12.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#طب_سنتی
✅ خواص سودمند سیب 🍎🍏
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
دوستانهها💞
سرم را نزدیک بردم و بوی موهای ابریشمی مواجش را با تمام وجود به مشام کشیدم.وول میخورد و بیقرار بود.
-آقای دریاسالار! من...درسته با این ازدواج موافق نبودم و این اتفاق خیلی ناخواسته برای هردومون به وقوع پیوست؛ اما حواسم به خیلی چیزا هست !من دختری هستم که با رعایت تمام اصول و اعتقادات بزرگ شدم .معنای تعهد رو میدونم! هیچوقت اهل خیانت نبوده ونیستم .من حتی اگه ...پای تعهدی واینساده بودم هم، هیچوقت
خودمو در این شرایط قرار نمیدادم که بخوام با پسری... لطفا به من اعتماد کنید .من حواسم به حساسیت ها و خط قرمزهای شما هست! فقط شاید یه خورده سر به هوایی کنم و خب .. بخوام مثل هر دختر جوون دیگه ای تفریح کنم! اما این دلیل بر پا گذاشتن روی تعهدم نیست !
لبخندی برویش پاشیدم .لبخندی از عمق جانم! مطمئن و اطمینان بخش! حرفهایش به اندازه ی کل دنیا برایم ارزش داشت .
-خیله خب! قبول دخترِ سربه هوای من! لباس بپوش و بیا صبحانه بخوریم .طلعت خانوم ساعت های نه و ده میرسه .تا قبل از اومدنش
باید بریم .وگرنه امروز داستان برامون درست میکنه!
-اما ...این لباسای زنونه رو اگه توی کمد ببینه ...
-درِ این اتاق رو قفل میکنم .دیگه نمیتونم اجازه بدم کسی بیاد تو اتاقمون ...یعنی...اتاقم منظورم بود،وهرچه سریعتر اتاق را ترک کردم تا قلب دیوانه ام و این حرفهای پر از بی پروایی، بیشتر از این کار دستم ندهد و رسوا ترم نکند! من می دانستم این خاطرات مشترک لعنتی بدجور کار دستم میداد و مرا بیشتر از قبل به او وابسته می کرد .اما با این وجود باز با جان ودل به استقبال خلق این خاطرات مشترک میرفتم! به استقبال این دلبستگی و وابستگی ای که انتهایش معلوم نبود!
***
چند روز بعد چکاوک برگه مرخصی یک هفته اش را برایم آورده بود تا امضا بزنم و به او اجازه مرخصی دهم .با ابروهای بالا داده برگه اش
را نگاه میکردم .این یعنی یک هفته او را نمیدیدم. برای منی که به دیدنش عادت کرده بودم یک هفته خیلی زیاد بود. دستم نمیرفت امضا کنم و او منتظر در مقابلم ایستاده بود .با لحنی پر از نارضایتی به برگه اش اشاره کردم و گفتم:
-حتما باید کل یک هفته رو بری؟
-خوب! راستش خیلی وقته نرفتم خونه. عمو و زن عموم حسابی شاکی شدن.گفتم حداقل این هفته که تعطیلی داره رو اگه اجازه بدید مرخصی بگیرم و برم .کلاسهای دانشگاه هم تق و لقه. اینجوری یک هفته رو میتونم اونجا بمونم.
دستم به امضا کردن نمیرفت .
-درسته! اما این یک هفته که کارخانه تعطیل نیست!
- با داریوش خان صحبت کردم. ایشون لطف کردن و قبول کردن که توی این یک هفته تمام کارهایی که من انجام میدادم رو بی کم و
کاست انجام بدن.
نگاهش کردم. لب های پایینی اش را میگزید. در این حالت قیافش بامزه تر شده بود.دختر بیچاره از وقتی شروع به کار کرده بود یک روز هم مرخصی نگرفته بود. و من حالا اینگونه داشتم او را در منگنه میگذاشتم .چه کنم که دست من نبود و دست دلم بود!
-که داریوش همه ی کارای تو رو انجام بده؟
-اینقدر اونو دست کم نگیرین!
-دست کم نمیگیرم! میدونم که میتونه! اما میدونم که بیشتر ترجیح میده روی صندلی لم بده و دستور بده و تفویض اختیار کنه. نمیدونم
متاسفانه به کی رفته !دیدم که خندید!
- میخندی؟ نکنه میخوای بگی به من
رفته! دستش را جلوی دهانش گرفته بود تا لبخندِ وسعت گرفته اش خیلی دیده نشود .و من چقدر دلم میخواست دستش را پایین بیاورد تا لذت تماشای این لبخند زیبا با آن گونه های به چال افتاده را از من نگیرد!
- یعنی واقعا میخوای بگی من اینجوری دارم کارخونه رو اداره میکنم چکاوک؟
-خب...راستش...تا وقتی که خیالتون از کارمندان راحت نشه خودتون شخصا وارد عمل میشید.اما وقتی که خیالتون از بابت کارهایی که داره انجام میشه راحت بشه ،بله ،ترجیح میدید بشینید و ریاست کنید!
- این رو به عنوان تعریف قبول کنم یا
انتقاد؟! باز خندید و این بار فرصت دیدن لبخند زیبایش را از من دریغ نکرد! از جایم بلند شدم و به سمتش رفتم.در مقابلش ایستادم .چند سانت
بیشتر با او فاصله نداشتم. برای اینکه بتواند مرا ببیند باید سرش را بالا میگرفت.اما این کار را نکرد.طاقت نگاه کردن در چشمهایم را نداشت. قدمی به عقب برداشت و به مبل راحتی برخورد کرد. از آن فاصله موشکافانه نگاهش کردم. سرش را پایین انداخته بود.نمیگذاشت از نزدیک او را ببینم. نمیگذاشت از نزدیک زوایای چهره اش را بررسی کنم،بعد از آن ماجرای نصف شب در خانه ام و آن هم آغوشی بینظیر و ناب،بیشتر خودداری بیشتر دوری میکرد،نمیدانم شاید میترسیداز وابستگی و دلبستگی میترسید،مثل من از عادت کردن و بعد دل سپردن میترسید،اصلا راه نمیداد و نزدیک نمیشد،حذر میکرد،به هیچ عنوان خود را در موقعیت های این چنینی قرار نمیداد،نمیدانم شاید بابت آن شب عذاب وجدان داشت،اما مساله این بود که او گناه نکرده بود،کار خطا و اشتباهی مرتکب نشده بود،من و او محرم و حلال هم بودیم.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
☀️اگر ميخواهيد به بيماري هاي گوناگون مبتلا نشويد
🔶️ برنج را آبکش نکنید
🔷️ قندهای قندان را ریزتر کنید
🔶️ هیچ وعده غذایی را حذف نکنید
🔷️ به خوردن سبزیجات عادت کنید
🔶️ با سیر و پیاز به شدت دوست باشید
🔷️ آب فراوان بنوشید
🔶️ چیپس را دشمن خود بدانید
🔷️ غذا را به خوبی بجوید
🔶️ ماست کم چرب و شیر را فراموش نکنید
🔷️ گوجه فرنگی را دوست خوب خود بدانید
🔶️ چای را سرد بنوشید سرطان مری نگیرید
🔷️ با سوسیس و کالباس سرسنگین باشید
🔶️ با نوشابه قهر کنید
🔷️ نان سبوس دار میل کنید
🔶️ دیر شام نخورید.(عصرانه جایگزین شام)
🔷️ مصرف ماهی را جدی بگیرید.
🔶️ کافیست هر روز نیم ساعت پیاده روی کنید
🔷️ میوه فراوان بخورید ولی قبل ساعت 6 عصر
🔶️ گياه خوار شويد، بشرط آنكه گياه خواري را بياموزيد
🔷️ مردان بالغ يكبار بيشتر در هفته گوشت قرمز نخورید.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حاجات #دعا #ذکر #ازدواج
مرحوم محدث نوری (ره) می فرمایند: این نماز را به چند نفر سفارش کردم بعد از انجام آن از ازدواج خویش راضی بودند✨💕
❌برای ازدواج آقایون
معنی دعای آخر کلیپ :
پروردگارا، همسری مهربان و بچه آور و شکرگزار و باغیرت به من عطا کن که اگر به او نیکی کردم شکرگزار باشد، و اگر به او بدی کردم مرا ببخشد، و اگر یاد خدا کردم مرا یاری کند، و اگر خدا را فراموش کردم مرا به یاد خدا بیندازد، و اگر از نزد او خارج شدم (اسرار و اموال و آبروی مرا) حفظ کند، و اگر بر او وارد شدم مرا خوشحال سازد، و اگر او را به کاری امر کردم مرا اطاعت کند، و اگر بر علیه او قسم خوردم (که او کاری را انجام دهد) او (آن کار را انجام داده) و مرا از آن قسم بریءالذمّه کند، و اگر بر او غضب کردم مرا راضی سازد. ای پروردگار صاحب جلال و اکرام، چنین همسری را به من ببخش! پس به درستی که من او را از تو خواسته ام و به من نمی رسد مگر آن چیزی که تو منت می گذاری و عطا می کنی.
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش
اگر استخوان ماهی در داخل گلو گیر کرد اصلا نگران نباشید و این کارهایی که گفتم رو انجام بدین
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
7.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نکات_آشپزی
با این نکات گوشت کاملا مجلسی پخت میشه
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡