eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
12.8هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
─═༅🍂░⃟⃟🧡 💎 زنی با دو پسر کوچکش از میان جنگل می گذشت، ببری رسید و خواست به آن ها حمله کند و آن ها را بکشد و بخورد. زن در آن ابتدا بسیار ترسید اما ناگهان فکری به خاطرش رسید و به بچه هایش گفت: چرا برای خوردن این ببر با هم دعوا می کنید؟ فعلآ همین یک ببر را بخورید، بعد یک ببر دیگر پیدا می کنم. ببر فکر کرد آن زن و بچه هایش بسیار شجاع هستند؛ بر گشت و پا به فرار گذاشت. القضا روباهی را دید؛ روباه پرسید چرا فرار می کنی؟ ببر گفت: یک زن و دو بچه اش به جنگل آمده اند آن ها ببر خوار هستند و من دارم فرار می کنم. روباه خندید و گفت: عجب، پس تو از آدم ها می ترسی؛ بگذار من بر پشت تو سوار شوم و با هم پیش آدم ها برویم تا به تو نشان بدهم میتوانی آن ها را به آسانی بکشی و بخوری. القصه روباه پشت ببر پرید و ببر هم به جایی که زن و بچه ها را دیده بود برگشت. زن باز هم ترسید اما دوباره فکرش را به کار انداخت و گفت: ای روباه پست فطرت، تو همیشه سه ببر برای من و فرزندانم می آوردی، حالا چرا فقط یکی آورده ای؟! ببر این بار بیشتر ترسید و برگشت و همان طور که روباه روی پشتش بود با سرعت گریخت. روباه خودش را با زحمت روی پشت ببر نگه داشت و هر لحظه به سمتی کج می شد و داشت بر زمین می خورد. سر انجام ببر به رود خانه ای رسید و از ترس به میان رود خانه پرید و روباه غرق شد و ببر با زحمت شنا کرد و به آن سمت رودخانه رفت اما از شدت خستگی روی زمین افتاد و مرد 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
─═༅🍂░⃟⃟🧡 💎 زنی با دو پسر کوچکش از میان جنگل می گذشت، ببری رسید و خواست به آن ها حمله کند و آن ها را بکشد و بخورد. زن در آن ابتدا بسیار ترسید اما ناگهان فکری به خاطرش رسید و به بچه هایش گفت: چرا برای خوردن این ببر با هم دعوا می کنید؟ فعلآ همین یک ببر را بخورید، بعد یک ببر دیگر پیدا می کنم. ببر فکر کرد آن زن و بچه هایش بسیار شجاع هستند؛ بر گشت و پا به فرار گذاشت. القضا روباهی را دید؛ روباه پرسید چرا فرار می کنی؟ ببر گفت: یک زن و دو بچه اش به جنگل آمده اند آن ها ببر خوار هستند و من دارم فرار می کنم. روباه خندید و گفت: عجب، پس تو از آدم ها می ترسی؛ بگذار من بر پشت تو سوار شوم و با هم پیش آدم ها برویم تا به تو نشان بدهم میتوانی آن ها را به آسانی بکشی و بخوری. القصه روباه پشت ببر پرید و ببر هم به جایی که زن و بچه ها را دیده بود برگشت. زن باز هم ترسید اما دوباره فکرش را به کار انداخت و گفت: ای روباه پست فطرت، تو همیشه سه ببر برای من و فرزندانم می آوردی، حالا چرا فقط یکی آورده ای؟! ببر این بار بیشتر ترسید و برگشت و همان طور که روباه روی پشتش بود با سرعت گریخت. روباه خودش را با زحمت روی پشت ببر نگه داشت و هر لحظه به سمتی کج می شد و داشت بر زمین می خورد. سر انجام ببر به رود خانه ای رسید و از ترس به میان رود خانه پرید و روباه غرق شد و ببر با زحمت شنا کرد و به آن سمت رودخانه رفت اما از شدت خستگی روی زمین افتاد و مرد 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88