eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.7هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه‌ی جواهر... 🍃🍃🍂🍃
پارت ۱۳ دستهامو بسـ.ـتن و روی زمین انـ.ـ.ـداختن ... تمام چـ.ـ.ـادر و روبندمو نـ.ـ.ـفتی کردن و ملا بالا سـ.ـ.ـرم ایستاد و گفت : امشب مصیبت ها خاموش میشه .... دستشو رو صورتش گذاشت و گفت : شام غریبان صفر ... دا_د ز_د: ببرینش ... روی تـ.ـ.ـابوت انداختنم و میبردن ... همه ایستاده بودن و تماشا میکردن ... مادرم پشت سر تـ.ـ.ـابوت میدوید و التماس همه میکرد ‌‌‌‌‌.... صدای نـ.ـ.ـاله ها نزدیکتر و نزدیکتر میشد ... لـ.ـ.ـرزه ای تو تـ.ـ.ـنم بود که حتی نمیتونستم اروم بگیرم ..‌. دنـ.ـ.ـدون هام بهم میخـ.ـ.ـورد و از تـ.ـ.ـرس سو_حـ.ـ.ـتـ.ـ.ـن و تـ.ـ.ـرس اون خونه مـ.ـ.ـر_ک رو جلوتر میدیدم ... درب اون خونه خـ.ـ.ـرابه رو باز کردن ..‌. در صدای حـ.ـ.ـیع میداد موقع باز شدن ... منو داخل بردن و روی زمین انـ.ـداختن ... همه میتـ.ـر_سیدن و با عجله بیرون رفتن ... نمیتونستم از تـ.ـ.ـابوت جدا بشم به اون بسته شده بودم ... نفس کشیدن هم اونجا سخت بود ... صداها انگار کنار گوشم بود و چشم هامو محـ.ـ.ـکم بسته بودم ... حـ.ـ.ـرارت رو حس میکردم خونه رو اتـ.ـ.ـیش ز_دن ... صداها بدتر و بیشتر میشد ... صدای اشنایی رو میشنیدم که میخواست خودشو به داخل اتیـ.ـ.ـش بندازه و نمیزاشتن ... اون مادرم بود .... دو_د غلیظو کلـ.ـ.ـفتی همه جارو برداشته بود .... نمیتونستم نفس بگـ.ـ.ـشم و قبل سو_حـ.ـ.ـتن از خـ.ـ.ـفگـ.ـ.ـی مـ.ـ.ـیمردم‌... اشهدمو گفته بودم و منتظر بودم ... شعله ها زبونه میکشید و همه جارو میسو*وند ... گوشه چـ.ـ.ـادرم شعله گرفت و دیگه حرارت بهم رسیده بود... دستی رو دیدم که به طرفم اومد و گره های طناب رو باز میکرد ... چشم هام درست نمیدید و نمیتونستم ببینم کیه ... تـ.ـ.ـ.ـرسیدم شاید اجـ.ـ.ـ.ـنه بود ... خواستم فـ.ـ.ـریاد بزنم ولی زبـ.ـ.ـونم نمیچرخید ... داستان زیبای جواهر👇👇👇 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 چـــــــــــکـاوکـــ٨ـﮩـ۸ـﮩــــــــ...... 🍃🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
#چکاوک و خودش بلند شود.در مقابلم ایستاد و چشمهای پرخشمش را به من دوخت و گفت: -بهت گفتم مجبور نیست
-شرطم...همون درخواستیه که دیروز بهت گفتم! آه از نهادش برخاست! -تو چی از من میخوای چکاوک؟! برای اینکه نفرستمت تو دل دشمن، همچین ظلمی بهت بکنم؟! امکان نداره !خودت میدونی که من اینکارو نمیکنم! امکان نداره این شرطو اجرایی کنم !یه چیز دیگه بگو !یه چیز دیگه از من بخواه !هرچی بگی! هرچی بخوای! آب دهانم را فرو بردم !میخواستم بگویم شرط اصلیم این است که دیگر حرفی از طلاق نزنی! که از من جدا نشوی!که پروانه هیچ جایی در زندگیت نداشته باشد !شرطم این است که فقط و فقط برای من بمانی و بس! اما میدانستم گفتن همه اینها هیچ سودی نداشت ! او اصلا کی تا الان حرفم را گوش کرده بود که این دفعه دوم باشد! من هم سر لج افتاده بودم !جبازی با اویی که در حد مرگ دوستش داشتم ! میخواستم یکم نگرانم شود !میخواستم یک کم ترس از دست دادنم را داشته باشد! میخواستم یک کم دلش برایم بتپد و به هول و ولای از دست دادنم بیفتد !شاید که برایش یادآوری شود که من و او، چه خاطرات مشترک زیبایی را با هم پشت سر گذاشته ایم ! که او چقدر دوستم داشت و چقدر نفسش برایم میرفت! -امکان نداره من حرفتو قبول کنم ضیاءالدین! بیشتر از این اصرار نکن،بیش از حد عصبانی و پریشان بود و نمیتوانست عصبانیتش را سر من خالی کند !بلند شد و مشتش را محکم به دیوار کوبید و لعنتی نثار زمین و زمان کرد! در کنارش ایستادم و گفتم: - اینقدر خودتو اذیت نکن !زودی تموم میشه میره پی کارش!دائم هم تحت نظر و مراقبت هستم. مگه تو نمیخواستی باعث و بانیه این عذاب بیست و پنج ساله دستگیر بشه !مگه کمیل نمیخواد باعث و بانی بدبختی خواهرش دستگیر بشه !خوب وقتی من میتونم کمکتون کنم؛ چرا اینکارو نکنم! - تو نیروی آموزش دیده نیستی!نمیتونی اونجا از پسشون بربیای! -اتفاقا برای همینه که من انتخاب شدم! اون عوضی ها خیلی باهوشن ضیاءالدین! اگه نیروی آموزش دیده باشه؛ اگه نیرویی از خود پلیس باشه ؛سریع میتونن تشخیصش بدن! اصلا از کجا معلوم که آمار همه ی نیروهای پلیسو نداشته باشن!خب من به عنوان یه فرد خارجی میتونم این کار رو برای نیروهای پلیس خودمون انجام بدم! تازه یادت رفته من تکواندو کارم و میتونم از خودم دفاع کنم !سرش را با اضطرابی ناتمام تکان داد و گفت: -دلم رضا نیست !دلم اصلا رضا نیست!خیالم راحت نیست !کاش بفهمی چکاوک!کاش بفهمی حالمو !و خودتو از این ماجرا بکشی بیرون! اونا که تو رو اجبار نکردن! میتونی یه کلمه بگی من این کار رو انجام نمیدم.ای کاش اصلا نیومده بودی اینجا! ای کاش اصلا پات به این ماجرا باز نمیشد !خدایا !نمیدونم دیگه چیکار کنم که تو رو قانع کنم !باید دستو پاتو ببندم؟! همینو میخوای؟! -نمیتونی منو قانع کنی!چجوری میتونی از من انتظار داشته باشی حرفتو قبول کنم وقتی که تو حتی یه دونه از حرفامو قبول نکردی! انگشتهایش را در موهایش فرو برد و آهی کلافه کشید !میدانست یکی به دو کردن با من هیچ فایده ای نداشت!من تصمیم خودم را گرفته بودم !حالا از سر خیرخواهی، لجبازی و یا به هر دلیل دیگر ،حاضر به کوتاه آمدن نبودم !دومرتبه لبه ی تخت نشست و گفت: -میخوام با یکی از دوستام حرف بزنم !سرهنگ ارتش فوق العاده کاربلد و باتجربه ای هست! شاید بتونه کمکمون کنه !شاید اون کاری کنه که نیازی نباشه تو وارد این بازی خطرناک بشی! کنارش نشستم و گفتم: -اون کیه؟من میشناسمش؟سرش را تکان داد و گفت: -نه نمیشناسیش! تاحالا ندیدیش! از وقتی که با تو آشنا شدم؛با اون دیداری نداشتم! اسمش سرهنگ نادرشاهی هست!سرهنگ امیرعلی نادرشاهی! سرهنگ ارتش !سالهای زیادی رو توی مرزها جنگیده و نقشه های زیادی رو خنثی کرده ! سری تکان دادم و گفتم: -دوستته؟چه جالب !علاقه مند شدم ببینمش !نگاهم کرد و گفت: -داستان زندگی خیلی جالبی داره ! یک زندگی پر فراز و نشیب !من تقریبا در جریان زندگیش هستم و از زیر و بم تمام اتفاقاتی که براش افتاده آگاهم !تو راه عشق سختی های زیادی کشیده! حتما یه روزی سر فرصت داستان زندگیشو برات تعریف میکنم !فقط اینو بهت بگم که اون بعد از تحمل سختی ها و مرارت های خیلی زیادی که حتی تصورش برای من و تو غیرممکنه؛ بالاخره به اون کسی که میخواست رسیده و الان تازه صاحب بچه دومش شده! لبخند بر روی لب هایم نشست. -چه اتفاق خوبی!که بعد از طی کردن سختیها و زیادی که یک نفر به خاطر عشقش متحمل میشه؛ در نهایت به این پایان زیبا برسه! به وصال! و به ثمر نشستن میوه ی این وصال، یعنی فرزندانش رو تماشا کنه و لذت ببره!بعد به ضیاءالدین نگاه کردم و گفتم: -خوش به حال سرهنگ امیرعلی نادرشاهی! بالاخره به اون چیزی که میخواسته رسیده وحالا داره ثمره های زندگیشو میبینه!نگاهم کرد. لحنم آنقدر حسرت داشت؛ آنقدر پِر درد بود؛که گوشه چشمانش را لرزاند! دستم را در دست گرفت. نگاهم کرد و گفت: ادامه دارد ... ❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ ۖ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلَاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ۚ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ ﴿۱۲﴾ 🔸 و خدا بنی اسرائیل را گفت که من با شمایم هر گاه نماز به پا دارید و زکات بدهید و به فرستادگان من ایمان آورید و آنها را اعزاز و یاری کنید و خدا را قرض نیکو دهید، در این صورت گناهان شما بیامرزم و شما را در بهشتی داخل گردانم که زیر درختانش نهرها جاری است. پس هر کس از شما پس از عهد خدا کافر شد سخت از راه راست دور افتاده است. 💭 سوره: مائده 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هر یک صفحه از 🌱💚💚💚 @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 💐سـ❤️ ـلام 😍 ✋ 🌸 روزتون پراز خیروبرکت 🌸 🌹 امروز دوشنبه ☀️ ۱۵ مرداد ۱۴۰۳خورشیدی 🌙 ۳٠ محرم ۱۴۴۵ قمری 🎄 ۵ آگوست ۲۰۲۴ میلادی 💯ذکر_روز 🌸🌿یا قاضی الحاجات🌿🌸    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
12.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 روزگارای قدیم مثل حالا درد نبود قدیما یادش بخیر این همه نامرد نبود قدیما گرمی. بازار دلا. گنج نبود ساحل محبت زندگیمون رنج نبود قدیما خدا میدونه که چقدر سادگی بود قسم نان و نمک آخر مردانگی بود قدیما محبتو. معرفتش. مقدسه ولی حالا چی بگم که آخرای نفسه هرکی فکر خودشه نه یاورو .دادرسی هرچی فریاد کنی. به انتها. نمیرسی قدیما یادش بخیر . . . 😊    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌داشتن نگرش مثبت به عنوان یک روش زندگی به ما کمک میکنه تا راحت‌تر با امور روزمره زندگی‌مون کنار بیاییم و تغییرات سازنده‌ای رو در زندگی تجربه کنیم. ✅داشتن دیدگاه مثبت افراد رو خوش‌بین می‌کنه و کمک می‌کنه از نگرانی‌ها و افکار منفی دور بشن. ایجاد نگرش مثبت شما رو به فردی شادتر تبدیل میکنه تا جنبه روشن زندگی رو ببینید و انتظار بهترین اتفاق‌ها رو تو زندگی‌تون داشته باشین و قطعا این موضوع میتونه کیفیت زندگی مشترک شما رو ارتقا بده.. یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir
21.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خوراک لوبیا لوبیا🫘 پیاز🧅 سیر🧄 رب🥫 زردچوبه،فلفل،نمک🧂 سیب زمینی🥔 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎ ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎‎‎‌‎┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟ بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم ♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا