فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
•
حس خوب آرامش 🥰
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
روش موثر درمان ترک پاشنه پا
🍃مالیدن وازلین
🍃استفاده از لیموترش
🍃استفاده از عسل
🍃استفاده از موم پارافین
🍃مخلوط گلیسیرین و گلاب
🍃روغن های گیاهی
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو ترفند برای تازه نگه داشتن موز به مدت طولانی 👌
#آشپزی
#خانه_داری
#ترفند
❤️فروارد یادتون نره ❤️
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
7.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیاست_زنانه
❌️ وقتی باهاش تماس میگیری نپرس کجایی به جاش اینایی که تو پست گفتم رو بگو ❌️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
شوید خولی گیلانی
متفاوت و خوشمزه 🥰
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دوستانهها💞
#ترنج اما یاسر نمی لرزید شاید چون از خودش مطمئن بود. پیراهنش را مشت کردم. اگر او هم در این لحظه ب
#ترنج
- می خوام ببرمت جایی که راه در رو نداشته باشه کسی هم نتونه دید بزنه.
متعجب تر از قبل دوباره پرسیدم:
- چرا؟ در میان آن تودهی اخم لبخند شیطنت آمیزی روی لبش نشست و گفت:
- توی دنیای من جواب خمپاره، موشکه. بزن و در رو نداریم. به نظر من به جای کلاس برو یه کم استراحت کن. انرژیت لازمت ميشه.
- به نظرت برنامش چیه؟
بعد از دو ساعت بی وقفه حرف زدن تازه یادم آمده بود به نفس کشیدن هم احتیاج دارم. روسری را از سرم بر داشتم و پاهایم را کشیدم و روی صندلی ولو شدم.
- هیچ نظری ندارم. چون هر وقت به هرچی فکر کردم یاسر دقیقا برعکسش رو انجام داد. نسیم به شدت در هم رفته بود.
- خب تو می خوای چی کار کنی؟
انگشتانم را روی شکمم قفل کردم.
- هیچی. تموم زورم رو میزنم که عادی باشم اما وقتی نمی تونی دست حریفت رو بخونی بازی کردن سخت ميشه. نگاهی به اطراف انداخت و صدایش را پایین آورد.
- تو بهش گفتی دوستش داری. رسماً اعلام کردی. بعد میگی نمی دونی عکس العملش چیه؟
بدون شک سرم منفجر می شد.
- عکس العملش رو همون دیشب نشون داد. فکر کردم یه کار هیجانی و غیرارادی بوده اما نبود. اما این که فکر می کنی چون بهش گفتم دوستت دارم اونم قراره بگه وای ترنج منم عاشقتم خواب دیدی. یاسر دنیای تضاده. هم شبه هم روز هم سیاهه هم سفید هم شماله هم جنوب.
- خب پس منظورش از حرفای
امروزش چی بوده؟
خواستم جواب دهم مانعم شد.
- ببین ترنج بعد از اتفاقی که واسه تو و ثامر و لیلا افتاد یاسر روشش رو عوض کرد. دیشب هم رک و پوست کنده بهت گفته که قسم خورده دیگه اذیتت نکنه. یاسر رو مقایسه کن با اون دراکولایی که ازش فرار می کردی. چقدر به هم شبیهن؟ کسی که از ترسش خودکشی کردی حالا ب...غلت می کنه. کسی که به قول خودت یه عمر مثل سوسک بهت نگاه کرده حالا تو رو می بوسه. حتما لازم نیست فرنچ کیس بره که تو باورت بشه. هر چند شاید امروز به اون مرحله هم رسیدین.
یک لحظه بوسهی فرانسوی را با یاسر تجسم کردم و انگار با سر در آتش افتادم. تمام تنم گر گرفت.
- چرت نگو نسیم. همین جوریش حالم خرابه. میترسم از شدت استرس اسهال شم. دلم بدجوری پیچ می زنه. دستش را روی رانم گذاشت و گفت:
- رنگ و روتم پریده. کاش می رفتی کلاس یوگا. واست خوب بود. دو ساعته همین جوری نشستی رو صندلی. دکمهی شلوارم را هم باز کردم. تمام لباس هایم به دل و رودهام فشار می آوردند.
- ترسیدم بالا بیارم. حالم خوب نیست. کاش عرق نعناع داشتیم.
- الان میرم می خرم واست. کاش بهراد دادگاه نداشت. سه تایی بهتر به نتیجه می رسیدیم. چیز دیگهای نمی خوای؟
نچی گفتم و صندلی را چرخاندم و سرم را روی میز گذاشتم. اما هنوز چشمانم را نبسته بودم که نوتیفیکیشن گوشی آرامشم را بیش از پیش دزدید. یاسر بود.
- قرار بود لوکیشن بفرستی. کجایی؟
کلاس تموم شد؟
نزدیک بود گریه کنم. فقط نوشتم "باشگاهم." پیام بعدیاش سریع رسید.
- تا نیم ساعت دیگه اونجام. گوشی را کنار گذاشتم و به نسیم که لباس پوشیده بود گفتم:
- نرو. داره میاد. جلو آمد. یک دستش را به لبهی میز زد و یک دستش را به کمرش و در حالی که متفکرانه براندازم می کرد گفت:
- که این طور. اون خوابیده و دوش گرفته و مرتب و ادکلن زده میاد تو شبیه مومیایی زن فرعونی. نه این جنگ برابر نیست. گفته بودی از گوشوارهی آویزی خوشش میاد؟
و قبل از این که جواب دهم با صدای بلند داد زد:
- خانوما کسی گوشوارهی آویزی بلند همراهش هست؟ طلا، بدل، هر
چی، واسه یه روز لازمش داریم.
این بار وقتی صدای موبایلم را شنیدم حال بهتری داشتم. آرایش ملیح و گوشوارهها و تلاش نسیم برای تعویض روحیهام اعتماد به نفسم را بیشتر کرده بود. از عطر خودش روی گردن و لباسم استفاده کرد و گفت:
- حالا شد. اگه قراره عادی به نظر بیای این راهشه. نه اون ریخت و قیافهی مریض و داغون رو داری نه آرایش غلیظی که فکر کنه به خاطر اونه. همه چی به اندازه و ردیف.
دستی به گوشواره ها کشیدم و گفتم:
- ولی اینا تابلوئه. کمی عقب رفت
و با دقت نگاهم کرد.
- نه نیست. تو همیشه از این جور گوشوارهها میندازی. ربطی به یاسر نداره. برو ببینم چه می کنی. فقط مواظب خودت باش. من که دخترم دلم می خواد قورتت بدم وای به حال یه مرد با تجربه که روش هم بهت باز شده. دوباره نفسم تنگ شد. ضربهای به بازوی نسیم زدم و صورتش را بوسیدم و خداحافظی کردم. تا دم در همراهم آمد و گفت:
- من زنگ نمی زنم ولی خودت به محض این که تونستی باهام تماس بگیر. انگار توی دلم دارن رخت می شورن.
دستم را روی صورتش گذاشتم و گفتم:
- مرسی بابت همه چی. واسم دعا کن. موهایم را مرتب کرد و گفت:
- نگران نباش. حرفای خوبی بهش زدی. هم گفتی دوستش داری و هم گفتی با این شرایط نمی خوای باهاش باشی. فعلاً که توپ توی زمین اونه. همین جوری ادامه بده و نترس. برو به سلامت.
ادامه دارد ...
❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فرزند_پروری
بچه کدومتونه؟ 🫠❤️🩹
.
.
طواف ذات خدا داشتم هوس به همه عمر
به گرد زینب و عباس و بچه های تو گشتم
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
#همسرانه #هردوبدانیم 🩵🤍
✍️هرگز زندگی را بر اساس منت گذاشتن پایه ریزی نکنید؛ اینکار باعث میشود همسرتان از شما دوری کند.
جهیزیههای خود یا امکاناتی که برای خانواده فراهم آوردهاید را هرگز به شکل منت به همسر خود تحمیل نکنید و فراموش نکنید زندگی زوجین یعنی دیگه ما هرچی داریم به هر دو تعلق داره، پس نگوییم: «این ماله منه، این مال تو!»
💥همیشه سازش کنید و از تحت فشار قرار دادن همسر خودداری کنید.
.
.
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿
.۷