eitaa logo
سوم دانش برتر
3.3هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
828 ویدیو
1.4هزار فایل
کلاس سوم دانش برتر سایت بزرگ دانش برتر👇 https://daneshebartar.com انواع نمونه سوالات، تمرین ها، کاربرگ ها و سایر نکات کلیه دروس کلاس سوم ادمین محتوا و تبادل و تبلیغات👇 @S_0227
مشاهده در ایتا
دانلود
تقویت کودک: از این احساس نشات می گیرد که ایمان داشته باشیم توانایی انجام بسیاری از کارها را داریم و کمک های ما و کارهایی که انجام می دهیم ارزش و اعتبار دارند. بی قید و شرط به او عشق بورزید. احساس اعتمادبه‌نفس در کودکان زمانی شکوفا می شود و رشد می کند که از والدین خود بشنود: «من تو را دوست دارم فارغ از این قید که چه کسی هستی و چه کارهایی می کنی». این حس رضایت و اعتمادبه نفس زیادی به کودک می دهد و تلاش می کند تا نقاط قوت خود را افزایش دهد و بر مهارت هایش بیفزاید. با دقت به حرف هایش گوش دهید. هنگامی که فرزندتان با شما حرف می زند، دست از کارهای خود بکشید و با دقت و فعالانه به حرف هایش گوش کنید و توجهتان را از طریق بازخورد دادن به او نشان دهید. در چشمان او نگاه کنید تا متوجه شود همه کلماتش را می شنوید و حواستان جای دیگری نیست. به این ترتیب متوجه می شود عقاید و حرف های او ارزش دارند. در برابر غم ها و خوشحالی هایش پاسخی داشته باشید که حس همدلی را القا کند. باپذیرش احساسات کودک این مساله را به او القا می کنید که حرف های او برای شما ارزشمند است.┄┅┅✶🍃🌺🍃✶┅┅┄ https://eitaa.com/chtribenampaeysevom
توی یک جنگل زیبا روی یک درخت قشنگ یک لانه پرنه بود توی لانه سه تا تخم زردبود وقتی پرنده زرد روی تخمهاخوابید پرنده پدر برای او غذامی‌آورد چندروزی گذشت جوجه ها از توی تخم بیرون امدنداول خیلی قشنگ نبودندجایی راهم نمی دیدند فقط دهانشان را باز می کردند و خانم پرنده و آقای پرنده برای آنها غذا می آوردند آنهابا اتحاد وهمکاری جوجه ها را بزرگ کردند و زمان یاد دادن کارهایی شد که معمولا پرنده ها به بچه هایشان یاد می دهند خانم پرنده پرید پایین و تکه چوب را با منقار گرفت و پرید روی درخت جوجه ها هر کدام می خواستند به تنهایی یک شاخه چوب بزرگ را بالا بیاورند یکی میگفت من قوی ترم الان بلندش می کنم یکی دیگر میگفت خودم بلندش میکنم دعوا بالا گرفت و شروع کردند به هم نوک زدن خانم پرنده مهربون گفت جوجه های قشنگ با نمک من بیایید اینجا کارتون دارم ۱ - دعوا نکنید شما برادر و خواهرهستید. ۲- با هم باشید همیشه ۳- به این مورچه های کوچک نگاه کنید آن دانه که می‌برند مگر نه اینکه چندین برابر قد و قواره آنهاست ولی آنها با اتحاد و همدلی و انسجامی که دارند با هم دانه را بلند می کنند و همه در یک جهت حرکت میکنند در حالی که اگر این طرف و آن طرف میرفتند هرگز موفق به بردن دانه نمی شدند ۴- کاری را انجام دهید که از عهده آن برآیید. حالا عزیزانم ببینم که چه میکنید. بعد هر سه پرنده با هم متحد شدند و آن تکه چوب را اززمین بلند کردند و پیش مامان پرنده نشستند.و مامان پرنده گفت آفرین و آنها را در آغوش گرفت آنها را در آغوش گرفت آنها از مورچه ها یاد گرفتند که با هم متحد باشند تا توان انجام کارها را پیدا کنند
قورباغه! نقاشی مرحله به مرحله ┄┅┅✶🍃🌺🍃✶┅┅┄ https://eitaa.com/chtribenampaeysevom
آموزش کاردستی زرافه 🦒 ┄┅┅✶🍃🌺🍃✶┅┅┄ https://eitaa.com/chtribenampaeysevom
🌸مناسب برای بچه های که زیاد جیغ و داد میزنند 🌿🍃قارقار قارقارک🍃🌿 یکی بود یکی نبود داستان قارقار قارقارک از این قراره که قارقارک یه کلاغ کوچک بود، تازه از تخم درومده بود. یه روز منقارشو باز کردو گفت قاااار قاااار قاااار قاااار. اون وقت از صدای خودش خیلی خوشش اومد ورو به مادرش کرد و گفت:« مامان، قارقار، ببین چه قدر قشنگ میخونم، هیچ کلاغی بهتر از من قار قار نمیکنه، اینو گفت و شروع کرد به قار قار کردن. ازون روز به بعد قارقارک از صب تا شب توی لونه مینشستو قار قار می کرد. صدای قارقارش اونقدر بلند بود، که تا چندتا لونه اون طرف تر هم میرفت هر روز مادرش نصیحتش می کرد ومی گفت:« قارقارکم ، کلاغکم ، بس کن دیگه، چه قدر قارقار میکنی؟ هر کاری اندازه داره . قار قار زیادی کردنم خوب نیست. همسایه ها بچه دارن. مریض دارن. ممکنه صدای تو ناراحتشون کنه. اون وقت ممکنه بیان و از تو شکایت کنند.» ولی این حرفا به گوش قارقارک فرو نمیرفت که نمیرفت. اون هر روز بیشتر و بلندتر قار قار می کرد. بالاخره حرف مادر درست از آب درومد و همسایه ها از قارقار اون به عذاب اومدن. یه روز گنجشک همسایه، ناراحت و عصبانی به در خونه خانم کلاغه اومدو داد زدو گفت :«جیک جیک خانم کلاغه به بچت بگو که این همه قار قار نکنه منو بچه هام سر درد گرفتیم.خواب و استراحت نداریم.» خانم کلاغه با خجالت گفت: «شما به بزرگی خودتون اونو ببخشین. عقلش کمه هر چی بهش میگم این همه قار قار نکن فایده نداره.» روز بعد کبوتر همسایه در خونه خانم کلاغه رو زد و گفت:« خانم کلاغه، کجایی؟ چرا به قارقارکت چیزی نمیگی؟! از صب تا غروب تنها صدایی که میشنویم قار قار کلاغک تویه.» خانم کلاغه گفت :«خانم بغبغو جان همسایه مهربون چی کار کنم؟ هر چه قدر نصیحتش میکنم بی فایده است. صدای قارقارش اونقدر بلنده که حتی صدای منم نمیشنوه.» ... 🌸🍂🍃🌸 ┄┅┅✶🍃🌺🍃✶┅┅┄ https://eitaa.com/chtribenampaeysevom
4_901420310086025358.pdf
979.6K
آزمون فارسی نوبت دوم ┄┅┅✶🍃🌺🍃✶┅┅┄ https://eitaa.com/chtribenampaeysevom