eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
12.4هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🍃💕💕 #حامی و سوگند قسمت پنجم بابا - اما اقا اقاجون با تحکم گفت : باید بدونه چی شده حق داره زن
🍃🍃🍃🍃🍃💕💕 و سوگند قسمت ششم گفت : سوگند میدونم سخته که از عزیزانت نارو بخوری ، میدونم 4من االان هر چقدر حرف بزنم و دلداریت بدم بازم جای تو نیستم تا درکت کنم ... اما اینطوری فقط حال خودت بد میشه ، مگه دکترت نگفت استرس و ناراحتی قدغن .. سرمو از روی پاهام برداشتم ، با چشمای اشکی نگاهمو به نگاه هانیه دوختم با بغض و درد گفتم : فقط می خوام بدونم چرا با من اینکارو کردن ... اونا که میدونستن مریضم اگه تا چند ماه دیگه پیوند قلب نشم میمیرم هانیه من و کشید توی بغلش با صدای که از بغض لرزون شده بود گفت : الهی هانیه پیش مرگت بشه این حرفو نزن تو خوب میشی ... من میدونم اونا کار اشتباهی کردن بخصوص سهراب نباید با احساسات تو بازی میکرد ... اما الان شده تو باید قوی باشی عزیزه دلم - نمی تونم هانیه وقتی فکر میکنم این دوماهه نامزدیمون سهراب منو سوگل میده حالم بد میشه ... هانیه پشت کمرمو نوازش کرد ... سوسن برام شربت اورد ... آیا می تونستم با این وضعیت کنار بیام ؟ بابا و بقیه برگشتن خونه فقط عمو پیش اقاجون موند .. حال اقاجون فعال خوب بود ... فشارش بالا رفته بود و دکتر گفته بود اگه دیرتر آورده بودین احتمال سکته داشته باید خیلی مواظب می بودیم تا خدای نکرده سکته نکنه ... قرار شد فردا صبح مرخصش کنن ... روی تختم دراز کشیده بودم اما نگاهم به تخت کنارم بود که حالا خالی بود .. دیگه سوگلی نبود ... از یاداوری اینکه سوگل و سهراب الان کنار هم هستن ... قلبم فشرده شد و چیزی توی دلم تکون خورد قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید ... صفحه ی گوشیمو باز کردم عکس دسته جمعی مون روی صفحه گوشیم بود رفتم توی آهنگام و آهنگی از علی عبدالمالکی پلی کردم ... خوشبه حالت که من و یادت نیست خوش به حالت که فراموشت شد خوش به حالت که از این تاریکی یه ستاره سهم آغوشت شد خوش به حالت که دلت آرومه... دیگه نتونستم ادامه بدم و زدم زیره گریه بخاطر اینکه صدام بیرون نره سرمو توی بالشتم خفه کردم .. درد حقارت درد پس زده شدن بیشتر از درد رفتن و ترک کردن سهراب بود ... صدای عبدالمالکی توی اتاق پیچیده بود و حال بدمو بدتر میکرد نمیدونم در میان اشکام کی خوابم برد صبح با نوازش های دستی بیدار شدم وقتی چشم باز کردم با نگاه مهربون بابا رو به رو شدم ... لبخندی زدم اما با یاداوردی دیروز و دیشب دوباره دلم گرفت ... بابا انگار از نگاهم فهمید سِر درونم و ... خم شد و پیشونیم رو گرم بوسید گفت : سوگند بابا قویه مگه نه ؟ پاشو دخترم کلی کار داریم باید برم اقاجون و بیارم .. پاشو عزیزه دل بابا حرفی نزدم ... اگه صدام در می اومد اون وقت اشکام پیش میگرفتن .. دلم نمی خواست حال بابا رو از اینی که هست بدتر کنم .. از جام بلند شدم رفتم سرویس بهداشتی که کنار اتاق قرار داشت ... نگاهم و به آیینه دوختم ... انگار سوگل توی ایینه بود و داشت نگاهم میکرد ... یه مشت اب پاشیدم روی آئینه ... دیگه صورتمو توی ایینه نگاه نکردم ... دست و صورتم شستم رفتم بیرون ... همه دور میز صبحانه جمع بودن ادامه دارد... ❤️🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 بهت قول میدم کوچیک و بزرگ عاشقش میشن🤗 مواد لازم: خوراکی ها: فلفل دلمه ای قرمز 1 عدد فلفل دلمه ای سبز 1 عدد فلفل دلمه ای زرد 1 عدد 1 عدد پیاز 1 حبه سیر 500 گرم فیله 2-3 شاخه شوید 2-3 شاخه جعفری 2-3 شاخه گشنیز 3 قاشق غذاخوری سس کچاپ 3 قاشق غذاخوری سس مایونز 6 دونه لواش نمک، فلفل، هویج زرد به مزه روغن برای سرخ کردن 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ نکته های رفتاری عروس و مادر شوهر ۱۵ نکته طلایی در مورد رابطه ای که هر عروسی اگر رعایت کند موفق میشود جایی در دل مادرشوهرش باز کند👌 💕1⃣ در بحث ها و جدال های خانوادگی بهتر است شما حرفی نزنید. مطمینا او با رفتارها و خصوصیات خانواده اش بهتر آشناست. پس در مواردی که میان شما و خانواده اش مسیله ای ایجاد شد قضاوت را به او بسپارید. 💕2⃣ با پیشنهادات خانواده او در حضور آنها ،موافقت کن ولی اعلام کن که تصمیمت را بعدااعلام خواهی کرد. سپس در تنهایی نظر واقعی خود را به او بگو و باهم تصمیم نهایی را بگویید و توسط او تصمیم خود را به خانواده اش اعلام کنید. 💕3⃣ در بحثهای خانوادگی آنها شرکت نکن و از اظهار نظر کردن جدا خودداری کنید. 💕4⃣ به همسرتان اجازه ندهید که در حضور شما از خانواده اش بدگویی کند. 💕5⃣ حتما گاه گاهی به دیدار خانواده او بروید و اگر به هر دلیلی نتوانستید این کار را بکنید تلفنی جویای حال آنها شوید. 💕6⃣ زمانی که با او هستید در هرجا و در حضور همه به او احترام بگذارید. 💕7⃣ زمانی که احساس کردید حرفی برای گفتن ندارید بهترین کار سکوت است. 💕8⃣ همیشه بخصوص در حضور مادر شوهر به وضعیت شوهرتان برسید. 💕9⃣ در حضور او به پسرش احترام بگذارید و این را بدانید که با اولین بی احترامی به شوهر آنهم در حضور مادر شوهر،به او نشان دادید که اختلاف دارید و به او اجازه دادید که در زندگی خصوصیتان دخالت کند 💕0⃣1⃣ در حضور او از شوهرتان بدگویی نکنید. 💕1⃣1⃣ همواره مراقب هزینه هایی که صرف زندگی، لباس، و وسایل آرایش خود میکنید باشید. لازم نیست دیگران از هزینه های کوچک زندگی شما باخبر شوند. با این کار شما به اختلافات خانوادگی دامن میزنید. 💕2⃣1⃣ فقط خصوصیات بد او را نبینید و از خصوصیات خوب او نیز تقدیر کنید. 💕3⃣1⃣ هرگاه تحت تاثیر محبتهای او قرار گرفتید آنرا به شوهرتان بگویید تا او بداند که مادرش را دوست دارید. 💕4⃣1⃣ اگر برای اولین بار مساله ای را با او درمیان گذاشتید و نتیجه گرفتید،سعی کنید تا دیگر این کار را انجام ندهید چون به هیچ وجه به نفعتان نیست. 💕5⃣1⃣ با سردی با او حرف نزنید و سعی کنید دوستانه تر باشید. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
تقویم نجومی و اسلامی   دوشنبه 👈19 شهریور/ سنبله 1403 👈5 ربیع الاول 1446 👈9 سپتامبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴 وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام " 117 هجری ". 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. 📛تقارن نحسین و صدقه صبحگاهی فراموش نگردد تا رفع نحوست شود ان شاءالله. 📛امشب شبِ سه شنبه ساعت 20:55 قمر از برج عقرب خارج می گردد. شایسته است ساعت 9 صبح روز سه شنبه احتیاط و از امور اساسی اجتناب فرمایید. 🚘 سفر: مسافرت شدیدا مکروه و در صورت ضرورت همراه صدقه و احتیاط باشد. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶مناسب زایمان نوزاد حالش خوب است 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️استعمال دارو. ✳️مرهم گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️استحمام. ✳️امور کشاورزی و زراعی. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️کندن چاه و کانال و انواع حفریات. ✳️درختکاری. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️خرید باغ و مزرعه ✳️جراحی چشم. ✳️نیشتر زدن و بیرون آوردن دمل و چرک. ✳️کشیدن دندان. ✳️و مسهل خوردن نیک است.. 📛ولی امور اساسی و زیربنایی مثل ازدواج و سفر خوب نیست. 🟣 امور مربوط به نوشتن ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب: از مباشرت به قصد فرزند آوری احتیاط شود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث سرور و شادی می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ،باعث زردی رنگ می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ✳️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه. ✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 😴😴 تعبیر خواب. تعبیر خوابی که امشب شبِ سه شنبه دیده شود طبق ایه ی 6 سوره مبارکه "انعام " است. الم یروا کم اهلکنا من قبلهم... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده اندک آزردگی ببیند صدقه بدهد تا رفع شود. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❤️❤️
👊با لاغری صورت خود خداحافظی کنید 🤛چاقی صورت طی ۴۰ روز 🌱کاملا گیاهی و بدون عوارض🌿 💪بابیش از گزارش زنده 😱😱 عضو شو ببین چه خبره✓ 👇👇۱۸ https://eitaa.com/joinchat/3658612779C8606cec003 💢ما تبلیغات نمیکنیم وارد شو ببین☺️👆👆👆 💪💪😭افزایش وزن ۷ کیلو در ماه
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🔴کفن دزد و جنازه ی دختر جوان جوانی به گورستان می‏ رفت و قبر مردگان را نبش می کرد و کفن آنها را می‏دزدید.تا اینکه شنید دختری از دنیا رفته. طبق معمول به منظور سرقت کفن سر قبرش رفت. سیاهی شب همه جا را فرا گرفته بود آمد سر قبر دختر و قبرش را شکافت جنازه دختر را از قبر بیرون آورده! وقتی چشم اش به جنازه دختر افتاد ....... 👈کلیک کنیدادامه ی داستان را درکانال بخوانید
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🌙آرامش شب حاصل آرامش درون است ⭐️از خدا میخواهم آرامشی الهی، دلی شاد 🌙و انگیزه ای قدرتمند ، برای فردایی زیبا داشته باشید... 🌙شبتون سرشار از عشق خدایی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‎‌     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🌸🍃 شروع سرگذشت جدید به اجبار از عشقم یوسف جدا شدم ونشستم پای سفره عقد و شدم همسر امیربهادرخان... .
دوستانه‌ها💞
*🍃🍃🍃🌸🍃 #گلچهره ناگهان جواهر تکون خورد .با تکون خوردن جواهر نفس تو سینم حبس شد خدای من نکنه که از
🍃🍃🍃🌸🍃 قبل اینکه جواهر دنبال کلیدش بگرده هنوز چند ساعت نشده بود که خوابیده بودم صدای اذان که از مسجد نزدیک عمارت پخش میشد از خواب بیدار شدم الان بهترین فرصت بود که برم دنبال اون صندوقچه با اینکه خوابیده بودم ولی اصلا خستیگم در نرفته بود احساس میکردم که هنوزم بدنم کوفته ست با هر سختی که بود از جا بلند شدم و رفتم بیرون لبه ی حوض نشستم. آب سردو رو صورتم پاشیدم که خوابم بپره ای کاش سر اون صندوقچه لعنتی نمیرفتم!ای کاش انقدر کنجکاوی نمی کردم ... نمیدونستم که با باز شدن اون صندوقچه اصراری برام فاش میشه که زندگیم رو عوض می کنه ... از جا بلند شدم و به سمت انباری پشت بوم رفتم کلید رو توی دستم فشار دادم نمیدونستم دقیقا دارم دنبال چی میگردم؟؟ من محکوم بودم به تنهایی .با این کار چیو میخواستم ثابت کنم ؟؟ من دیشب شاهد مخفی ترین راز جواهر بودم مثلا میخواستم باهاش چیکار کنم؟؟ جرات اینو داشتم که اتو بگیرم ازش و تهدیدش کنم؟؟معلومه که نداشتم پس چه دلیلی داشت که بخوام انقدر کنجکاوی کنم، سری تکون دادم که این افکار مسخره دست از سرم برداره در انباری رو باز کردم .دو مرتبه به اطرافم نگاه کردم همه جا در تاریکی فرو رفته بود.وارد انباری شدم اه لعنتی ای کاش فانوسی چیزی با خودم می اوردم اینجا خیلی تاریکه.. به سختی میتونستم جلوی پامو ببینم نه اینجوری نمیشد باید برگردم.همین که خواستم پامو بذارم بیرون با دیدن چیزی گوشه انباری که برق میزد ایستادم جلوتر رفتم با دیدن فانوس کوچیک خوشحال شدم به هر سختی ای که بود روشنش کردم و جلوی صورتم گرفتمش.صندوقچه هنوز هم همونجا بود... زیر فرش ها.بیرون کشیدمش و دونه دونه کلید هارو امتحان کردم خیلی طول کشید تا بتونم کلید اصلی رو پیدا کنم اما وقتی که صدای چرخیدن قفل رو شنیدم لبخند رضایت اومد رو لبم.با دستم خاک روی صندوقچه رو کنار زدم و آروم بازش کردم صدای جیر جیر لولاهاش تو انباری پخش شد... چند تا سجل و چند تا کاغذ و یه گردنبند با پلاک یاقوتی بزرگ اونجا بود انقدر سنگش خوشگل بود که محو زیباییش شده بودم.. کاغذ ها رو نگاه کردم چیزی ازشون سر در نیوردم همینطور که داشتم همه رو از هم جدا میکردم با افتادن چند تا عکس سیاه سفید از داخل برگه ها توجهم جلب شد، هیچ کدوم از چهره ها رونمیشناختم.همش همین بود؟ این همه نقشه کشیدن و این همه تلاش هیچی .این کاغذ ها به چه دردم میخوره اخه شناسنامه ها رو دونه دونه باز کردم و با دقت نگاهشون کردم.عروس تازه عروس کجایی؟ ❤️❤️