eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی چیه🫧 برا خودت زندگی کن این مردم هر روز یه آدم جدید یه شخصیت جدید ازت میخوان خودت باش و برا خودت زندگی کن حرف مردم رو رها کن بذار هر چی میخوان بگن🤍 . .‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیدی میگن ایشالله خونه دلت بزرگ باشه؟! بعضی ها خونه زندگیشون بزرگه بعضیا ماشینشون ، بعضیا اطاقشون ، بعضیا دماغشون ، بعضیا لباسشون ، بعضیا ویلاشون ، بعضیا فامیلشون. اما دل بزرگ کم پیدا میشه ... خیلی ها حسرت میخورن به نداری وخونه کوچیک و نداشته هاشون اما تا حالا یکبارم نشده ببینن خونه دلشون چقدر میارزه ، تا حالا نگاه نکردن ببینن کی رو میشه تو خونه دلشون جا بدن.... خونه دلتون بسپارین به صاحب خونه ا ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه دروغ بزرگیست ! زمان همه چیز را حل میکند... زمــــان فقط موهایمان را سفید کرد زخمهایمان را کهنه و دردمان را بزرگتر دلتنگیمان را بیشتر روزگارمان را سیاه تر ...! بیزارم از هر دردی که درمانش "زمان" است. زمانی که دق مـﮯدهد تا بگذرد ... "حسین پناهی" ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست عجب امنیت خوبی ست … میتوانی با او خودِ خودت باشی … میتوانی دردهایت را … هرچندناچیز … هرچند گران … بی خجالت با او در میان بگذاری …! از حماقت هایت بگویی … دوست انتخاب آزاد توست،اختیار توست …! نامش را در شناسنامه ات نمی نویسند …! نامت را در شناسنامه اش نمی نویسند …! دوست عرف نیست … عادت نیست … معذوریت نیست … دوست از هر نسبتی مبراست …! دوست سایبان دلچسبی ست ، تا خستگی ات را با او به فراموشی بسپاری …! به سلامتی همه دوستهای خوب . . ‌‌ 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 شما زن‌ها خوشبختید! چون بلدید خام‌ را پخته کنید، طعم‌های بد را  چشیدنی کنید، زخم‌‌ها را ببندید.دکمه‌های افتاده را بدوزید؛لکه ها را ببرید، آلودگی‌ها را بشویید، اشک‌ها را پاک کنید،سامان بدهید به نا بسامانی‌ها و منظم کنید، بی نظمیها را.با بغض توی گلو لبخند بزنید با کمر درد، خرید کنید.با خواب آلودگی، کاردستی ناتمام کودکمان را کامل کنید. لب‌هایمان را رنگ شادی بزنید و با پشت صاف و گردن افراشته مستقیم در چشمهای زندگی نگاه کنیدو بگویید تو هر چقدر سخت باشی، زندگی!  من از تو سر سخت ترم .شما زن‌ها فقط زندگی را نمی‌سازید.شما خودِ زندگی هستید. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃💞🍃 تــــــــــــღــــــــرنجـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ..... 🍃🍃💞🍃
دوستانه‌ها💞
#ترنج - امیدوارم جواب بده. حداقل اين دو نفر خوشبخت بشن. اخم کرد. - دختره محرم یکی دیگه‌ست. چطور
-بالاخره اومدی؟ حیف! کاش از جایم تکان نخورده بودم. - اومدم.خواست بلند شود اما من به قدم هایم سرعت بخشیدم و کنارش روی زانوانم نشستم و به پاهایی که در آب فرو برده بود خیره شدم. سنگینی نگاهش روی صورتم بود. - اگه بهم بگن "روح" رو تعریف کن یه کلمه می گم "یاسر." یه جوری بی سر و صدا میای و میری که روح هم کف می کنه. دست جلو بردم و شانه را قاپیدم و گفتم: - آخه داشتم به یه پری که اومده بود به باغ انگوری و آلوچه و ترسون و لروزن پاهاش رو گذاشته بود توی آب چشمه و موهای پریشونش رو شونه می زد نگاه می کردم. خندید. به چهره‌ی مهتابی‌اش نگاه کردم. - کی این عادت نصفه شب توی باغ پرسه زدنت رو ترک می کنی پری خانوم؟ نگاه از نگاهم نمی گرفت. - آخه پیام داده بودی که میای. منتظر بودم بیای. آواز می خوندم که خواب از سرم بپره. نرفتی خونه‌ی خودت؟ شانه را بین موهایش فرو بردم و گفتم: - اگه رفته بودم که الان اینجا نبودم. گفتم میام که بیای در رو واسم باز کنی نه این که تو این باغ بی در و پیکر بشینی. باز هم خندید. - تو هنوزم به نرده‌هایی که یاسین نصب کرده شک داری؟ برای این که به چشمانش نگاه نکنم و دچار خبط نشوم حواسم را معطوف موهایش کردم و گفتم: - چهار تا نرده نمی تونه جلوی آدم ناخلف رو بگیره. باید مراقب باشیم. مگه توی این خونه ما چند تا پری با موی پریشون داریم؟ لبش را گاز گرفت. سرخی گونه هایش از نظرم دور نماند. - بعد از اون روز که بهمون حمله کردن دیگه نه زنگ زده نه خبری ازش دارم. تو چیزی بهش گفتی؟ - دوست داری زنگ بزنه؟ شانه را از دستم گرفت. میخواست وادارم کند که نگاهش کنم. - نه اما می دونم کار توئه. چی گفتی بهش؟ دستانم را در هم قلاب کردم و گفتم: - حرفای مردونه. مهمه؟ بدون ذره‌ای تردید جواب داد: - نه. خیلی وقته که میلاد و کاراش و حرفاش, واسه من مهم نیست. دل دل کردم. خواستم بپرسم "سبحان چطور؟" اما پشیمان شدم چون حتی قلبم هم یک مغز جداگانه برای خودش داشت. مغزی که اجازه نمی داد بی گدار به آب بزند. - پس دیگه نپرس چی شد و چی گفتیم. از خشکی لحنم خودم هم جا خوردم.جا خوردن او را هم دیدم و فهمیدم. به همین خاطر کمی نرم تر پرسیدم: - قرار نیست من امشب پسرم رو ببینم پری خانوم؟ پاهایش را از آب بیرون آورد و پاچه‌ی شلوارش را پایین کشید و گفت: - از بس توی اتاق من از خواب بیدار شدی مامانم شک کرده. بدجور نگام می کنه. حرفای بودار می زنه. البته فکر کنم همه همین حس رو دارن ولی به روم نمیارن. خودم هم متوجه شده بودم اما برایم مهم نبود. بعد از تمام مصیبت هایی که کشیده بودم اندکی آرامش را حق خودم می دانستم. - نگران نباش. همه من رو میشناسن. کسی فکر بی خودی نمی کنه. او برخاست و من هم برخاستم. او در چشمانم زل زد و من هم زدم. او نفس عمیقی کشید و من نفسم را حبس کردم. - اتفاقاً چون می شناسنت شک کردن. تو قبلاً از کنار ساختمون ما رد هم نمی شدی. خسته بودم اما بدم نمی آمد سر به سرش بگذارم. کمی سرم را به صورتش نزدیک کردم و گفتم: -ما همش چندماهه همدیگه رو می شناسیم. منظورت از قبلاً چیه؟ مشتش را به بازویم کوبید. -آه یاسر, دارم جدی حرف می زنم. گونه هایش کمی گوشت گرفته و از بی رنگی و بی حالی دو سال اخیر بیرون آمده بود. - منم دارم جدی حرف می زنم. قبلا ثامری وجود نداشت. الان پسر من توی اون اتاقه پیش تو. طبیعیه که وقتی بعد از یه ماموریت طولانی برمی گردم اولین کسی که دلم می خواد ببینم اونه. باز رنگ از گونه هایش رفت. _ یعنی...فقط.. با نگاهی جستجوگر منتظر بیرون آمدن حرفی که می دانستم چیست ماندم. اما انگار قلب او هم منطقی شده بود و ترجیح داد سکوت کند. نمی دانم چرا حرصی شدم. به همین خاطر قاطعانه گفتم: - من برای این که توی اتاق تو يا هر اتاق دیگه ای داخل این خونه بمونم و بخوابم و بیدار بشم نه به کسی جواب پس میدم و نه حرف کسی واسم مهمه. اما اگه تو اذیت میشی دیگه نمیام. شبایی که قراره برگردم اینجا خبرت می کنم که ثامر رو بدی به یاسین یا منا که تو هم بی خودی بد خواب نشی. ادامه دارد ... ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به غَیر از آن نَمازی که شکستَش یادِ اَبرویَت تَمامِ سُجده هایم در دلِ محرابْ ، بٰازی بود ! ‌♥️🌱 ‌ ‌ ‌ ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 مهم نیست کف پاتو شستی یا نه ؟! حتی مهم نیست کف پات نرمه یا زبر ! اما این مهمه که وقتی از زندگی کسی رد می شی ؛ رد پای قشنگی از خودت به جا بگذاري ! همیشه میشه تموم کرد. فقط بعضی اوقات دیگه نمیشه دوباره شروع کرد ...! مواظب همدیگه باشیم ! از یه جایی بــه بعد، دیگه بزرگ نمیشیم؛ پـیــــــــــر میشیم از یه جایی بــه بعد دیگه خسته نمیشیم؛ می بُـــــرّیم ! از یه جایی بــه بعد ... دیـگه تــکراری نیستیم؛ زیـــــادی هستــــــــیم ..!! پس قدر خودمون ، دوستانمونو زندگيمونو و حضور خوشرنگ مون رو تو صفحه دفتر خلقت بدونيم . محبت تجارت پایاپای نیست ...! 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چـــــــــــکـاوکـــ٨ـﮩـ۸ـﮩــــــــ...... 🍃🍃🍂🍃