فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زناشویی
خانم ها از این آقایون خوششون نمیاد👌
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ازدواج
✅انتخاب همسر، انتخاب یک شریک دائمی در تمام امور زندگی است...
📌در امر ازدواج معیارهای زیادی برای انتخاب همسر توصیه میشه. اینکه دو طرف برای انتخاب همسر به کدوم یک از معیارهای انتخاب همسر توجه کنند به شخصیت فرد و تاثیراتی که از خانواده و محیط اطراف خود به دست آوردن، برمی گرده....
✍به نظر شما چه معیارهایی دیگهای مهمه که باید بهشون توجه بشه؟؟؟
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
براتون کسی رو آرزو میکنم که: 🤍🌸
حامی باشه.
کسی که بتونید بدون ترس از قضاوت همه چیز رو براش تعریف کنید.
کسی که هیچوقت بهتون حس ناکافی بودن نده.
کسی که جوری نگاهتون کنه انگار خوشگلترین موجود دنیایید.
کسی که روزای خوب و بد همیشه پیشتون باشه.
کسی که پناهگاه باشه، کسی که وقتی دنیا آوار میشه رو سرتون بگید خداروشکر که دارمش!
کسی که اگه کار اشتباهی کنید،
اولین نفر به اون زنگ بزنید.
کسی که بودنش بیارزه به نبودن همه :)✨💙🫠
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#سیاست_های_خانومی💕🌱
#بی_ذوقه
حتی اگر همسرتون اهل #رمانتیک بازی و کارهای عاشقانه نیست و از این جور کارها انجام نمیده و یا بدتر، وقتی شما انجام میدین تو ذوقتون میزنه و یا توجهش بهتون کمه
برای پایدار موندن زندگیتون هم شده شما انجام کارهای رمانتیک رو نه تنها #متوقف نکنین، بلکه با قدرتی بیشتر از قبل ادامه بدین.
تا حالا تو زندگی پدر و مادرهاتون توجه کردین یه سری عادت های بد، با گذشت زمان و کهولت سن پررنگ تر میشن
مثلا اون کسی که زود عصبانی میشه وقتی که پیر میشه عصبانیت هاش بیشتر میشن و در فواصل زمانی کوتاه تری اتفاق می افتن.
اگر شما رمانتیک بازی رو تعطیل کنین
اولا یه راه گرما بخش برای خونه و زندگی و روحیه خودتون رو از دست دادین و به روحیه خودتون هم توجه نشون ندادین و دوما اینکه با گذشت زمان جدیت حاکم شده برزندگی شما بیشتر میشه و ذوق و انرژی جاری در زندگیتون کم ....
💞این مطلب رو جدی بگیرین حتی اگر همسرتون اهلش نیست شما همچنان به کارهای گرما بخش و انرژی ده و رمانتیک ادامه بدین
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دوستانهها💞
ملاحت گریان گفت: - تو رو خدا صبر کنین! مگه چی شده؟ چیزی نشده که!براتون توضیح میدم !ما فقط..فقط... ا
#چکاوک
حساب کارِت دستت باشه! دفعه ی آخرت باشه همچین غلطی میکنی و همچین جسارتی مرتکب میشی !شیرفهم شد؟ یا یه جور دیگه حالیت کنم؟ -نشنیدم بگی چشم!
کمیل با اکراه و به اجبار دهن باز کرد.
- چشم..آقای دریاسالار! دیگه..تکرار نمیشه!
ضیاءالدین با فشاری بینهایت یقه کمیل را رها کرد.طوری که این پسر دوسه قدم به عقب پرتاب شد.ضیاءالدین با همان لحن خصومت آمیز رو به او ادامه داد
-همین الان برمیگردی به جمع مهمونی! ازشون خداحافظی میکنی و برمیگردی بندر و دیگه تا آخر عمرت همچین جسارتی نمیکنی!
و بعد به ملاحت نگاه کرد و گفت:
-حتی تصور حضورش توی زندگیت ،اشتباست! یادت باشه ملاحت! دیگه نمیتونم مثل قبل اجازه بدم راحت توی زندگیت باشه! باید در موردش تجدید نظر کنیم !باید بیشتر فکر کنیم!
- آقای دریاسالار! خواهش میکنم! الان تصمیم نگیرید !شما عصبانی هستید و کاملا حق دارید! من هر چند دفعه که لازم باشه از شما عذرخواهی میکنم و قسم میخورم که این جسارت دیگه تکرار نشه!به خدا قسم در تمام مدتی که من با ملاحت بودم؛حتی یک بار به اون بی احترامی نکردم و بدون اینکه اون رضایت داشته باشه یا چیزی رو
بخواد؛ کاری انجام ندادم !من به اون احترام میذارم! اینو مطمئن باشید! ملاحت روی چشمهای من جا داره!
ضیاءالدین نفسی عمیق کشید! به گریه ی ِهمچون ابر بهار ملاحت نگاهی انداخت و سری به نشانه افسوس تکان داد و رو به کمیل گفت:
-در حال حاضر هیچ تصمیم نمیگیرم! برگرد و همون کاری که گفتم انجام بده! تا ببینم چی میشه!
کمیل ماندن را دیگر جایز ندانست !سرش را به نشانه تایید تکان داد و در مقابل چشمان ضیاءالدین ،با جرأت و جسارتی کم نظیر، به سمت ملاحت رفت و گفت:
-خواهش میکنم گریه نکن! وگرنه دیوونه میشم! خواهش میکنم ملاحت! همه چی درست میشه!داریوش خیلی خود را کنترل میکرد که نزدیک نرود و یک مشت پای چشمان کمیل نکارد.کمیل دو مرتبه ضیاءالدین را نگاه کرد و برای بار آخر از او عذرخواهی کرد ،نگاه پر از کینه و بغضی به داریوش انداخت و بدون این که مرا نگاه کند؛ از آن باغ خارج شد!به سمت ملاحت رفتم و او را در آغوش گرفتم. دخترک بیش از اندازه ترسیده بود و اشک هایش بند نمی آمد. داریوش به سمتش رفت و پرخاش کنان گفت:
-آبرو ی خونواده رو بردی ملاحت خانوم! همیشه بلد بودی فقط منو مسبب آبروریزی خونواده بدونی! اما میبینم که دست منو از پشت بستی! واقعا که خجالت داره!
ضیاءالدین تشر زد:
-بس کن داریوش !کافیه دیگه!مگه حالشو نمیبینی !زود باشین باید برگردیم!
در اتومبیل نشسته بودیم و ملاحت پشت سر هم اشک میریخت.سخنان درشت دایی مورد علاقه اش ،و همچنین رخداد پیش آمده ،او را بینهایت اذیت میکرد.ناراحت در گوشش گفتم:
- تو رو خدا بسه ملاحت! خودتو کشتی دختر! همه چی درست میشه،ضیاءالدین کمی پایینتر از ویلای پدر هستی نگه داشت و گفت:
- بسه دیگه ملاحت! دارم میرم ویلا !قرار نیست کل دنیا از این ماجرا باخبر بشن !دیگه گریه نکن!
صدای سفت و سخت و پر از عتاب و خطاب داییش بیشتر دلش را خون میکرد تا حالاضیاءالدین با ملاحت این گونه صحبت نکرده بود و این برای ملاحت خیلی سخت بود! در میان هق هق اش بریده بریده گفت:
-چرا با من اینجوری میکنی دایی ضیاء! چرا اینجوری با من حرف میزنی! تو که میدونی من طاقت حرفای سفت و سختتو ندارم! به خدا
کمیل بی تقصیره !من میخواستم راجع به مسئله ای که فکرم رو مشغول کرده بود باهاش صحبت کنم !به این عقل واموندم رسید که الان بهترین فرصته !یه گوشه میشینیم و با هم صحبت میکنیم وبرمیگردیم و آب از آب تکون نمیخوره و کسی متوجه نمیشه!چیکار کنم خب؟! من که تا حالا از این کارا نکردم و بلد نیستم مخفی کاری کنم، اون گفت کار درستی نیست ؛اما من اصرار کردم .بعد هم خودم اون باغ رو نشونش دادم. خب...خب..کنار هم نشسته بودیم و حرف میزدیم که...خب.. دست خود آدم نیست... اونم وقتی دو
نفر ..نسبت به همدیگه.
ملاحت دومرتبه گریه کرد و ضیاءالدین آهی از سر درماندگی و ناچاری کشید و سرش را به پشتی صندلی تکیه داد.داریوش پوزخندی زد
و گفت:
- تو آدمِ همچین جسارتی نیستی! من قسم میخورم هرچی هست از گور اون مرتیکه بلند میشه.
بعد رویش را به سمت صندلی عقب چرخاند و رو به ملاحت ِ گریان باخشم گفت:
-اون اول تو رو ب وس ید؟ اون پا پیش گذاشت و همچین جسارتی کرد؟ آره؟ این غلط زیادی رو اول اون کرد؟
حالا به اشکهای ملاحت ،خجالت و شرم هم اضافه شده بود.نمیدانم چرا داریوش تا این اندازه بی پروا بود و همیشه تا این اندازه بی پروا سخن میگفت؛ بدون اینکه به شرایط طرف مقابل توجه کند و وضعیت او را در نظر بگیرد! پدرش باز گفت:
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حق
•شمارو با این سم تنها میذارم🤣🤣🤣
•بفرست برا خانوادت دور هم بخندین😹🙌
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥾کفش کودکی را دریا برد
کودک روی ساحل نوشت:
دریای دزد...
آنطرف تر مردی که صید خوبی داشت
روی ماسه ها نوشت:
دریای سخاوتمند...
جوانی غرق شد مادرش نوشت:
دریای قاتل...
پیرمردی مرواریدی صید کرد نوشت:
دریای بخشنده...
موجی آمد و نوشته ها را شست...
دریا آرام گفت:
به قضاوت دیگران اعتنا نکن
اگر میخواهی دریا باشی
بر آنچه گذشت، آنچه شکست،
آنچه نشد، حسرت نخور
زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
نوشته بود :
وقتی یکی و دوست داری "حافظ" بخون
وقتی عاشقش هستی "مولانا"بخون
وقتی شکست عشقی خوردی "وحشی بافقی" بخون
وقتی اعصاب نداری "ایرج میرزا"
و در آخر وقتی عاقل شدی "سعدی" بخون
❤️❤️❤️
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_عاشقی
[ فَإِنَّکَ قُرَّةُ عَیْنِی.. ]
خدایا..
تو روشنی چشم و نشاط قلب منی🩵
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
#داستان_آموزنده
🔆غم عيال و نجات از آتش
روزى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام از منزل خارج شد؛ و در بين راه به سلمان فارسى برخورد نمود، به او خطاب نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! در چه وضعيّتى به سر مى برى ؟
سلمان فارسى در جواب چنين پاسخ داد: در غم چهار موضوع به سر مى برم ؛ حضرت فرمود: آن چهار موضوع اندوهناك چيست ؟
سلمان گفت : اوّل : همسر و عائله ام ، كه از من طعام و ديگر مايحتاج زندگى رامى خواهد.
دوّم : پروردگار متعال ، كه بايد مطيع و فرمان بر او باشم .
سوّم : شيطان رجيم (رانده شده )، كه هر لحظه سعى دارد مرا از مسير حقّ، منحرف و دچار معصيت كند.
چهارم : عزرائيل و ملك الموت ، كه در انتظار گرفتن جان من است .
امام علىّ عليه السلام فرمود: اى سلمان ! تو را بشارت دهم به مقامات عالى و فضائل والائى كه در بهشت خواهى داشت ؛ چه اين كه من نيز روزى به ملاقات حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله رفتم ، آن حضرت به من فرمود: يا علىّ! در چه وضعيّتى هستى ؟
گفتم : در وضعيّت سختى به سر مى برم ؛ و براى همسر و دو فرزندم حسن و حسين عليهم السلام ناراحت هستم ؛ چرا كه غير از آب آشاميدنى چيز ديگرى در منزل نداريم .
حضرت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: يا علىّ! غم و ناراحتى مرد در جهت رفع مشكلات خانواده ، سبب نجات او از آتش دوزخ مى باشد.
و مطيع و فرمان بر خدا بودن ، نيز وسيله رهائى انسان از آتش قهر و غضب الهى است .
همچنين صبر بر مشكلات زندگى ، چون جهاد در راه خدا و بلكه افضل از شصت سال عبادت مستحبّى است .
و نيز هر لحظه به ياد مرگ بودن ، كفّاره گناهان خواهد بود.
و در ادامه فرمود: يا علىّ! رزق و روزى و نياز بندگان ، را خداوند متعال برآورده مى نمايد، و غم و اندوه در اين جهت سود و زيانى ندارد مگر ثواب و پاداش در پيشگاه خداوند مهربان .
و در پايان حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله افزود: بدان كه مهم ترين غم ها، غَمْ داشتن ، براى عائله و خانواده است .
📚جامع الاخبار: ص 91.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸