فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸⭐️سبک تر زندگی کن…
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
7.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اطلاعات دینی خودمان را افزایش دهیم
🎙استاد دانشمند
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند لحظه #آرامش
❄️🌨❄️❄️❄️🌨❄️❄️❄️
🍃🍃🌸🍃
🌟 توسل امروز (جمعه)🌟
🌟یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌟
🌟 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 🌟
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
#پیام_سلامتی
🥜خواص کدو حلوایی 👇
🍃یرقان ( زردی ) را برطرف میکند.
🍃 کدو ادرار آور و تب بر میباشد .
🍃کدو حلوایی، سینه را نرم و اخلاط و سرفه را آسان می کند.
🍃 اگر کدو حلوایی را پخته و به صورت کرم به صورت بمالید و نیم ساعت صبر کنید، رنگ چهره و رخسار باز شده و صورت براق و زیبا میشود ، خوردن کدو موجب برطرف شدن غم و اندوه است
🍃کدو برای درمان قولنج مفید است.
🍃مغز را تقویت می کند.
🍃روغن تخم کدو برای تسکین درد بواسیر بسیار مفید است.
🍃خوردن کدو باعث تجدید قوای جسمی و روحی بدن و موجب استحکام بافت های بدن میشود
🍃 کدو طبیعتی سرد دارد ، صفرا را تسکین میدهد ، شیره تخم کدو یبوست را برطرف میکند لذا باید صبح ناشتا یک فنجان از آن میل شود ، ابن سینا کدو را برای رفع سرد درد و رفع بی خوابی و درمان خستگی اعصاب تجویز میکرد.
ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
دوستانهها💞
#ثریا اشک از گوشه چشمم چکید و گفتم پسرمو بدین بهم ، قابله خندید و گفت این یکی رو که دختر زاییدی بع
#ثریا
کلافه بودم از حرفای خانم جان .منتظر بودم تا یکی بیاد و بهش بگم یه لیوان آب برام بیاره ، به خانم جان گفتم من میرم آشپزخونه یه لیوان آب بخورم رفتم آب خوردم در آشپزخونه رو بستم که بیام بیرون که تو اتاق انباری کناری صدای محمدرضا اومد که با یه حالت خفه ای داد میزد و میگفت مهتاب خون منو تو شیشه کردی ولم کن خدا شاهده یه بلایی سرت میارم صدای مهتاب اومد که گفت چیه ثریا رو دیدی دوباره رم کردی ؟ فیلت یاد هندستون کرده؟ از صبح تا حالا کدوم قبرستونی بودی؟ محمدرضا یهو اومد بیرون و منو دید ، بعد از چند سال دوباره باهم رو در رو شدیم .مهتاب از پشت سرم اومد و گفت تو اینجا چی میخوای دیگه ؟ بهم تنه زد و رد شد ، سرمو انداختم پایین و گفتم تسلیت میگم منتظر جواب محمدرضا نموندم و برگشتم سمت خانم جان. تا اون روز همیشه یه حسرتی تو دلم بود ، حسرت این که اگر با عشق ازدواج میکردم زندگیم چه شکلی میشد . گهگاهی زندگی محمدرضا و مهتاب تصور میکردم و با خودم میگفتم حتما محمد رضا از گل نازک تر به مهتاب نمیگه ولی زندگیشون اون چیزی نبود که تصور میکردم .وقتی برگشتم خونه تصمیم گرفتم گذشتمو خاک کنم ،شوهر خودمو داشتم دخترمو زندگیه راحت و اسودمو ولی همیشه گذشته رو زندگیم سایه مینداخت.
روز بعد لباسمو برداشتم و رفتم حموم محل خودمو تمیز شستم اومدم خونه و به بیبی گفتم امروز عصری بره خونه خودش ، لباس نو پوشیدم و طلاهامو انداختم تو سر و گردنم
هادی که اومد خونه براش شربت گل آوردم و نشستم کنارش ، هادی خندید و گفت خیر باشه ثریا آفتاب از کدوم طرف در اومده ؟
🌼🌼🌼🌼