eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.7هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃💞🍃 تــــــــــــღــــــــرنجـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ..... 🍃🍃💞🍃
دوستانه‌ها💞
#ترنج -بالاخره اومدی؟ حیف! کاش از جایم تکان نخورده بودم. - اومدم.خواست بلند شود اما من به قدم ه
شبایی که قراره برگردم اینجا خبرت می کنم که ثامر رو بدی به یاسین یا منا که تو هم بی خودی بد خواب نشی. چند ثانیه به چشمانی که می دانستم هیچ اثری از انعطاف ندارند نگاه کرد و بعد آستینم را کشید و گفت: - وقتی تو این جوری میگی حتما همینه. اگرم کسی چیزی بگه تو جوابشون رو میدی و نمیذاری ناراحتم کنن. آخه قبلاً این جوری بود. تنها کسی که حق داشت من رو برنجونه خودت بودی. به بقیه همچین اجازه‌ای نمی دادی. هنوزم همون طوره. مگه نه؟ حرف هایش, آب شد بر آتش حرصم. چقدر این ترنجی که تازه شروع کرده بودم به شناختنش متعجبم می کرد. عجب دگردیسی جالب و قابل توجهی در تمام ابعاد وجودش رخ داده بود. آن دختر بچه‌ی لوس و نازپرورده کجا و این دختری که بدون شکستن غرور زنانه‌اش بر دل مردی مثل من مرهم می گذاشت کجا. سختی هایی که کشیده بود چقدر قشنگ بالغش کرده بودند. او در میان آتش نسوخته بود؛ پخته شده بود. آن قدر که چشم مغز قلب و مغز سرم را کور کرد و بدون توجه به عواقبش گفتم: - من دو سه ماهه تو رو می شناسم. قبلاً یه دختر عمو داشتم که آره همینی که تو میگی بود اذیتش می کردم اما اجازه نمی دادم کسی اذیتنش کنه. دستم را بالا بردم. دلم می خواست گونه‌ی برجسته‌اش را نوازش کنم. - اما تو رو من هم اجازه ندارم اذیت کنم پری خانوم. اگه اذیتت کردم به یاسر بگوه اون بلده چطوری حال کسی که تو رو اذیت می کنه بگیره. چشمانش خورشید شد و به سیاهی ها نور پاشید. به باغ سیاه به آب سیاه به درختان سیاه و به یاسر سیاه. وقتی دید دستم در هوا بلاتکلیف مانده خودش جلو آمد و پیشانی‌اش را به کف دستم چسباند و گفت: - خوش اومدی. اتاق ما، من و ثأمر بدون تو مثل یخچاله حتی وسط تابستون. **ترنج کوله ام را روی دوشم انداختم و آرام در را باز کردم. هر دو خواب بودند. آن قدر عمیق و راحت که اگر صد سال هم آنجا می ماندم بیدار نمی شدند. ثامر از شکم پدرش به عنوان بالش استفاده کرده و پا روی پا انداخته بود. پاسر هم برای در امان ماندن از نور با بلوز من چشمانش را پوشانده بود. دیشب فراموش کردم پرده را بکشم. اینقدر حواسم را از خودم و دنیای اطرافم پرت کرده بود که حتی خوابیدن را هم از یاد برده بودم. دلم نيامد از این صحنه بگذرم. باید تا ابد ثبت میشد. موبایلم را درآوردم و از زیباترین و خاص ترین پدر و پسری که در عمرم دیده بودم عکس گرفتم. - ترنج؟ سریع برگشتم و انگشتم را روی لبم گذاشتم و گفتم: - هیس! ابروهای مادر بالا رفتند اما صدایش را پایین آورد. - یاسر برگشته؟ با سر تایید کردم و اشاره دادم نزدیک بیاید. آمد و با دیدن فرم خوابیدن آنها او هم خندید. آهسته در را بستم و گفتم: - من برم دیگه. دیرم شده. یاسر بیدار شه واسش املت درست می کنی؟ ثامر رو هم که امروز مهد نمی برم. پوره میدی بهش لطفا؟ به یاسر هم بگو امروز نوبت حموم ثامره. اگه دوست داره خودش حمومش بده. اگرم نه که صبر کنه تا خودم برگردم. حالا از اتاق فاصله گرفته بودیم و می توانستیم راحت تر حرف بزنیم. - صبحونه خوردی يا از بس فکر این دو تایی که خودت رو فراموش کردی؟ در این که خودم را فراموش کرده بودم شکی نداشتم اما کنایه‌ی مادر را نشنیده گرفتم. - خوردم. گشنه هم بشم از بوفه‌ی باشگاه یه چیزی می خورم. نگران نباش. مادر آهی کشید و گفت: - چشمات سرخه باز دیشب نخوابیدی؟ یعنی یاسر نمی تونه تا صبح واسه دیدن پسرش صبر کنه؟ منظور مادر را از تک تک کلماتی که به کار می برد می فهمیدم. اما گونه‌اش را بوسیدم و گفتم: - شما هم اگه بعد از بیست روز بیای خونه اولین کسی که می دویی سراغش کیه؟ چشم غره‌ای رفت و گفت: - برو دختر برو من این موها رو توی آسیاب سفید نکردم. جفتتون زیر دست خودم بزرگ شدین. اینقدر منو نپیچونین. با اضطراب گفتم: - والا به خدا هیچی اون جوری که شما فکر می کنین نیست. دو کلمه از این چیزایی که به من میگی یهو از دهنت بپره و به روی یاسر بیاری بدجوری جوابت رو میده ها. فکر نکن چون نسبت به قبل آروم تر شده اون زبون تند و تیزش رو هم گذاشته کنار. اراده کنه دوباره حال همه رو می گیره. باشه؟ یه وقت حرفی نزنی قربونت برم. تازه چند وقته یه کم ملایم شده و به پر و پامون نمی پیچه. خرابش نکنی. چشمانش مظلوم و نگران شدند. - خب حداقل خودت بگو. یه چیزی هست مگه نه؟ یاسر عوض شده. تو عوض شدی. می دونم عادت نداری چیزایی که بین تو و یاسر اتفاق می افته تعریف کنی اما من مادرتم نگرانم. من که نمی خوام سرزنشت کنم یا بگم چی کار کن و چی کار نکن. فقط به عنوان مادرت نگرانتم. دیرم شده بود اما دلم نمی آمد در این حال بگذارمش و بروم. دست دور گردنش انداختم و گفتم: ادامه دارد ... ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چکار کنیم فرزندمون باهوش بشه؟ یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
⏰کمتر از دوازده دقیقه ___ خواهرا چله زیارت عاشورا رو فراموش نکنید ببخشید امشب کمی دیر شد روز سوم چله زیارت عاشورا، دوستان من آخر شب انتخاب کردم چون این موقع همه خونه هستن و معمولا دیگه کارای روزمرشون تموم شده هر روز هم صوتی با صدای زیبای آقای فانی و هم تصویری براتون میفرستم با هر کدوم که راحتترین ادامه بدین التماس دعا🤲🏻 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
💚✨زیارت عاشورا✨💚 🌺«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم، یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ
مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَممْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ»🌺
تقویم نجومی اسلامی ✴️ جمعه 👈 5 مرداد/‌ اسد 1403 👈20 محرم 1446👈26 ژوئیه 2024 🐪 اهل بیتِ در اسارت ، در راه شام.😭 😭 پیدا کردن و دفن بدن مطهر جُون ، غلام ابی ذر از شهدای کربلا توسط بنی اسد بعد ده روز در حالی که این بدن بوی عطر و مُشک می داد. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅دیدارهای سیاسی. ✅برداشت محصولات کشاورزی. ✅درختکاری خصوصا درخت مو. ✅خرید چهارپایان و حیوانات. ✅جابجایی و نقل و انتقال . ✅ آغاز چله گرفتن ریاضت های معنوی. ✅ آغاز معالجات و درمان. ✅مسافرت. ✅و امور ازدواجی خوب است. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 🚘مسافرت: مسافرت خوب است. 👶زایمان خوب و نوزاد صبور و با فضل و عالم شود. 👩‍❤️‍👨مباشرت امروز: مباشرت پس از فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل دانشمندی مشهور گردد و شهرتش جهانگیر شود. ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️خرید لوازم و مایحتاج. ✳️آغاز به درمان و معالجه. ✳️ختنه نوزاد. ✳️ارسال کالاهای تجاری به مشتری. ✳️خون دادن. ✳️و صید و شکار و دام گذاری نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب است. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. مباشرت امشب شب شنبه: برای سلامتی جسم مفید است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، ایمنی از بلا است. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث صحت می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب شنبه دیده شود تعبیرش از آیه ی 21 سوره مبارکه "انبیاء " علیهم السلام است. اتخذوا آلهه من الارض هم ینشرون... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت برطرف می شود و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن. جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود... ✴️️ وقت استخاره. در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. ❇️️ ذکر روز جمعه.   اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🌸در این شب فوق العاده زیبا 🌺از پروردگار مهربان میخواهم 🌸فاصله نباشد میان شما و 🌺تمام احساس های خوبتون 🌸شما باشید و عشق باشد و 🌺یک دنــیــا سلامتی و شــادی و 🌸امضای خدا پای تمام آرزوهاتون 🌺زندگیتون پر از یاد خــدا ‌‌‌‌‌‌‌‌🌸شب زیباتون بخیر عزیزان 🌺در آرامش بخوابید    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چـــــــــــکـاوکـــ٨ـﮩـ۸ـﮩــــــــ...... 🍃🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
#چکاوک متوجه منظورم هستی؟سرش را تکان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: -آره کاملا متوجه
دختر ربط داشتند و خودشان را مسئول او میدانستند، پارسا اما ،خود را نشنیدن زد و بی خیال شانه بالا انداخت و گفت: -سرهنگ خواست !گفت اینطور برای ماموریت بهتره !گفت شاید به کمک یک زن نیاز داشته باشیم! و با خونسردِی نسبتا شک برانگیزی، به چکاوک کمک کرد تا چمدانش را به داخل بیاورد! یوسف پوزخند صداداری زد و گفت: -مسخره است !واقعا مسخره است! بعد چند قدم برداشت تا کمی حال خود را بازیابد و آرام شود و بر خود تسلط یابد.در تمام مدت، چکاوک ساکت بود. هیچ نمیگفت.احساس میکردم دارد نقش بازی میکند و اینها از قبل پیشبینی شده و طراحی شده است. احساس میکردم کسی یادش داده در این موقع چگونه رفتار کند.و من به شدت پارسا را مقصر میدانستم !چکاوک آرام پرسید: -میشه بهم بگین کجا میتونم وسایلامو بذارم؟ من خیلی خستم! یوسف دو مرتبه به سمت چکاوک آمد و گفت: -باورم نمیشه به همین راحتی خودت رو دعوت کرده باشی !نباید میومدی چکاوک! من به سرهنگ زنگ میزنم و بهش میگم که این ماموریت برای تو خطرناکه. و به پارسا نگاه کرد و گفت: -اینجوری هم تو برمیگردی؛ هم معلوم میشه که بعضیا دارن راست میگن یا نه ! چکاوک را نگریستم تا عکس العملش را در برابر حرف یوسف ببینم.نگران ،پارسا را نگریست و حدس من به یقین تبدیل شد. قطعا این دختر دست به دامان پارسا شده بود تا به این سفر بیاید ! وای اگر بخاطر من بود! وای!حالا دیگر عصبانیتم چند برابر شده بود.از نافرمانی و سرتقی و لجبازی و بیفکری این دختر! یوسف گفت: -همین امروز برات بلیط برگشت میگیرم ! پارسا پاسخش را داد: - امکان نداره !من طبق گفته ی سرهنگ، نقشه و طرح و برنامه رو براساس حضور چکاوک طراحی کردم. این دستور سرهنگه.خودت که میدونی نمیشه دستورش رو زیر پا گذاشت! -چکاوک نمیتونه اینجا بمونه! اینو توی اون مغزت فرو کن -اون اینجا میمونه یوسف! اما سعی میکنیم از هر خطر احتمالی دور نگهش داریم و تا لازم نشده وارد بازی نکنیمش ! و من رو به هر دویشان فریاد زدم: - بس کنید دیگه !تنها کسی که راجع به موندن یا نموندن چکاوک تصمیم میگیره من هستم! دیگه هیچکس یک کلمه در این مورد حرف نمیزنه ! میله بلند و فلزی چمدانش را در دست گرفتم و چمدان را به سمت سوئیتم کشیدم و با سراشاره کردم که به دنبالم بیاید!یوسف عصبانی گفت: -کجا ؟؟ ایستادم. کلافه نگاهش کردم و گفتم: - اوضاعمون خیلی بهتر میشه اگه کمتر تو مسائل خصوصی من دخالت کنی یوسف خان!عصبی تر از قبل گفت: -منظورت چیه؟ منظور از این رفتار چیه؟ -منظورم واضحه !فکر نمیکنم نیاز به توضیح اضافه ای داشته باشه! میخوام با زنم تنهایی صحبت کنم!یوسف پر خشم و عصبی به سمتم قدم برداشت و در مقابلم ایستاد و بی تاب و نگران و ناآرام ،با صدایی آرام و پچ وارانه ، به گونه ای که آن دو متوجه نشوند؛ گفت: - قرار شد طلاقش بدی! با هم توافق کردیم !حق نداری بزنی زیرش! حالا که حرف طلاق شده، حالا که توافق کردیم؛ دیگه چمدونشو ورداشتن و تو اتاق باهاش خلوت کردن ،اونم حتی یک ثانیه، هیچ معنیی نمیده! در چشمهایش چشم دوختم و با جسارتی که از خشمی بی نهایت ناشی میشد گفتم: -درسته گفتم طلاقش میدم! اما هنوز که ندادم! تا زمانی که این کار رو نکردم ؛رسما و قانونا و شرعا همسرمه، پس بهتره برای اینکه توی این مدت دچار تنش نشیم؛ توی رابطه ی بین ما هیچ دخالتی نکنی یوسف خان! یوسف دندانهایش را بر هم فشرد و خشمگین نگاهم کرد.دستش را مشت کرده بود و احتمالا به شدت خود را کنترل میکرد که مشتش را بر دهان این مرد که ادعای محرمیتی رسمی و شرعی و قانونی با دخترعمو و ناموسش داشت،نکوبد! از دید او ،من داشتم دختر عمویش را ،ناموسش را ،نشان کرده اش را ،با خودم به اتاق خصوصیم میبردم و این برایش از مردن بدتر بود.اما من بیتوجه به این حجم از خشونت و خشم و عصبانیِت فروخورده در وجودش ،دست چکاوک را گرفتم و او را به سوییتم بردم و در را پشت سرم قفل کردم.و صدای فریاد"لعنتی گویان"یوسف و شکستن با خشونت و بی وقفه ی چیزی به گوش رسید! بی توجه به اتفاقاتی که در سالن در حال وقوع بود؛ در میانه ی سوئیت در مقابلش ایستادم. به شدت در حال کنترل خشمم بودم !نفس عمیقم را بی صدا از سینه خارج کردم .دستم را به کمر زدم و گفتم: -متوجه هستی که باعث اینهمه تنش شدی چکاوک دریاسالار؟!بهت فرصت میدم علت حضورتو برام توضیح بدی! سکوت میکنم و میشنوم توضیحاتتو! اما چکاوک! اما ! اگر قانع نشدم ؛ اگر قبول نکردم؛ اگر حرفات منطقی نبود؛ همین فردا صبح با اولین پرواز برمیگردی بندرعباس !دوست ندارم هیچ اعتراضی بشنوم !روشن شد؟! ادامه دارد ... 🍃🍃🍃🍃🍃🌺🌺 لینک کانالمون بفرس برا دوستات جمعمون جمع بشه😍 https://eitaa.com/joinchat/1760559465Ce9d8251375 🍃🍃🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 😍🤲با عشق بنویس الهی به امید تو بفرست برای اون عزیزی که بهش نیازه داره 😍 مرداد ماه معجزه زندگیم اتفاق میفته 😍 از اکسپلور میای فالو کن و حال خوبت رو مهمون ما باش 😍💫🦋🦋 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴿۱۶﴾ 🔸 (آن‌گاه موسی) گفت: ای خدا، من بر خویش ستم کردم (که به این عمل خود را به فتنه فرعونیان انداختم) تو از من در گذر، خدا هم از او در گذشت که اوست بسیار آمرزنده و مهربان. 💭 سوره: قصص 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88