی
بهتر و حالا عاقل تر! ولی همچنان ناامید!ملاحت و آرش هردو روی مبل راحتی نشسته و تلویزیون تماشا میکردند .
-شما دوتا مگه کار و زندگی ندارین؟ افتادین دنبال من و حالام ولم نمیکنین !ملاحت گفت :
-به به ! بیدار شدی؟ عقلت اومد سر جاش؟ مگه ما جرأت داریم تو رو ول کنیم ! باز میدویی و میری سروقت سیما جون. اونم با اون دعوای دیشب !درحالیکه کنار آرش می نشستم و گفتم:
-گفته بودم زبونت نیش داره ؟
-روزی دوسه بار میگی! البته شایدم میرفتی پیش سوزان جون !
درحالیکه به پشتی مبل راحتی لم میدادم و چشم هایم را به دنبال کنترل تلویزیون میچرخاندم گفتم:
-نیستش ! با پدرش رفته مسافرت!
ملاحت پوزخندی زد و گفت :
-برن بمیرن همه شون ! از راه به درت کردن. توهم اصلا حواست نیست داری غرق میشی تو این کثافت !
-هی ! دوباره سوزنت وصل سوزان شد ؟!
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍂🍃
۲۰ دی ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚می توانیم باور داشته باشیم که خداوند
همیشه حواسش به ما هست و بهترین چیزها را برای ما رقم میزند، حتی اگر به گونه ای باشد که ما دوست نداشته باشیم،
یا اینکه می توانیم نگران باشیم و انتظار بدترین چیزها را داشته باشیم.
مردم می گویند که می ترسم شغلم را از دست بدهم،
می ترسم که ازدواج موفقی نداشته باشم،
می ترسم فرزندم راه درستی نرود.
میترسم بیماری مرا از پا درآورد. 😩
✔️آنها متوجه نیستند که در حال انتخاب ترس به جای ایمان هستند.
💚ترس و ایمان هر دو از ما می خواهند که باور داشته باشیم اتفاقی قرار است بیافتد که ما از آن بی خبریم؛
اما انتخاب با ماست که
ترس را انتخاب کنیم
یا ایمان را.💚
چیزی که روی آن تمرکز کنید،
به وقوع خواهد پیوست.
💌وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالأرْضِ... »
(سوره اعراف، آیه 96)
🌻 «و اگر مردم شهرها ایمان آورده و از دستورات خدا اطاعت میکردند ، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین بر ایشان می گشودیم»
#آرامش_با_قرآن
۲۰ دی ۱۴۰۲
۲۰ دی ۱۴۰۲
۲۰ دی ۱۴۰۲
💔
از طرف من به جوانان بگوئيد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است
بپاخيزيد و اسلام را و خود را دريابيد
نظير انقلاب اسلامی ما در هيچ کجا پيدا نمیشود نه شرقی - نه غربی؛
ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزوير به خود میآمدند و آنها نيز پوزه استکبار را بر خاک میماليدند.
✍🏻 این وصیت شهید، خطاب به همه مسلمانان است
حکام عربی که در خون مردم بیگناه میرقصند...
قسمتی از وصیتنامه #شهید_محمدابراهیم_همت
#طوفان_الاقصی
💞
۲۰ دی ۱۴۰۲
🍀
#نقلازخودخدا
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدّاً
خداى رحمان ڪسانى را ڪه ايمان آوردهاند و ڪارهاى شايسته ڪردهاند، محبوب همه گرداند.
مريم/٩۶
من ڪار خوب و درست خودمو انجام میدم
شما رو خوشحال ڪرد، بسیار خوشحال میشم
شما رو ناراحت ڪرد، بسیار، بسیار، بسیار متاسفم
اما ڪماڪان ڪار خوب و درست خودمو انجام میدم
من نیامدم به این دنیا تا دیگران رو راضی و خوشحال نگه دارم...☘️
۲۰ دی ۱۴۰۲