دوستانه‌ها💞
#چکاوک -چکاوک تو نمیدونی چرا داریوش اینقدر عصبیه؟ - خب تو انبار دعواش شد با یکی از کارگرا ! -ن
#چکاوک
-عزیز دلم !خیلی شرایط سختیه !متوجه هستم! اما آخرش که چی؟ آخرش که باید تصمیم بگیری! کمیل گناه داره! اون چشم انتظارته،یک درصد فکر کن که اون بفهمه تو همچین تجربه ای با داریوش
داشتی! اونم دقیقا زمانی که فکر میکنه بهش قول موندن دادی! چه حالی میشه !
-دقیقاً همینه که داره منو میکشه! باورت میشه خجالت میکشم تو چشماش نگاه کنم؟! باورت میشه همش دارم ازش فرار میکنم؟! از وقتی که این اتفاق بین من و داریوش افتاده ؛حتی یه بار هم باهاش تنها نشدم.چون وقتی باهاش تنها میشم ؛وقتی عشق رو توی چشماش میبینم؛ از خودم خجالت میکشم !حالم از
خودم بهم میخوره ! کاش داریوش زودتر از اینا به من ابراز علاقه میکرد،قبل از اینکه کمیل وارد زندگی من بشه! از طرفی حالا نمیدونم این رفتار اخیرش به چه دلیله !نمیدونم دوباره چه مرگش شده که اینجوری قاطی کرده!
-میدونی ملاحت ! تو باید.. درست در همین لحظه در اتاق به صدا درآمد و کمیل وارد شد.
-ببخشید نمیدونستم جلسه دارین!
به محض ورود کمیل ،رنگ ملاحت پرید و استرس و اضطراب براو چیره گشت! دستش مثل یخ شد.از جایش بلند شد و با لکنت زبان گفت:
-من...من...دیگه میرم اونور! کار دارم! فعلا با اجازه!
و خیلی سریع از مقابل کمیل گذشت و از اتاق بیرون رفت! کمیل دستهایش را در جیب شلوارش فرو برد و درمانده مرا نگاه کرد!
-نمیدونی چشه؟ چند وقته اینجوریه! مدام ازم فرار میکنه! تلفنام رو جواب نمیده !پیام هامو یکی در میون و خیلی خلاصه جواب میده!
اصلا نمیدونم اینجا چه خبره!
آهی کشیدم و به حال و روزگارِ نفرات اولِ این روزهای زندگیم فکر کردم! همه پریشان احوال! همه سردرگم! همه درگیر یک تصمیم مهم! فقط میتوانستم دعا کنم که خدا آخر و عاقبت همه مان را بخیر کند و اتفاقات پیش رو را به بهترین شکل ممکن ترتیب دهد!کمیل وارد شد و در را بست و روی یکی از صندلی ها نشست!
- اومده بودم بهت بگم که مورد توی انبارو حل کردم و سعی کردم دلشو بدست بیارم .به نظرم حالش بهتر شد چون بعدش رفت و به کارش ادامه داد.
- دستت درد نکنه! حداقل بخشی از این مشکل حل میشه!
-نگفتی ملاحت چشه چکاوک؟ نگرانم اتفاقی افتاده باشه! نکنه داییش چیزی گفته!
-منظورت ضیاءست؟! اخم هایش را در هم فرو برد و گفت:
-حالا حتما باید جلو من اینجوری صمیمی صداش بزنی تا حرص منو در بیاری؟
راست میگفت! اصلا حواسم نبود! لب گزیدم و گفتم:
- نه ربطی به داییش نداره! این روزها حالش زیاد خوش نیست!خیلی بهش گیر نده! لازم باشه خودش بهت میگه!
- بهم بگو چکاوک! سعی میکنم کمکش کنم و مشکلشو حل کنم!
-بهتره خودش تصمیم بگیره که بهت
بگه! آهی کشید و تکیه اش به صندلی داد.
- کمیل؟! منتظر نگاهم کرد. آب دهان را فرو بردم و گفتم:
- واقعا ملاحت رو دوست داری؟اخم هایش را در هم کشید.
- چرا این سوال رو میپرسی؟
-میخوام بدونم که واقعا دوسش داری یا داری اونو بازی میدی! به خاطر نقشه ات!
-خوب راستش اول به قصد بازی بود! اما الان نظرمو جلب کرده!
- فقط نظرتو جلب کرده؟ یا واقعا دوسش داری؟
- منظورت از این سوالا چیه چکاوک؟
-میخوام بدونم هرچی بشه حاضری پاش بایستی؟حاضری به خاطرش هزینه کنی؟بها بدی یا نه! دوباره هم ازم سوال نکن چی شده چی نشده! لطفاً فقط جواب منو بده!
کمیل آهی کشید و گفت:
-خوب اون دختر ارزش جنگیدنو داره!
-اما اگه بهش نرسیدی؛ خیلی هم ناراحت نمیشی. درسته؟
-منظورت چیه؟
-گفتم از من سوال نپرس کمیل! سوال منو با سوال جواب نده لطفا !
-من نمیدونم قصدت از این سوالا چیه چکاوک! اما من این دختر رو دوست دارم و احتمالا حاضر باشم به خاطر بدست آوردنش هزینه کنم و بها پرداخت کنم!میدونی یجورایی به دلم نشسته! البته من معمولا توی خاطرخواهی شانسی ندارم! معمولا به هر دختری که علاقه مند میشم یکی دیگه رو دوست داره!
و در کمال پررویی با چشم و ابرو به من اشاره کرد.خودکار توی دستم را به سمتش پرت کردم.
- دیگه پررو نشو! احساست یه اشتباه محض بود که داشت شکل میگرفت! خدا رو شکر که عاقل بودی و جلوش رو گرفتی!باورم نمیشه داشتی احمقانه ترین کار دنیا رو میکردی! تو میدونستی من فقط تو رو به عنوان یه دوست توی زندگیم دارم !میدونستی حساب دیگه ای روت باز نکردم!
-آره میدونستم !میدونی چکاوک! من با اینکه توی نقشه ریختن و مردم رو گول زدن خیلی تبحر دارم؛ اما متاسفانه نمیدونم چجوریه که نمیتونم نظر دخترایی که دوستشون دارم رو جلب کنم.
پوزخندی زدم و گفتم:
-مال اینه که حساب کتابت درست نیست ! رو بازی نمیکنی !باصداقت پیش نمیری! وقتی رو بازی نکنی و درِ قلبتو با صداقت باز نکنی؛وقتی از اولش با حیله و نیرنگ وارد بشی؛ همین میشه دیگه! تازه !نمیتونی که انتظار داشته باشی همیشه همه چیز بر وفق مرادت باشه ! یه سری جاها ،بعضی وقتا ،زمانی که لازمه ؛ اون بالایی نمیذاره دروغ و دغل پیروز بشه.
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺
دوستانه‌ها💞
#چکاوک -چکاوک تو نمیدونی چرا داریوش اینقدر عصبیه؟ - خب تو انبار دعواش شد با یکی از کارگرا ! -ن
لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍
https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375
🍃🍃🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول#ذی_الحجه
سالگرد ازدواج حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله تبریک عرض میکنم
-وصالِ حیدر و یارش مبارک
-وصالِ یاس و دلدارش مبارک♥️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام دنیا را بگردی مانند آنان پیدا نخواهی کرد
┅┄ ❥❥@Chakavak110🕊
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_وقت_عاشقی
-وصالِ حیدر و یارش مبارک
-وصالِ یاس و دلدارش مبارک♥️
-سالروز‌ازدواج‌‌مولاعلی‌‌وحضرت‌فاطمه-
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#حس_خوب
روزتون بخیر دوستای گلم ایام به کام
ممنون که همراه من هستید پیشنهادات و انتقاداتتون را با جان دل پذیرا هستم عزیزانم مرسی که هستین❤️❤️❤️
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
10.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا