دوستانهها💞
چشمم افتاد به سوگل... میدونستم باهاشون میره میخواستم یه بار دیگه برا اخرین بار ببینمش. سوگل:نه بابا
_بابا انتقام کورش کرده بود... الان پشیمونه...
مامان یه دفه پرید وسطه حرفم.
مامان:دوسش داری؟؟؟!!!
خجالت میکشیدم بگم اره برا همین سرمو انداختم پایین و حرفی نزدم.
مامان:منه احمقو نگا چه سوالی میپرسم... معلومه که دوسش داره،برا همینه که انقدر طرفداریشو میکنی.
_دوس داشتن جرمه!؟؟؟ گناهه؟؟؟؟
بابا:اره... دوس داشتنه این مرد گناهه.
_ بابا شما میخواستی جبران کنی گذشته رو... همون گذشته ای رو که خودت خرابش کردی... شما میخواید من خوشحال باشم، من
خوشبخت باشم... بخدا اینجا هم خوشحالم هم خوشبخت.
بابا:دور از خانوادت خوشحالو خوشبختی؟؟؟؟!!!!
_دوس ندارم دلتونو بشکنم اما... من تو اون خونه جز مامان محبتی ندیدم... نمیگم دوستون ندارم... نه اصلا.. اما من اینجا محبتایی
که تو خونه ی خودمون نداشتمو بدست اوردم... من اینجا مهمم من اینجا به عنوانه یه عضوی از خونواده بحساب میام، اما....
بابا:کدوم عضو؟؟؟؟ تو تا چند وقت پیش اینجا عذاب میکشیدی، خدمتکار بودی... از کی محبت میدیدی؟؟؟ کی به یه خدمتکار
محبت میکنه؟؟؟!!!!
_درسته خدمتکار بودم، درسته خیلی اذیت شدم، اما بازم بودن کسایی که به فکرم باشن و بهم محبت کنن.
بابا:تو حرفت محبته؟؟؟!!! من بهت قول میدم وقتی که برگردی زنگیی برات بسازم که هیچ محبتی رو کم نداشته باشی. قووول میدم.
_نه بابا... من... اگه باشما برگردم نصفه وجودم اینجا جا میمونه....
بابا:سوگ....
مامان:بسه... بسه حمید، سوگل دل باخته... دل باخته ی مردی شده که غرور و تکبر از همه جاش میباره... اما سوگل راست
میگه... ما گذشته ی خوبی بهش ندادیم... بذار ایندشو خودش بسازه، میدونه اینجا خوشحاله پس بذار بمونه... ازادی سوگل... هر
تصمیمی که دوست داری بگیر... ما همیشه پشتتیم... حمید درست میگم مگه نه؟؟؟؟
برگشتم سمته بابا.
بابا:باش.... حرفی نیست. اما اینو همیشه یادت باشه، هر وقت دیگه نتونستی اینجارو تحمل کنی بابات با تمامه بدیاش هست که
پناهت باشه...
از جفتشون ممنون بودم...ازجام بلند شدوم و از صورته جفتشون بوسیدم.
بابا:پاشید... پاشین بریم من برا این داماده جدید یه خط و نشون بکشم ببینم...
خندیدم... از ته دل خندیدم.
مامان:نه... اول دلم میخواد نومو ببینم.
)سوگل(
با بابا و مامان رفتیم تو سالن. امیر عباس بغله ارام بود و داشت دستشو میخورد. همه به امیر نگاه میکردنو کسی چیزی نمیگفت که یه
دفه مامان بلند گفت.
مامان:واااای... خدا، چه بچه ی نازی این فرشته پسرته سوگل...
بعد رفت و امیر عباس و از ارام گرفت.
به ارباب نگاه کردم که داشت سوالی و با نگرانی نگاهم میکرد. یه کمی خندم گرفته بود اخه تابحال قیافشو اونجوری ندیده بودم.
بابا نشست رو مبل کناره ارباب.
ادامه دارد...
🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🌺🍃
جملهی«لاحولولاقوّةالّاباللّه»
نـودونهدردراشـفـامیدهـدكه
سـادهتـرينآنـهـا؛انـدوهاست❤️🩹!
#پیامبـراکرم«ص»
🍃🍃🌺🍃
صبحۍکہدلم،درپۍدیدارتوباشد..
آنصُبح،دلارامترینصبحجهاناست❤️
السلامعلیڪیابقیةالله✨
#امام_زمان
#ماه_رجب
#حجاب
🔴 چرا امام زمان را «منتظَر» مى نامند؟
🔵 امام جواد علیه السلام فرمودند:
🌕 «چون او را غيبتي است طولاني كه در آن زمان مخلصين انتظار ظهور او را دارند، اهل شك و شبهه منكر وجود حضرت مى شوند، بى دينان نام و ياد او را به استهزاء و مسخره مى گيرند، گروهى به دروغ براي ظهور وقت تعيين مى كنند، كسانى كه عجله كنند هلاك مى شوند، و اهل تسليم نجات پيدا مى كنند.»
📚 كمال الدين ج ۲ ،ص ۳۷۸
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَجبحقالزینب؏
🟢 امامت در سنین خردسالی
🔴 نفس ولادت حضرت جواد علیه السلام زمینه سازی برای دفاع از باور مهدویت است. چرا که اولین امام خردسال در تاریخ اسلام بودند که در حقیقت زمینه را برای پذیرش مسئله امامت در سن خردسالی و امامت حضرت مهدی (ارواحنافداه) در سن پنج سالگی فراهم کردند.
#امام_زمان
أللَّھُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪْألْـفَـرَجبحقالزینب؏
شب با تمام یک رنگیش چه ساده آرامش میبخشد
چه خوب میشد ما هم مثل شب باشیم
یکرنگ ولی آرام بخش...
بار الها همهی ما را عاقبت بخیر بگردان🤲
#شب_بخیر