فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کسی میگوید:
که گرانی شده است؟
دوره ی ارزانیست..
دل ربودن ارزان!
دل شکستن ارزان!
دوستی ارزان است!
دشمنی ها ارزان!
چه شرافت ارزان!
تن عریان ارزان!
آبرو قیمت یک تکه ی نان...
و دروغ از همه چیز ارزان تر...
قیمت عشق چقدر کم شده است!
کمتر از آب روان!
و چه تخفیف بزرگی خورده،
قیمت هر انسان...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ #فوری // إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ⚫️
🔴متاسفانه دقایقی قبل باخبر شدیم بازیکن معروف سابق استقلال درگذشت..😭👇
علت فوت + زمان خاکسپاری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/917110795Ce287cdc9c2
🖤 چقدر باهاش خاطره داشتیم 😞👆👆
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
🔴 فوری
🚨مدارس برخی شهرها فردا #تعطیل شد⁉️
لیست شهرهایی هایی که مدارس آن تعطیل شد را ببینید👇👇
https://eitaa.com/joinchat/917110795Ce287cdc9c2
شمام تعطیل شدین؟😳👆❌
❣ تلاوت یک صفحه از قرآن کریم هر شب قبل از خواب.
📍 صفحه ١ از ۶٠۴
🔍 جستجو: #تلاوتشبانه
🕊🕊🕊🕊🕊
Page001.mp3
311.5K
فایل صوتی تلاوت صفحه ١ قرآن کریم.
🎤 قاری: استاد پرهیزگار
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
دوستان عزیزم از امشب ختم قرآن شروع میکنیم نیت کنیم و با قلبی آرام هر شب یک صفحه از قرآن بخوانیم.❤️❤️❤️
التماس دعا خواهش میکنم منو هم از دعای خیرتون بی نصیب نکنین🙏💚
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
🚫 جراحی دیسک؟ هرگز! 🚫
پدرم سالها از درد دیسک رنج میبرد... 😔
دکترها میگفتند ۳ دیسک کمرش پاره شده و تنها راه، جراحی است! 😱
هر شب از درد سیاتیک پاهایش بیحس میشد...
داشت جلوی چشمم آب میشد! 🥺
اما جراحی؟ وحشت داشت، راضی نمیشد... 😣
تا اینکه با این کانال آشنا شدیم! 🥲
🔹فقط میتونم بگم یک معجزه واقعی!✨
دیگه لازم نیست درد بکشی! 😎
📌 همین حالا عضو شو!
🔗 https://eitaa.com/joinchat/3498508525Cc3548bddf5
👈 رضایت اعضای کانال رو ببین، خودت متوجه میشی که چرا موندنی میشی!
هدایت شده از تبلیغات ملکه(نجوا)
"دیسک کمر داری؟ جراحی نه، راه حل اینجاست
شبها از شدت درد خواب نداری؟🌙
خسته شدی از قرص و داروهای موقتی؟😩
🔴 اینجا راهحلی طبیعی و بدون جراحی منتظرته!
✅ کاملاً موثر و تستشده!
💥 فقط کافیه روی لینک کلیک کنی و عضو بشی! 👇
https://eitaa.com/joinchat/3498508525Cc3548bddf5
دوستانهها💞
🍃🍃🍃🌸🍃 #ثریا تمام طول مسیر بیمارستان تا خونه رو به سرنوشتم فکر کردم ، به حرف بهار فکر کردم که میگ
🍃🍃🍃🌸🍃
#ثریا
گوشی رو که قطع کردم رفتم جلوی آینه و خندیدم ، موهامو شونه زدم و با ذوق گفتم بچم باید مامانش خوشحال باشه ، دلم نمیخواد فردا که بزرگ شد یکی بشه مثل مهزاده که دلش با یه لبخند مرد غریبه بره . خونه ها رو مرتب کردم و گوشی رو برداشتم تا خبر حاملگیمو به مامان بدم .
داشتم شماره میگرفتم که صدای انداختن کلید توی در اومد ، گوشی رو گذاشتم و منتظر بودم تا فرامرز بیاد داخل . درو بست و بدون این که نگاهم کنه زیر لب گفت سلام ، رفتم جلو و گفتم چرا دیشب نیومدی فرامرز ؟ با بی حوصلگی گفت الان خستم حوصله کل کل ندارم ، گفتم نمیخواستم کلکل کنم که . چیزی نگفت و رفت سمت دستشویی ، رفتم تو آشپزخونه و خواستم براش یه لیوان چایی بریزم که چشمم خورد به شربت گل و یه لیوان پر واسه خودم درست کردم و خوردم و یه لیوانم برای فرامرز ریختم ، وقتی اومد بیرون دادم دستش . با تعجب نگام کرد و گفت مهزاده راستی راستی گرمته؟ آخه کی تو این هوا شربت میخوره ؟ از حرفش و کارش ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم و گفتم الان برات چایی میریزم . فرامرز نشست رو مبل و چایی رو گذاشتم جلوش که گفت دیشب پیش مامانم بودم و چاییشو خورد .هی میخواستم حرف بندازم که حامله ام ولی خجالت میکشیدم ، آخرش گفتم امشب خونه خانم جان دعوتیم . فرامرز کلافه پاشو رو پاش انداخت و گفت ببین مهزاده من صبح تا شب با هزار نفر سر و کله میزنم و اعصابم به اندازه کافی خورد میشه دلم نمیخواد وقتی میام خونه تو یه چیزی بگی که من بدترشو بگم و وضع زندگیمون بشه این . امشبم من نمیام چون دلم نمیخواد بیای بگی چرا به فلانی سلام دادی و چرا اون برات ناز و عشوه اومد نفس عمیق کشیدم و گفتم فرامرز من اشتباه کردم ، من میدونم تو آدمی نیستی زندگیتو ول کنی واسه ناز و عشوهی یه زنی مثل بهار . فرامرز سرشو بالا آورد و گفت خیالم راحت باشه این حرفو برای این که امشب بریم نمیگی؟ بعدشم زد زیر خنده و گفت مهزاده از صبح دلم همش پیش تو بود ،همش خودمو فحش میدادم چرا دیشب نیومد خونه .غروب بود که آماده شدیم بریم خونه خانم جان ، دم در خونه بهارو دیدم از حرصش خودمو نزدیک فرامرز کردم طوری که شونم به شونش میخورد نشسته بودیم تو خونه و هر کس برای خودش حرف میزد و خوش و بش میکرد که خانم جان رو کرد به من و فرامرز و گفت شماهم دیگه وقتشه بچه دار بشین ، بعدشم رو به فرامرز گفت البته مهزاده گفته مشکل دراین خب برین دنبال دوا درمونش
🌼🌼🌼🌼🌼