35.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️خیلی از ماها مقبولیت و محبوبیت امام حسین ....
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت؛
جای خاصی نیست
هر خانه ای که در آن
صدای خنده مادر بیاید
بهشت است... ❤️
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
خدایا....
امروز را با عشق تو آغاز میکنم
بخشندگی از توست
عشق در وجود توست
عشق و بخشندگی را به ما عطا فرما
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
🖋
تا زمانيکه روزگار شما را چندين بار به زمين نکوبيده باشد نمي توانيد به معناي واقعي بهاي زندگيتان را درک کنيد.
تا وقتي که دلتان نشکسته باشد
نمي توانيد کاملاً قدر عشق را بدانيد.
و ماداميکه با غم و اندوه آشنا نشده باشيد
قادر نيستيد ارزش خوشبختي را بفهميد.
وتا زماني شکست عاطفي را حس نکرده باشيد قدر شخصيت خودرا هرگز نخواهيد دانست...
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اخلاق همسرتان را بشناسید...
🔷 برخی از بانوان دوست دارند حتما سوپرایز شوند چیزی از همسرشان کادو بگیرند.
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت
🪴🌳🌞🌿🪴🌳🌞🌿🪴
دوستانهها💞
#چکاوک حالم دگرگون میشد و به شدت زیرپایم را خالی احساس می کردم. و احساس عدم امنیت تمام وجودم را فر
#چکاوک
-می کنه ! چون بهش توجه می کن ی . چون هنوز ... دوستش داری!
تو ... تو پروانه رو با تمام خیانتی که بهت کرد ... بخشیدی ! اونو زیر بال
و پرت گرفتی! ازش حمایت کردی ! اون تو رو ترک کرد و با یکی دیگه
رفت! اما باز ازش نگذشتی ! اما دار ی به همین راحتی ، از منی که
حاضر شدم تمام زندگیمو به پات بریزم و از همه بگذرم ؛ میگذری !
یک وقت فکر نکنی که اینها رو دارم میگم که دلت برام بسوزه و از
طالق منصرف بشی . نه !اتفاقا بیشتر از این نمیتونم تحمل کنم که
غرورمو زیر پات له کن ی ! دیگه بسه ! دیگه کافیه ! لطفا یه تاریخ لعنتی
رو معلوم کن تا بریم محضر و از همدیگه جدا بشیم . من می دونم !
میدونم که تا آخر عمر فراموشت نم ی کنم . می دونم که تا اخر عمر
عاشق تو ی سنگدل می مونم . می دونم که تا اخر عمر دلم برای تو
می زنه ! می دونم دیگه هیچوقت نم ی تونم یک زندگی عادی داشته باشم . اما بهتره تمومش کنی. بهتره ای ن بازی روانی و دیوانه کننده رو
تمومش کنی !
بعد با پشت دست، انبوه اشکها ی رو ی گونه هایم را پاک کردم و از پله
ها باال رفتم . اما باالی پله ها دومرتبه ایستادم نگاهش کردم و گفتم :
-لطفا هرچه زودتر به ماهی جون و حاج داو ود حقیقت رو بگو . دیگه
نمیتونم براشون نقش بازی کنم . در ضمن ! تمام امو الی که به نام من
زدی هم بی هیچ حرفی بهت برمیگردونم . وقتی عشقتو نداشته باشم
؛ هیچ چی از تو نمی خوام . هیچی ! برات با پروانه ، آرزو ی خوشبختی
می کنم !
و از زیرزمین خارج شدم . نمی دانم م ی دانست جمله ی آخری که بر
زبان راندم ؛ چه سوزی در دلم انداخته بود یا نه ! نمی دانم می دانست
گفتن این حرفها چقدر عذابم می داد یانه ! نمی دانم اصال حواسش به
از هم گسیختن و فروریختن وجودم بود یا نه ! اما من رو به مرگ بودم ! رو به سقوطی مطلق ! رو به مردنی تدریجی و پر عذاب ! آه ! من این
روزها دلم بدجور مردن را می خواست !
تمام آن شب و فردا صبح، خودم را در خانه حبس کرده بودم و به
کارخانه نرفته بودم . باید برا ی محل اقامتم ، برا ی پیدا کردن یک کار
جدید فکر ی می کردم . من حتی درس های این ترم را هم به کل
گذاشته بودم کنار و حتی به آنها سر نزده بودم و کالس هایم را نرفته
بودم . باید از دانشگاه مرخصی می گرفتم . قطعا با این روحیه نمی
توانستم درس بخوانم . نمی دانم چقدر از روز گذشته بود که دِر خانه
ام به صدا در آمد. مالحت بود.
-چرا نیومد ی کارخونه چکاوک ؟ تلفناتم جواب نمیداد ی . نگرانت بودم
. دایی ضیاءالدین هم امروز خیلی بی قرار بود. گفتم حتما اتفاقی افتاده با چشمانی ورم کرده از گریه های شب تا صبح ام به وضوح دروغ گفتم
:
-نه چیز خاصی نیست !
-اوووف ! تو که هرکار ی کنم نمیگی چی شده ! خیلی خب ! اومدم
حال و هواتو عوض کنم .
امروز یکی اومده استخر رو شسته ، تر تمیزش کرده آبشو هم عوض
کرده . می خوام امروز آب تنی کنیم .
متعجب نگاهش کردم.
-دست بردار مالحت ! آخه ...
-اما و آخه نداره ! امسال اینقدر اتفاقات عجیب و غریب برامون افتاده
که یه بار هم نرفتیم آب تنی و شنا . یه مایو خوشگل از بی ن لباسات
انتخاب کن که امروز میخوایم حسابی خوش بگذرونی با تردید و دودلی نگاهش می کردم . دستش را روی شانه ام گذاشت
و گفت :
-اینقدر استخاره نکن . برا ی حال و هوات خوبه . تازه میخوام زنگ بزنم
مامانم بیاد.حتی می خوام ماهی جونم راضی کنم بیاد. امروز استخر
سرپوشی ده ی خونه ی پدربزرگ مخصوص بانوانه !
و خودش از جمله ی آخرش غش غش خندید.
-ولی آخه من خوب شنا بلد نیستم مالحت !
-جون خودت منم مثل تو ام . هیچ وقت توی شنا استعداد نداشتم .
اما نگران نباش . اونجا تیوپ های مخصوص آب تنی هست .
نیم ساعت بعد من و مالحت در حال یکه روی تیوپ های مخصوص
شناور بودیم ؛ مشغول آب تنیشدیم . راست می گفت . من کمی به ا ین تغییر حال و احواالت احتیاج
داشتم .
-مامانم گفت میام ! قرار شد تا رسید؛ با ماهی جون بیان . ولی اینقدر
معطل می کنه من میشناسمش ! برم بهشون زنگ بزنم ببینم کجا
موندن .
مالحت از استخر خارج شد و به سمت گوشی اش رفت . یک لحظه به
سرم زد امتحان کنم و ببینم چقدر م ی توانم شنا کنم . من شنا را در
حد کم آموزش دیده بودم و مهارت زی ادی در آن نداشتم . دستم را به
لبه استخر گرفتم و با احتیاط از تیوپ خارج شدم. و نمی دانم چرا در
طی یک تصمیم احمقانه و غیرعاقالنه ، تصمی م گرفتم عرض ده متری
استخر را شنا کنم .
شروع به شنا کردم و هنوز دو متر هم جلو نرفته بودم که احساس
کردم نمیتوانم خود را رو ی سطح آب نگه دارم و دارم خفه می شوم.
🍃🍃🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
گذشت میکنم...
تا آسایش داشته باشم
به فراموشی میسپارم
تا لبخند بزنم...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88