eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.7هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستانه‌ها💞
خاتون:چرا ارباب، پسرتونو دیدن حتی شیرم بهش دادن... اما چون خوابشون برده بود بچه رو اوردم کناره ارام
اومد جلو و محکم زد تو گوشم.... سهراب:خفه شو دهنتو ببیند... حیف که فعال نیازت دارم وگرنه جنازتو باید از این در میبردن بیرون.... وبعد داد زد. سهراب:نصرت... نصرت یه مرد اومد تو... نصرت:امر بفرمایید اقا... سهراب:مواظبه این دختره سلیطه باش میخوام زنگ بزنم ساالاااار، براش برنامه ها دارم... _کور خوندی... ارباب و دسته کم گرفتی... ارباب بیدی نیست که با این بادا بلرزه... امیدوارم به زودی شکستتو ببینم که اونم زیاد دور نیست. سهراب:نصرت اینو خفه کن تا بلند نشدم خفش کنم. نصرت با اون دستای پهنش جلو دهنمو گرفت. نصرت:اقا جسارته اما منم فکر نکنم ارباب بخاطره یه دختر همه چیزشو تسلیم کنه... سهراب:صبر کن نصرت... صبر کن )ارباب( مثله اسپنده رو اتیش بودم، اروم و قرار نداشتم... سهراب برده بودتش... سهراب تازه عروسمو برده بود... مادره بچمو برده بود... ارامشمو برده بود... تازگیا بد به این دختر وابسته شده بودم... اما سهراب با زیرکی ازم گرفته بودتش... فکره کارایی که میتونست باهاش بکنه رو که میکردم دیوونه میشدم... سوگل فقط مال من بود... سوگل من بود... زنه من بود... عشقه من بود... اره عشقم بود... چیزی که همیشه از مبتلا شدن بهش میترسیدم... اما حالا با سلول سلولم بند خورده بود.... سهراب برده بودتش... شاهینی خوب گفت که سهراب از جایی ضربه میزنه که به ذهنه هیچ کس نمیرسه... همه ی محافظارو جم کرده بودم... دوس داشتم همشونو باهم یه جا بکشم... بی لیاقت بودن... بی لیاقت. داد زدم. _کدوم گوری بودین... کدوم گوری بودین که نفهمیدین تو این عمارته خراب شده کی وارد میشه و کی خارج میشه؟؟؟!!!! کدوم گوری بودین وقتی زنه منو از این عمارت بردن هاااا.... از هیچ کس صدایی در نیومد. این سری بلند تر داد زدم. _چراااااهمتون لال مونی گرفتین هاااا؟؟؟!!! وااااای بحالتون اگه بلایی سرش بیاد... همتونو یکی یکی میکشم. عماد:ارباب میدونم مقصر مابودیم... اما باور کنین اصلا نفهمیدیم چطور اومدنو چطور رفتن... _این چرت و پرتا منو توجیه نمیکنه عماد... اگه سالم برش گردوندم همه اخراجین اگه که.... همه تونو از دم میکشم... یکی،یکی. عصبانی رفتم داخله عمارت. کیان:ارباب به خودتون مسلط باشین... سوگل خانمو... داد زدم. _چه مسلطی هاااا... میگم سهراب دزدیتتش سهراااااب... گوشیم زنگ خورد. از جیبم درش اوردم شاید یکی باشه که از سوگل خبری داشته باشه. بدونه نگاه کردن به شمارش جواب دادم. _الوووو ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍂🍃