🌷 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :‌ 🖋 بعد از ایمان به خدا ، نعمتی بالاتر از همسر موافق و سازگار نیست.‌ ‌📙مستدرک ، ج 2 ، ص 532 ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿

#تزیین_سالاد اینم یه ایده برای تزئین ماست خیار یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

#زندگی_مشترک 🔸 همه زن و شوهرا این شکلی هستن!! 🔹 بخشی از نکات بامزه دکتر عزیزی درباره زندگی در محفل یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡ @vlog_ir

♥️🍃 با احساس خوب مینویسیم و تکرار می کنیم : هم به خدا ایمان دارم و هم به موفقیت بزرگم باور دارم و هر روز با امید ادامه می دهم . 🙏 خدايا شكرت 🙏 ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿

♥️🍃 #همسرانه آسان‌ترین راه قدردانی، یک تشکر ساده است. به شرطی که خالص و صمیمانه باشد! ✍ اگه نمی‌تونی به زبون بیاری، روی کاغذ برای همسرت بنویس..یک جمله بنویس ممنون که دیروز مریض بودم هوامو داشتی همون طور که وقتی بهت توهین میکنه زود جوش میاری و میخای خودتو خالی کنی و اعتراض میکنی... خوبی همسرت رو هم با سرعت بهش یادور نکنه پشت گوش بندازی و بگی نیازی نبود تشکر کنم ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿

♥️🍃 از من جدا مشو که توام نورِ دیده‌ای آرامِ جان و مونسِ قلبِ رمیده‌ای... ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿

*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 #قیساوای_خرما 😋قیساوا خرما تبریزی قیساوای خرما یک خوراک خوشمزه و مقوی که مخصوص استان های آذری زبان است و خود کلمه قیساوا یک کلمه آذری است که ترکیبی از خرما کره و تخم‌مرغ است. این غذا کاملا مقوی و بسیار گرم است و می‌توانید به عنوان یک صبحانه پر انرژی برای یک روز خوب باشه. مواد لازم برای قیساوا: خرما 1 بسته تخم مرغ 2 عدد پودر گردو 5 یا 6 قاشق غذاخوری پودر هل ½ قاشق چای خوری پودر دارچین 1/8 قاشق چای خوری پودر گل سرخ ½ قاشق چای خوری کره 150 گرم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88

.

🍃🍃🍃🍃💞🍃 تــــــــــــღــــــــرنجـ٨ـﮩـ۸ـﮩ ..... 🍃🍃💞🍃

#ترنج تا صبح فکر کردم به همه چی. از وقتی که به دنیا اومدی تا الان. من بارها واسه تو از خودگذشتگی کردم .حالا می خوام خودخواه باشم چون زندگی با من راحت نیست مشکلات و سختی های خودش رو داره. اون یاسر سیاهی که ازش میترسی و متنفری یادگار این زندگی و این شغله. قرار نیست دیگه هیچ وقت نبینیش. ممکنه خیلی زود بیوه بشی و تنها بمونی. ممکنه بزرگ کردن دو سه تا بچه‌ی قد و نیم قد بیفته رو دوشت و تا آخر عمرت نتونی یه نفس راحت بکشی. ممکنه به خاطر این که همسر منی آسیب ببینی زخمی بشی یا حتی بمیری. همه‌ی اینها بدون اغراق هست اما... بالاخره طوفان از چشمانش عبور کرد و اقیانوس سرریز شد. - اما دوم نیستی، حاشیه نیستی. تو برای من و ثامر آرامشی، حال خوبی، حس زندگی و شوری. درسته که عشق افلاطونی و جنون آمیز در کار نیست اما امنیت هست. جای تو پیش من امنه. من زیرآبی نمیرم، هرز نمیرم، دروغ نمیگم و تا وقتی که پای امنیت ملی در کار نباشه، به جز خانواده‌م به چیزی اهمیت نمیدم. دستش را روی گلویش گذاشت. موهایش را پشت گوشش زدم. - دیشب گفتم نرو الانم میگم نرو، بمون. اگه حال تو هم با من و ثامر خوبه، بمون. اگه می تونی به من اعتماد کنی، اگه میتونی سختی های زندگی با من رو بپذیری اگه میتونی دلی رو که بارها شکستم به من بدی، بمون. هیچ اجباری در کار نیست. عجله‌ای هم نیست. قشنگ فکر کن. تو فرصت های خیلی بهتری واسه ازدواج خواهی داشت. میتونی با یه مرد نرمال زندگی کنی، با آدمی که هیچ وقت ازدواج نکرده بچه نداره اینقدر مشغول و مرموز نیست. کسی که با هر بار بیرون رفتنش نگران برگشتنش نباشی. مردی که خیلی بیشتر از من دوستت داشته باشه و به جای استرس عشقی رو که دنبالشی بهت بده. تو لایق یه زندگی بدون حاشیه و بی دردسر و آرومی. خواسته‌ی من کاملاً خودخواهانه‌ست. اصلاً مجبور نیستی قبولش کنی. فقط گفتم که بعداً خودم رو بابت سکوتم سرزنش نکنم همین. رنگ پریده‌اش کمی نگرانم کرد. آهسته انگشتش را زیر چشمش کشید و به سختی نفسش را بیرون داد. همین که بین لب هایش فاصله افتاده انگشتم را روی دهانش گذاشتم و گفتم: - نه، هیچی نگو. الان هر جوابی بدی منطقی نیست. لب هایش را به هم چسباند. دستش را گرفتم و با خودم به اتاق بردم. رو تختی و پتو را کنار زدم و گفتم: - ملافه‌ها تمیزن راحت بخواب. بدون هیچ اعتراضی دراز کشید و پاهایش را زیر پتو فرو برد در حالی که حتی یک لحظه هم چشم از من برنمی داشت. خم شدم و بالش اضافی را برای خودم برداشتم. به پهلو خوابید و دستش را زیر لپش گذاشت و همچنان بدون پلک زدن نگاهم می کرد. از همان لحظه‌ای که به دنیا آمد همین طوری می‌خوابید. اینقدر مظلوم و زیبا به نظر می رسید که یک لحظه دلم خواست لمسش کنم و ببوسمش اما خودم را نگه داشتم. دیشب هم اشتباه کرده بودم. نباید از خط قرمزهایی عبور می کردم که بارها ترنج را به خاطرشان سرزنش کرده بودم. من نه میلاد بودم و نه حتی یاسین. - چرا این جوری نگام میکنی؟ جن دیدی؟ بدون این که لبخند بزند. جواب داد: - اگه جن دیده بودم حال و روزم بهتر بود. اما من خندیدم. دلم خنک شده بود. از کمد پتویی برداشتم و با بدجنسی گفتم: - مگه بهت هشدار نداده بودم که جواب خمپاره موشکه پری خانوم؟ مَرده و حرفش. ** ترنج - نمیدونم. با خودم درگیرم، خرابم، همه چیم با هم در تضاده. پاهایم را کشیدم و سعی کردم حواسم را بیشتر معطوف حرف های لیلا کنم. - من تجربه کردم. رابطه‌ای رو که بر اساس دو دو تا باشه تجربه کردم اما نمیشه ترنج. فکر می کردم ميشه اما نميشه. فقط منطق کارساز نیست. شاید واسه کسی که طعم عشق رو نچشیده ازدواج صرفاً منطقی جواب بده. اما واسه من و تو نميشه. اگه هر بار که صداش رو می شنوی ضربان قلبت بالا و پایین نشه اگه هر بار که نگاش می کنی دلت واسش ضعف نره اگه واسه یه اخمش نمیری و واسه یه خنده‌ش جون ندی هميشه کمبود یه چیزی مثل خوره مغزت رو می خوره. همش مقایسه می کنی با اون احساسی که قبلاً داشتی و حالا نداری. زندگی بدون عشق نميشه. حداقل واسه کسی که قبلاً عاشق بوده نميشه. مثال زنی بدویار، تهوع یک لحظه هم رهایم نمی کرد. - اون روز که توی اتاق حبسمون کردی, خیلی حرف زدیم. واسه اولین بار توی چشمای هم نگاه کردیم. ادامه دارد ... ❤️❤️

♥️🍃 باید خودت را دوست بداری چون بدون عشق به خود، داشتن احساس خوب محال است. وقتی حال و هوای بدی راجع به خودت داری، در عشق و در تمام خوبی های عالم را به روی خودت بسته ای ‌‌ 🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿