6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خواستگاری
یکی از لحظات مهم در زندگی هر دخترخانومی، شب خواستگاریش هستش. در مراسم خواستگاری، خانواده پسر و دختر برای اولین بار هست که با همدیگه آشنا میشن. به همین دلیل، این دیدار برای هر دو خانواده اهمیت زیادی داره... رفتار و نحوه عملکرد دختر و پسر در این موقعیت میتونه تأثیر بزرگی بر روی نظر و احترام خانوادهها داشته باشه....
📌در جلسهخواستگاری، رفتاردخترخانوم میتونه تأثیرزیادی بر ایجاد یک برداشتمثبت و مناسب داشته باشه. این اولین فرصت برای معرفی دختر به خانواده داماده و باید با دقت و توجه به جزئیات برگزار بشه. هدف از این جلسه ایجاد ارتباط مثبت و نشان دادن ویژگیهایخوب و شخصیتواقعی دخترخانوم هستش...
✍به نظر شما پوشش طرفین چقدر میتونه در جلسه خواستگاری مؤثر باشه؟
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود
استند آپ با سعید عزیزی 😂😂😂😂
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفندهای خانه داری🌺🌸
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🔵ثبت نام خادمی آستان مقدس امام رضا (ع) سال 1403
🔻ثبت نام برادران
🔻ثبت نام خواهران
🔰غیر مشهدی هاهم میتونن ثبت نام کنن هیچ محدودیتی نداره😍👆🏻
🔴شرایط ثبت نام سنجاق شده 🙏🏻👆🏻
🟢شما هم خادم الرضا(ع) باشید😭😍
#ایام_فاطمیه
گره زدم نخِ دل رو
-به بند بند چادرت مادر..♥️
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
15.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
#سالاد_مقوی و پر از پروتئین 🥗🍃
2⃣
┅─═ঊঈ 🍃🌹🍃ঊঈ═─┅◍⃟
بزن رو لینک گلی جانم تا در کنار هم باشیم
♥️https://eitaa.com/joinchat/637730937Cf42c0f7787
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
حس خوب این تصاویر تقدیم به همه شما همراهانم
گاهی باید رویید❤🌷🌱🌱🌱🌱
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
9.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خانواده_همسر
توهین مادرشوهر به عروس!
🎙 صحبتهای دکتر سعید عزیزی
یـاد بـگـیـریــم شـاد زنـدگــے کـنـیـم♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ♡
@vlog_ir
۴۵ سال قبل، به فلک بستن قصاب گرانفروش در تهران
مجازات یک قصاب در تهران در سال ۱۳۵۸ را میبینید که به حکم دادگاه محلی به جرم گرانفروشی و کمفروشی در ملاعام به فلک بسته شد.
#چقد_جای این مدل حکم هایی خالی هست...🥺
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
دوستانهها💞
🍃🍃🍃🌸🍃 #گلچهره دوستت دارم مرد من همه کس من با تمام توانم دوست دارم با چکیدن قطره ی اشکم رو گونه
🍃🍃🍃🌸🍃
#گلچهره
سلام
چادرمو به دندون گرفتم که که خسرو نگاهم کرد و پلکی به معنای آروم باش زد نگاهش رو ازم گرفت و گفت _بله ولی حاج آقا همسر من یه بار قبلا ازدواج کردن عاقد صفحه ی سه جلد رو ورق زد و با دقت نگاهش کرد بله درسته قبلا ازدواج کرده امروز چند تا عقد دیگه هم دارم سه جلد رو اشتباه نگاه کرده بودم عاقد سئنه اش صاف کرد و گفت
بسم
الله الرحمن الرحيم....
خسرو قرآن رو از روی سفره برداشت و بازشکرد روی پاهاش گذاشت....
عاقد شروع کرد به توضیح دادن و در آخر در مورد مهریه سوال کرد و گفت
دخترم مهریه رو چقدر بنویسم؟ بدون درنگ گفتم + هیچی من هیچ مهریه ای نمیخوام
دخترم باید مهریه داشته باشی کمی مکث کردم که خسرو گفت یه زمین کشاورزی....پریدم وسط حرفش و گفتم یک جلد كلام الله حاج آقا لبخند زد و گفت _پسر شانس اوردیا چه عروس کم توقعی
خسرو خندید...گفتم :همین که من گفتم رو بنویسید حاج آقا مگه از من سوال نکردین؟ من میخوام مهریه ام یه قرآن باشه
فقط همین عاقد سری به نشونه تایید تکون داد خسرو کرد و گفت_گلچهره ولی پریدم وسط حرفش و گفتم من با تو مهریه میخوام چیکار مکثی کرد و آروم طوری که عاقد نشنوه گفت عاشقتم با صدای عاقد هر دو به طرفش برگشتیم
النکاح سُنَّتِي ف م ن...
سرکار خانوم گلچهره ....آیا وکیلم شما را با مهریه یک جلدكلام الله به عقد همیشگی و دائمی جناب آقای امیر خسرو اسدی دربیاورم؟؟ آیا وکیلم؟؟
به کلمات قرآن نگاه کردم اما جایی رو نمیدیدم اشکام همه جا رو تار کرده
بودن؛ بغض به گلوم چنگ انداخته بود... عاقد دوباره تمام کلمات رو تکرار کرد و گفت برای بار دوم عرض میکنم آیا وکیلم؟با صدای لرزون گفتم
با اجازه از مادر عزیزم کلثوم... بله بعد به خسرو چشم دوختم که عاقد گفت مبارکه دخترم خوشبخت بشی دیگه نتونستم بیشتر از این خودمو نگه دارم دستمو رو چشمام گذاشتم و هق زدم صدای هقم تو کل اتاق پیچیده بود خسرو چند بار صدام کرد اما خودش بدتر از من بود بعد از چند دقیقه به سختی لبامو تو دهنم جمع کردم و سرمو پایین
انداختم؛دخترم اجازه میدی بله رو از آقا داماد بگیریم؟ یهو دیدی ف.رار کردا ... خندیدم خسرو هم اشکاشو پاک کرد و عاقد خطبه عقد رو مجدد تکرار کرد ... خسرو لب زد با اجازه از مادرم که جاش اینجا کنارم خیلی خاليه... بله عاقد تبریک گفت و دفتری رو جلومون گذاشت هر دو امضا کردیم...
┅🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊