دوستانهها💞
#چکاوک پروانه با چشمها ی مشتاق و منتظرش ضیاءالدین را نگاه میکرد!با امید !با عشق !میشد این همه امی
#چکاوک
-یعنی تو خبر نداشتی؟!
بعد عصبی ظرف غذا را روی میز گذاشت ؛یعنی تقریبا آن را پرت کرد و مشتی در هوا پراند و گفت:
-لعنت به تو یوسف! لعنتی!
بعد من حیرت زده را نگاه کرد و گفت:
-بعد از اون، من دیگه بهت زنگ نزدم .چون فکر کردم خودت نمیخوای باهام حرف بزنی! میدونستم بخاطر قضیه پروانه ناراحتی!نمیخواستم منم بهت فشار وارد کنم و باعث عذاب بیشترت بشم! گفتم کمی آروم تر بشی،؛بعد باهم حرف بزنیم .اما این جریان یک ماه طول کشید چکاوک !یک ماه !میفهمی اینو !یک ماه تمام نبودی !یک ماه تمام توی خونه ای بودی که اون مرتیکه هم بود !نبودنت خیلی عذاب آور بود! اونجا بودنت بیشتر !میخواستم بیام و تو رو برگردونم! اما نمیدونستم چه بهونه ای باید برای عموت بیارم!میخواستم بیام وحقیقتو بهش بگم! اما نمیدونستم نظر تو چیه! اینجا هم تمام کارها
و مشغله های دنیا روی سرم تلنبار شده بود! گیر کرده بودم میون منگنه و داشتم له میشدم ! تو هم نبودی !نبودی که حضورت تسکین روحم باشه! حالا که اومدی هم اینهمه ادا اصول درمیاری! این ادا اصولتو نمیفهمم .نکنه یادت رفته من شوهرتم!
پوزخندی زدم:
-شوهر ؟!شوهری که داره برنامه ریزی میکنه برای طلاق دادن من؟! که با یوسف هماهنگی میکنه تا کارای طلاقمو انجام بده؟!دیگر تحمل نداشت! خشم و عصبانیت از تمام زوایای صورتش بیرون
میزد. دستش را در مقابلم گرفت و فریاد زد:
-کی این مزخرفاتو تحویلت داده؟! همون یوسف عوضی؟! تو باید باور کنی؟! ها؟! باید باور کنی!؟
و منم متعاقب او فریاد زدم:
-آره باور میکنم !وقتی حتی یکبار بهم زنگ نمیزنی؛ باور میکنم! وقتی حال و احوالتو از ملاحت میپرسم و میبینم چقد داری برای
پروانه... آره باور میکنم !پوف کلافه ای کشید و در امتداد همان عصبانیت و خشم گفت:
-پس حسادت میکنی!
با این حرف داشت مرا به مرز انفجار میرساند ! گمانم که دود از کله ام بلند میشد .آنقدر عصبی شده بودم که در جوابش جیغ کشیدم وگفتم:
-آره! آره حسادت میکنم! آره حسودیم میشه! آره دیوونه میشم ! اما این حس و حال، برای تو بی
اهمیت و مسخره و احمقانه است! نه؟!شگفت زده و با حیرت به من دیوانه شده و از کوره در رفته نگاه کرد و کمی آرام تر گفت:
-آروم باش چکاوک! این چه حالیه !من کی گفتم برام بی اهمیته !
و یک قدم به سمتم برداشت .یک قدم دور شدم. آه از نهادش برخاست و درمانده گفت:
-اینقدر دوری نکن لامصب !
-بو میدی! با تعجب نگاهم کرد .
-چی؟؟
-بخدا بو میدی !حالت تهوع میگیرم وقتی نزدیکم میشی .تو بیمارستان هم به همین خاطر از اتاق اومدم بیرون !کلافه گفت:
-وای چکاوک !بهونه بهتر از این برای دوری از من پیدا نکردی؟من همین الان حمام بودم .من کی آخه بو دادم که این دفعه دوم باشه !
-هیچوقت! اما الان بو میدی !بخدا دروغ نمیگم! نمیتونم تحملت کنم !آهی از سردرماندگی کشید و گفت:
-نمیخوام باور کنم همه این دوری یک ماهه، همش نقشه ی اون یوسف بی همه چیزه ! اما داری منو مجبور میکنی!
-ربطی به یوسف نداره!
- ربطی نداره؟! گوشیتو جواب میده و از طرف تو تعیین تکلیف میکنه .رفته وکالت تام ازت گرفته .منو با تهدید مجبور میکنه راضی به طلاق دادنت بشم .اون وقت میگی چه ربطی به یوسف داره؟!
حیرت زده نگاهش کردم و با ناباوری گفتم:
-تهدید؟ کدوم تهدید؟چی داری میگی
ضیاء؟! نفس عمیقش را بیرون فرستاد و انگشت اشاره اش را تهدیدوار در مقابلم گرفت و عصبانی از میان دندان هایش غرید:
-یکبار برای آخرین بار بهش زنگ میزنی و میگی آخرین باری که منو تهدید کرده، صداشو با موبایلم ضبط کردم !دیگه.... میخوره یک
بار دیگه بگه اسم تو رو جزو سهامدارای اون شرکت خلافکار لعنتی میاره و میندازتت زندان! بگو مدرک دارم و ثابت میکنم همش نقشه ی کثیف خودش بوده !بعد هم بدون خداحافظی تلفنو از روش قطع میکنی و دیگه هیچوقت باهاش همکلام نمیشی .این یک دستوره از طرف شوهرت !فهمیدی؟
ناباورانه پچ زدم:
- میخواسته.. میخواسته.. منو بندازه زندان؟! اونم ...اونم بخاطرازدواج با تو؟ تو بازداشت که بودی...با همین... تهدیدت کرد؟! تو... تو فقط.... بخاطر این قضیه.. میخواستی منو..طلاق
بدی؟درمانده نگاهم کرد .لحنش دوباره آرام شده بود. دستهایش را به کمر زد و گفت:
-من هیچوقت واقعا نخواستم از تو جدا بشم چکاوک! یعنی .. راستش... به طلاق فکر کردم .به اینکه.. چه آینده ای به نفع توئه و برات بهتره . خب من نمیخواستم با خودخواهی هام تو رو بدبخت کنم .یوسف اونقدر قاطعانه در مورد "بدبخت شدن تو در صورت زندگی با من" حرف میزد که ...گاهی اوقات شک میکردم به اینکه ...به اینکه واقعا بتونم خوشبختت کنم یا نه.
ادامه دارد ...
❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ﴿۱۵۱﴾
🔸 بگو: بیایید تا آنچه خدا بر شما حرام کرده همه را بر شما بخوانم، و آن اینکه به هیچ وجه شرک به خدا نیاورید، و به پدر و مادر احسان کنید، و دیگر اولاد خود را از بیم فقر نکشید، ما شما و آنها را روزی میدهیم، و دیگر به کارهای زشت آشکار و نهان نزدیک نشوید و نفسی را که خدا حرام کرده (محترم شمرده) جز به حق به قتل نرسانید. خدا شما را به این اندرزها سفارش نموده، باشد که تعقل کنید.
💭 سوره: انعام
❤️❤️
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💐سـ❤️ ـلام 😍 ✋
🌸 روزتون پراز خیروبرکت 🌸
🌹 امروز پنجشنبه
☀️ ۱ شهریور ۱۴۰۳خورشیدی
🌙 ۱۷ صفر ۱۴۴۵ قمری
🎄 ۲۲ آگوست ۲۰۲۴ میلادی
💯ذکر_روز
🌸🌿لا اله الا الله الملک الحق المبین🌿🌸
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
اولین پنج شنبه شهریورماه ویاد درگذشتگان روحشون شاد🌷
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88