eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اینستا نداری؟🥺 مامانت نمیزاره بری اینستا فیلم ببینی؟ 😒💔 فیلتر شکنت وصل نمیشه یا ضعیفه😭😏 💞بزن رو قلب ها و بیا توی دنیای دابسمش و جوک😻👇👇👇 💗💗 💗💗 💗💗💗 💗💗💗 💗💗💗💗💗💗💗 💗💗💗💗💗💗 💗💗💗💗 💗💗 . 💗 ‌ 😍 هم فیلم ببین هم رایگان دانلود کن ‌😁☝️🏻♥️
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
من آرمین هستم تو سردخانه بیمارستان امام رضا تبریز کار میکنم کارم اینه که متوفیان تحویل از بخش میگیرم و بعد تحویل خانواده هاشون میدم یه روز دم اذان غروب جنازه پسر جوانی آوردن همکارم پاشد کارهاشون انجام بده یهو گوشیش زنگ خورد کارشو سپرد به من رفت بیرون کسی هم نبود فقط من بودم و جنازه پسر جون تو دلم افسوس میخورد یهو یه نسیم خیلی خنکی بهم خورد فک کردم پنجره بازه نگاه کردم دیدم نیست بیخیال شدم کاور جنازه رو آماده کردم برگشتم سمت جنازه دیدم که........ https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 سرگذشت ثریا..... 🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🌸🍃 #ثریا کارم شده بود نشستن پشت پنجره و انتظار برای اومدن فرامرز ، انگار هر ثانیه برام یه عمر
🍃🍃🍃🌸🍃 گفتم اسماعیل کتکت زد ؟ گفت من زدم اسم تو رو آورد و دل و رودشو بیرون ریختم ، تازه به همین قانع نمیشم سپردم یه جا گیرش بیارن و یه گوش مالی حسابی بهش بدن . یه دست از لباسای فرامرز دادم به رضا پوشید و رفتم براش شام بیارم که دیدم خوابش برده . ماجرا رو برای آذر که تعریف کردم ، آذر دستش جلوی دهنش بود و باورش نمیشد ماجرا از این قرار بوده ، گفت فردا زنگ بزن به عمو و همه چیزو بهشون بگو . دستم زیر چونم بود وتو فکر بودم که آذر گفت با توام ها میگم به زن عمو زنگ بزن ، یهو به خودم اومدم و گفتم نه چرا زنگ بزنم . پامو رو پام انداختم و یه نفس از سر راحتی کشیدم و گفتم آذر دیگه حوصله ندارم که هرروزی با یکی درگیر باشم ، می‌خوام برای خودم زندگی کنم . اصلا نمیدونم سر این بچه ای که تو شکممه قراره چی بیاد با این همه حرص و جوشی که من خوردم ، فقط می‌دونم که می‌خوام زندگی کنم . فردا زنگ میزنم به بابام و مامانم همه چیزو بهشون میگم ، خودشون ماجرا رو حل میکنن . من می‌خوام خونه زندگیمو تر تمیز کنم همین روزاس که فرامرز بیاد سر زندگیش و این زندگی رو کثافت برداشته آذر یه سر تکون داد و هیچی نگفت ، بعدش از رو مبل نشست کنار پامو و گفت مهزاده شوهرتو دوست داری؟ خندیدم و گفتم معلومه که دارم ، گفت یعنی از روز اول دوسش داشتی ؟ به حرفش فکر کردم که از روز اول دوسش داشتم یا نه . یکم تو خودم رفتم و گفتم نه ولی الان خیلی دوسش دارم حتی بیشتر از خودم ‌. با آذر تشک و پتو بردیم تو اون یکی اتاق و خوابیدیم . ولی تا نصفه های شب خوابم نبرد ، دل تنگ فرامرز بودم ، قبل این دلم براش تنگ میشد ولی این شک لعنتی مثل خوره افتاده بود تو جونم ولی الان بیشتر از هر وقتی آرامش زندگیمو میخواستم . صبح تازه آفتاب زده بود که بیدار شدم ، بدنم خیلی ضعیف شده بود و خوابم بهم ریخته بود . رفتم تو آشپزخونه و کتری رو گذاشتم رو گاز و نشستم گوشه آشپزخونه . صدای در اتاق اومد بعدش رضا رفت سمت دستشویی ، متوجه من نشد که تو آشپزخونم . دست و رو نشسته یه لیوان برداشت و یه لیوان آب خورد که منو دید ، اولش هول کرد و گفت چرا اینجا نشستی ؟ گفتم از خواب بیدار شدم دیگه خوابم نبرد ، اومد کنارم نشست و گفت حالت خوبه ؟ خندیدم و گفتم حداقل از خیلی از روزای قبل این بهتره . رضا گفت شوهرت آدم حسابی بود از همون اول مشخص بود مثل ما نیست ، یه نگاه به من انداخت و گفت البته تو و سهرابم آدم حسابیین ، از جنس من و قاسم نیستید . حتی اسماتونم اسم آدم حسابیاس 💝
🚫دنبال و پوشیده و بلند میگردی⁉️ همه مانتوها جلو باز و کوتاهن⁉️ یه کانال برات آوردم پر از مانتوهای پوشیده وبلند🤩 شومیز ۱۵٠ تومن مانتو با ۵۰ درصد تخفیف لینک کانال👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1461322292C3d3f1db0cd 🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑 تا ده دیقه دیگه پاک میشه، عضو شوید👆
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
زیارت+آل+یاسین+علی+فانی.mp3
5.82M
❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام علی آل یاسین😔 سلام مولای غریبمان 😔 التماس دعا از همه خواهران و برادرانم🙏 ❤️❤️❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا