eitaa logo
دوستانه‌ها💞
2.9هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
12.6هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 سرگذشت ثریا..... 🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
.🍃🍃🍃🌸🍃 #ثریا مامان گفت بیخود که کار دارین اصلا به چه اجازه ای میاین تو کوچه ما ،ما اینجا ابرو دا
🍃🍃🍃🌸🍃 مامان یه نگاه چپی به سهراب انداخت و گفت نه سهراب جان توهم بری بد نیس حال و هواتم عوض میشه ، ولی سهراب دوباره حرف خودشو زد و گفت من برم وسط زن و شوهر چی بگم بزار خودشون برن راحت ترن . فرامرز به من نگاه کرد و گفت مهزاده خانم پس من شب میام دنبالتون تاباهم بریم ، مامان گفت زودتر برگردید آقا فرامرز خوبیت نداره تا دیروقت بیرون باشین، فرامرز ناهارشو که خورد رفت ، بعدش رفتنش مامان قیامت به پا کرد که این دوتا فقط بهم محرمن و هنوز زن و شوهر نشدن و خوبیت نداره باهم بیرون برن . نزدیک غروب بود که فرامرز بهم زنگ زد و گفت لباس بپوش دارم میام دنبالت چند دقیقه بعدش اومد و مامان کلی حرف و نصیحت کرد که زود بیاین و جای دیگه ای نرین. داشتیم فیلم می‌دیدم که صحنه عاشقانه یه مرد و زن بود ، داشتم از خجالت آب میشدم که کنار فرامرز نشستم ولی اون عین خیالشم نبود وسطای فیلم بود که آهسته گفت حوصلت که سرنرفته؟ حس میکردم عرق نشسته رو صورتم آهسته گفتم نه دارن فیلم میبینم . . نفسای عمیق می‌کشیدم تا بلکه اضطراب درونم کمتر بشه و فرامرز متوجه نشه . فیلم که تموم شد انگار از قفس آزاد شده بودم سریع پاشدم و هر چی فرامرز اصرار کرد شام بیرون بخوریم مامانمو بهونه کردم و گفتم نه . از در سینما بیرون اومده بودیم سمت ماشین فرامرز می‌رفتیم که اسماعیل دیدم با چند تا پسر که همراهش بودن ، ترس تمام وجودمو گرفته بود که نکنه اسماعیل حرفی بزنه و آبروم جلوی فرامرز بره ، قدمامو تا جایی که می‌تونستم تند کردم و چشم اسماعیل دنبال من و فرامرز بود سوار ماشین که شدیم یه نفس از سر راحتی کشیدم و گفتم بریم خونه زودتر ، فرامرز گفت چرا؟ کنار من راحت نیستی؟ ناراحت از برخوردی که داشتم گفتم نه فقط یکم سرم درد می‌کنه . وقتی اومدیم خونه فرامرز گفت خونتون نمیام تا شما راحت استراحت کنی ، اون رفت و وارد خونه که شدم عمه و آذر اونجا بودن . عمه با شوق و ذوق به من نگاه میکرد و می‌گفت از شوهرت بگو ولی تمام حواس من پیش اسماعیل و نگاهش بود .یکم که حرف زدیم رفتم تو اتاق و اذرم پشت سرم اومد ، گفت میگم این سهراب چشه چرا انقد سرسنگینه؟ ❤️❤️❤️
📃 مجله ایلای ‌نهایتاً روزی به جایی میرسی که در جواب تمام حرف ها , قضاوت ها و اتهام ها فقط یک جمله تایپ می کنی " حق با شماست! " موبایلت را پرت می کنی یک گوشه ای پنجره را باز می کنی و هوای اهمیت ندادن به حرف آدمها را نفس می کشی! راستش را بخواهی هوای این روزهای خیلی از ما پر است از آلاینده های مهم بودن حرف ها , نگاه ها و قضاوت های دیگران نمی شود در آن راحت نفس کشید ࿐჻❥⸙🦋⸙❥჻࿐ @Mgbaely
(تقویم نجومی) ✴️ پنجشنبه 👈 4 بهمن / دلو 1403 👈22 رجب 1446👈23 ژانویه 2025 🕋 مناسب های دینی و اسلامی. 🎇 امور دینی و اسلامی. 📛امور اساسی انجام نگیرد. 📛مسافرت مکروه است در صورت ضرورت همراه صدقه باشد. ✅و صدقه امروز مقبول است و ثواب بیشتری دارد. 🤒 مریض امروز زود خوب می شود. 👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و محبوب بین مردم است. 🔭احکام نجوم. 🌗 امروز قمر در برج عقرب است و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️استعمال دارو. ✳️معجون و مرهم گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️کشیدن دندان. ✳️جراحی چشم. ✳️بذر افشانی. ✳️آبیاری. ✳️درختکاری. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️و کندن چاه و جوی نیک است. 📛ولی امور اساسی و همیشگی. 📛امور ازدواجی عقد و عروسی. 📛 و مسافرت خوب نیست. 🟣کتابت ادعیه و احراز و نماز و بستن حرز خوب نیست. 💑مباشرت امشب: (شبِ جمعه) ، قمر در عقرب و از مقاربت به قصد فرزند اوری اجتناب شود. 💇‍♂💇 اصلاح سر و صورت : طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می گردد. 💉💉حجامت فصد خون دادن. یا و فصد باعث قوت دل است. 😴 تعبیر خواب امشب: اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 23 سوره مبارکه "مومنون" است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و چنین برداشت میشود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصیحتی به کسی کند و او قبول نکند. شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید . 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد . 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 ◇┅─◇———✤ ⃟♥️ ⃟⃟ ⃟❀—————┅◇ 🟣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋خواستم یادآوری کنم اون خداست که همه چیزو درست میچینه نه آدماش، نگران نباش .... شب بخیر...⭐️🌙    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 سرگذشت ثریا..... 🍃🍂🍃
دوستانه‌ها💞
🍃🍃🍃🌸🍃 #ثریا مامان یه نگاه چپی به سهراب انداخت و گفت نه سهراب جان توهم بری بد نیس حال و هواتم عوض
🍃🍃🍃🌸🍃 گفتم نمی‌دونم والا باید ازت ناراحته یا کاری کردی ، آذر حق به جانب گفت چیکارش کردم من ؟ بعدشم نشست و شروع کرد به حرف زدن از فرامرز ، با شوق گفت میگم مهزاده خیلی دوسش داری ؟ گفتم آره پسر خوبیه از اون مهم تر خیلی هوامو داره و بهم احترام می‌ذاره . آذر یکم فکر کرد و گفت اون که آره مهمه که بهت احترام می‌ذاره بعدشم با خجالت گفت میگم ثریا گفته بهت که دوست داره ؟ تو فکر فرو رفتم و گفتم نه هنوز نگفته ، آذر با تعجب بهم نگاه کرد و گفت وا مگه میشه آدم به زنش نگه دوسش داره؟ گفتم حالا اینجوری بوده دیگه ، بعدشم خندیدم و گفتم لابد دوسم نداره دیگه . آذر گفت شایدم خجالت میکشه بهت بگه ، هنوز اولشه . ذهنم رفت سمت سینما رفت... سمت اسماعیل که چند بار گفت دوسم داره و منو میخواد . آذر گفت میگم مهزاده واسه عروسیت داداشاتم میان؟ عصبی از وضعیت سهراب و ناراحتیش گفتم آذر جان فکر نمیکنی رضا بدردت نمیخوره؟ آخه اونو چه به ما ، تو شونه خودت راه میدی فردا رضا شوهرت باشه ؟ حالا عمه ثریا و سهراب هیچی . آذر با ناراحتی گفت به سهراب چه؟ عصبی از حرفی که زده بودم گفتم نمی‌دونم منظورم اینه سهراب تنها مرد بالا سرماهاس ، بعدشم واسه عروسیم اونا رو دعوت کنم بشن اینه دق؟ که مامانم روز عروسی دخترشم غصه بخوره حرفا میزنی ها . آذر از لحن تندم ناراحت شد و بعد چند دقیقه رفت . من تا صبح به فرامرز فکر میکردم ، به خودم به مامان به سیمزار و پسراش ، به حرف بهار که می‌گفت بخت دختر به مادرش میره. روز بعد با صدای تلفن از خواب بیدار شدم ، رو تخت جا به جا شدم بلکه سهراب یا مامان گوشی رو جواب بدن ولی فایده نداشت ، رفتم سمت تلفن و گوشی رو برداشتم زن عمو بود سلام علیک کرد و با یه لحن خاصی گفت از آقای مهندس چه خبر ؟ با تعجب پرسیدم آقای مهندس ؟ زن عمو زد زیر خنده و گفت آقا فرامرز میگم دیگه نکنه مهندس نبوده ؟ بی اعتنا به کنایه ای که گفته بود گفتم خوبه زن عمو ، با مامان کار داری؟ گفت آره مهزاده جان شکر کجاست احوالش چطوره ؟ گفتم خوبه فکر کنم رفته بیرون خرید کنه . زن عمو گفت باشه مهزاده جان زنگ زدم واسه فردا شب دعوتتون کنم ، واسه بهار جواب دادیم و فردا بله برونشه. با تعجب گفتم با اسماعیل ؟ زن عمو گفت نه ما چیکار به اون مرتیکه داریم یه آقای مهندسی پیدا شده بیا و ببین ، تحصیل کرده فرنگ رفته ، تازه هنوز وسط درس و مشقشه میخواد بهارم با خودش ببره فرنگ . صدای بهار از پشت تلفن میومد که داد میزد مامان بهشون بگو چند سالی هم اروپا بدونه بدونن ... 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
هر یک صفحه از 🌱💚💚💚 @Malakeonline
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیه ٢۵٩ سوره مبارکه بقره. 🔎 جستجوی سوره: 🕊🕊🕊🕊
💐سـ❤️ ـلام 😍 ✋ ❄️ روزتون پراز خیروبرکت ❄️ ☔️ امروز. پنجشنبه ☀️ ۴ بهمن ۱۴۰۳خورشیدی 🌙 ۲۲ رجب ۱۴۴۶ قمر 🎄 ۲۳ ژانویه ۲۰۲۵ میلادی 💯ذکر_روز ⛄️❄️لا اله الا الله الملک الحق المبین ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎❄️☃️  🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
─═༅🍂░⃟⃟🧡 🚫زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد. مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد. آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است. وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟ زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88