eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤🍃 تو از اهدافت مهم تری ....💕 ‎‌‌ ❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چوب خدا صدا نداره ارسالی اعضا قسمت اول 🍃🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چوب خدا صدا نداره ارسالی اعضا قسمت اول 🍃🍃🍂🍃
از اعضای کانال عنوان داستان: 🍁 سلام ادمین محترم کانال ملکه این داستان زندگی مادرم هست که براتون تعریف میکنم. مادرم تو یه خانواده فقیر دنیا اومده خیلی سختی کشیده تا بزرگ شده .قالی بافی میکرده با خواهراش تا خرج خانوادشونو دربیارن .مادرم ک دختر اخر بوده زن پسر خاله اش میشه. چند سالی باهم زندگی میکنن. چن سال با نداری شوهرش میسازه وصاحب سه فرزند میشن..یکیش تو نوزادی مریض میشه و میمیره . یه دختر و یه پسر براش می مونه. بعد یه مدت متوجه میشه که شوهرش بهش خیانت کرده و با یکی از اقوام میریزن رو هم و مادرمو طلاق میده. مادرمو میبره میندازه پیش مادرش ولی بچه ها رو نمیده به مادرم .بعد یک مدت اون خانمه میگه من نمیتونم بچه هاشو نگه دارم برو بده مادرشون. اونم بچه ها رو میندازه سر مادرمو میره پی خوشیش. چند سالی با بدبختی زندگی میکنن .مادرم پدر نداشت.فوت شده بود. مادرم فقط ی مادر داشته که به اجبار پیش مادرش میدمونه با دوتا بچه .خلاصه یه چند سالی ک میگذره یکی از اقوام پدرم برای پدرم دنبال زن میگشته مادرمو معرفی میکنه و پدرم با مادرم ازدواج میکنن .پدرم زن داشته ولی زنش مریض بوده. چند سالی رو تخت بوده و بچه هاش بهش میرسیدن . پدرم از زن اولش هفت تا بچه داشته چهار تا پسر سه تا دختر ‌.(خلاصه ک من زیاد در جریان زندگی گذشته پدر و مادرم نیستم. همینقدری میدونم ک میگم .) مادرم بعد ازدواج بچه دار میشه ما چهار تا خواهریم یک سال یک سال فاصله سنی داریم .پدرم تو ده مادرم یه خونه میسازه و ما اونجا بزرگ میشیم.ما هیچ وقت با خانواده پدرم اشنا نشده بودیم چون پدرم میدونست بچه هاش چجورن ما رو نمیبرد ده خودش .پدرم مرد سر شناس و پولداری بود .وقتی ک من هفت ساله شدم تو ده مادرم مدرسه رفتم بقیه خواهرام کوچیک تر بودن . وقتی هشت ساله شدم پدرم ما رو اورد ده خودش .فاصله ده مادرم و ده پدرم بیست دقیقه است . وقتی رفتیم خونه پدرم تو ده خودش اذیت و آزارای بچه های پدرم شروع شد. همش جنگ و دعوا.ما چهار تا خواهر تو همچین جو خونه ای بزرگ شدیم .همیشه تنش و استرس اینو داشتیم که کی دعوا میشه .ما باغ داریم هر سال موقع برداشت محصول جنگ و دعواها بیشتر میشد. من همیشه ارزو میکردم هیچ وقت محصول نداشتیم تا این جنگ و دعواها نباشه. همیشه یک چشممون خون بود یک چشممون اشک. یک چیزی میگم یک چیزی میشنوین . خیلی سختی کشیدیم خیلی با این پدرم کلی ثروت داشت ذره ای نفهمیدیم و لذت نبردیم ازش بخاطر بچه های پدرم .خلاصه ک ما کم کم بزرگ شدیم. پدرم ترس اینو داشت که اگر یه روزی خدا بیامرز بشه ما چهار تا بچه کجا اواره میشیم .(پدرم سنش زیاد بود پسر اول پدرم همسن مادرم بود )وقتی بچه بودیم کلی خواستگار میومد ولی پدرم نمیدونست چیکار کنه اخرش تصمیم گرفت ما رو سر و سامون بده. چون از بچه هاش به شدت واهمه داشت که بعد از خودش چه بلایی سرمون میاد . خلاصه ک ما رو عروس کرد تو سن کم همه مون رو. ۱۶سالگی شوهر داد اونم چه شوهرایی نه مالی داشتن نه هیچی حالیشون بود از زندگی ،چهارتا پسر بچه... 😐😐ما ازدواج کردیم .بعد ازدواجمون پدرم به هر کدوممون یه خونه داد یه تیکه از زمین باغ.خیلی به فکر ما بود خیلی ما رو دوست داشت وقتی خواهر اخریم عقد بود پدرم یکدفعه مریض شد. کم کم مشاهیرشو از دست داد کم کم الزایمر گرفت و بچه هاش دیدن چه فرصت خوبی، هر چند که نتونستن با ما کاری داشته باشن ولی مادرمو انقدر عذاب دادن تا مادرم همه چیو گذاشت و رفت ده خودش پیش مادر پیرش 🍁ادامه دارد.... ✫داستان های واقعی و آموزنده در کانال ملکه👌👌 🍃🍂🍃
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
13.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر حال دلتون خوش نیست یا بی هوا گریه می‌کنید😢 اگر خدایی نکرده با همسرتون یا پارتنرتون مشکل دارین و رابطتتون سرد شده😔 یا اگر بچتون لجبازی میکنه و به حرفتون گوش نمیده 😖 و یا هر مشکل دیگه ای که دارید میتونید به راحتی وتلفنی با مشاورای همکده حرف بزنید و مشکلتون رو حل کنید 😍👇🏻 https://hamkadeh.com/landings/dzMjY https://hamkadeh.com/landings/dzMjY
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چوب خدا صدا نداره ارسالی اعضا قسمت دوم 🍃🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چوب خدا صدا نداره ارسالی اعضا قسمت دوم 🍃🍃🍂🍃
از اعضای کانال 👌 عنوان داستان: 🍁 چهار سالی پدرم الزایمر داشت و خونه پسر بزرگش بود خیلی بد ازش مراقبت میکرد ما هم میخواستیم پدرمو ببریم ولی کلی تهدید میکرد، میگفت بردین بلا سرش اومد فلان میکنم بهمان میکنم. انقدر اذیتمون کرد انقدر به پدرم رسیدگی نکرد تا پدرم بالاخره فوت کرد 😞 هیچ وقت فراموش نمیکنم چه زندگی داشتیم الان ک مینویسم پر از بغضم .خلاصه ک الان هشت سالی از فوت پدرم میگذره و همه اونایی ک ما رو عذاب دادن تاوان دادن با این که مادرم سی سال صبر کرد و جوونیش و پای تنش و اعصابش رفت ، خدا بالاخره انتقام گرفت . *یکی از برادرام فوت کرد زنش ک مادرمو اذیت میکرد و به مادرم میگفت چرا زن مرد زن دار شدی خودش به چهل شوهرش نرسید رفت زن مرد زن دار شد شد هووو بالاخره شد همونی ک تو سر مادرم زد . یک دختر داشت چهار تا پسر .دخترش با پسر فرار کرد ابروشو برد .دوتا پسرش معتادن و انقدر اذیتش میکنن وسایل خونشو میبرن میفروشن خرج اعتیادشون کنن که روزی هزار بار ارزوی مرگ میکنه این خانم . *یکی دیگه از برادرام که خیلی خیلی پدرمو عذاب داد حتی پدرمو با سنگ زد زنش هم خیلی دروغگو بود همیشه معرکه میگرفت با دختراش حالا برادرم سرطان داره دکترا جوابش کردن ، یه پسر بی اعصاب داره هر موقع حالش بد بشه پدر و مادرشو کتک میزنه و میندازه بیرون *یکی از برادرام خیلی پشیمونه .اون موقع ها که دزدی میکرد از پدرم حالا پسرش میره تو باغش محصولاشو بار میزنه و میره و نمیتونه بهش بگه تو .. *یکی از خواهرام بیماری پارکینسون داره خودش نمیدونم اذیتمون کرد یا نه یادم نیست ولی بچه هاش و مینداخت به جونمون تا میخوردیم ما رو کتک میزدن اذیتمون میکردن حالا مادرشون افتاده یه گوشه باید مواظبش باشن تا روزی که ..... *یکی از خواهرام خیلی پول داشت یه پسر داشت. شوهرش سالها پیش طلاقش داده بود با پسرش زندگی میکرد و خیلی اب زیر کاه بود زندگی پدرمو نابود کرد حالا رفته سر پیری زن یه پیرمرد شده کل مال و اموالشو خورد و بدبختش کرد هیچی نداره به یه لقمه نون محتاج شده. *یکی از خواهرام باز پسرش از خونه بیرونش کرد و دست زنشو گرفت اورد . دخترش مریضه همش غصشو میخوره نمیدونن چشه .... *پسر برادر بزرگه ک اومد مادرمو با چوب بزنه خدا چنان با چوب زدتش ک نمیدونین زنش یکهو سرطان گرف تمام زندگیشو داد زنش خوب بشه هنوز خوب نشده و کلی خرجش میکنن *برادر بزرگه هنوز سر و مرو گنده اس نمیدونم خدا براش چه خوابی دیده ولی میدونم سرنوشتش مثل پدرمه شک ندارم... شاید داستان زندگیمو قشنگ ننوشتم و خلاصه جمعش کردم چون بلد نیستم رمان بنویسم فقط خواستم بگم چوب خدا صدا نداره. ( در مورد دختر و پسر مادرم از شوهر اولش: دخترش رو ۱۷سالگی عروس کرد تا وقتی با پدرم می خواست بره شهرش اواره نشه.چون دختر تو دوره بلوغ بوده نمیتونست تنهاش بزاره پدر منم قبولش نمیکرده .پسرش ولی سخت بزرگ شد پیش مادربزرگ غر غرو ک الان یکم عصبیه .ولی الان زندگیاشون خوبه خداروشکر) تشکر از دست اندرکاران کانال ملکه❤️ 🍁پایان ✫داستان های واقعی و آموزنده در کانال ملکه👌 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
امام علی (ع): به داد مردم رسیدن و آرام کردن اندوهگین جبران کننده گناهان بزرگ است... ❤️
بزرگ‌ترین درجه آرامش درونی ازتوسعه عشق وشفقت می‌آید. هرچه که بیشتر به دیگران توجه کنیم، به همان اندازه حس خودمان از بیشترمی‌شود ❤️
❤️ ‏اونجایی که قوی تر از بهونه‌هات بودی! اونجایی که باورت نکردن و باز هم ادامه دادی!اونجایی که تلاش میکردی و هیچکس تو رو نمیدید، اون‌جایی که حرف‌های پشت سرت رو میشنیدی و سکوت میکردی! دقیقا همون روزا داشتی رشد میکردی! ممنونِ خودت باش بابتِ کسی که این‌روزا هستی🌱 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲واسه همدیگه دعاهای قشنگ کنیم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ 🍃الهی هیچ دلی تنگ نباشه✨ 🍃الهی هیچ کسی مریض یا مریضدار نباشه✨ 🍃الهی هیچ کسی محتاج نباشه✨ 🍃الهی شفای جسم و روح و فکر، عطا کن 🍃الهی کسی شرمنده نباشه 🍃الهی انسانیت را مبدأ خواسته هایمان قرار ده✨ 🍃الهی از تکبر، غرور، سوظن و کینه دورمان کن✨ 🍃الهی کلاممان به دروغ ، آلوده نباشد✨ 🍃الهی دوستان خوبم شاد و خوشبخت باشند✨ 🍃امضای خدا، پای همه آرزوهاتون✨ ‌‌ ‌‌ ❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 این حرفارو باید با طلا نوشت👌❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 این کلیپ کوتاه و فوق العاده رو حتما ببینید. مطمئنم احساستون خوب میشه❤️ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88